سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



من یه نویسنده ام ...


من یه نویسنده ام ...عکاس خونه/ ارسالی از کرمعلی ... دفترچه تلفن رو انداختم کنار و تصمیم گرفتم یه شماره شانسی بگیرم ... بعد از چند بار بوق خوردن صدای دختر جوونی رو پای تلفن شنیدم ، از لرزش صداش فهمیدم زیاد اهل صحبت کردن با غریبه ها نیست ... گفتم ، من یه نویسنده ام و شماره شما رو شانسی گرفتم ، نمی خوام مزاحمتون شم فقط می خوام ایده یه داستان رو باهاتون در میون بذارم ... خندید و گفت ، فکر نکنم فرد مناسبی واسه این کار باشم . چون از داستان نویسی چیزی سر در نمیارم . گفتم اتفاقا فرد مناسبی هستی ، چون در غیر اینصورت حتما تا الان قطع می کردی ، حالا می خوای داستان من رو بشنوی ؟ ... لحظه ای سکوت کرد و گفت ، بله .... گفتم ، یه وکیل باهوش با یه دختر بالرین زیبا ازدواج می کنه ، دختره از اون مو بلوندهای خنده رو بود که قد متوسطی داشت ، اون ها زندگی خوبی با هم داشتن ، آقای وکیل رو پرونده ها کار می کرد ، خانم بالرین می رقصید ، آقای وکیل تو پرونده پیروز می شد ، خانم بالرین می رقصید ، آقای وکیل تو پرونده شکست می خورد ، خانم بالرین می رقصید ... بعد از چند ماه وکیل حس می کنه دیگه اون دختر رو دوست نداره و به دخترهای باهوش و قد بلند و مو مشکی بیشتر علاقه منده ، آقای وکیل نسبت به همسرش بی تفاوت میشه و خانم بالرین هنوز می رقصیده ... تا اینکه یه روز آقای وکیل یه خانم دکتر داروساز رو می بینه ، از اون باهوش ها ، قد بلند و مو مشکی ، اون بدجور خاطرخواه خانم دکتر میشه ، خانم دکتر تو داروخونه مسئول دادن " متادون " به معتادها بوده ... متادون یه ماده مخدره کنترل شدست که به معتادها میدن تا مجبور نشن جنازشون رو تو خیابون ها جمع کنن ... آقای وکیل هم واسه اینکه به دکتر نزدیک بشه ، خودش رو معتاد می کنه تا هر روز بره پیشش و متادون بگیره ... از قضا خانم دکتر هم به وکیل علاقه مند میشه و واسه اینکه اون رو هر روز ببینه بهش بیشتر متادون میده ... خانم بالرین که هنوز می رقصیده متوجه داستان میشه و از آقای وکیل طلاق میگیره ، آقای وکیل هم مجبور میشه نصف ثروتش رو به اون بده ، مسئولین داروخونه هم متوجه میشه که خانم دکتر بیش از انداره متادون به بیمار داده و پروانه پزشکی اون رو باطل می کنن ... آقای وکیل و خانم دکتر ازدواج می کنن ، اما اون ها بعد از مدتی میفهمن که به درد هم نمی خورن و از هم جدا میشن و دچار افسردگی شدید میشن ، اما اون ور خانم بالرین هنوز می خندیده و می رقصیده ... حالا از این داستان میشه سه تا نتیجه گیری کرد ، اول اینکه ، کسی که تمام شرایط مورد علاقه ات رو داره ، الزاما همسر خوبی نیست ... دوم اینکه ، کسی که حاضره واست همه کار بکنه ، الزاما تا همیشه اونجور نمی مونه ... و سوم اینکه کسی که بی تفاوت میگذره می تونه یه برنده واقعی باشه .... ( قهوه سرد آقای نویسنده _ روزبه معین )"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."

منبع: عکاس خونه


ویدیو مرتبط :
یه خبر مهم به نویسنده نیاز مندیم ...!