سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



لطیفه کودکانه کوتاه -آکا


,[categoriy]

لطیفه کودکانه کوتاه -آکالطیفه کودکانه کوتاه -آکا

آکاایران: لطیفه کودکانه کوتاه

آکاایران:  

معلم: چرا انشایی که درباره ی گربه نوشتی مثل انشای برادرته؟!
رضا: آقا اجازه چون ما یک گربه بیشتر تو خونمون نداریم!!

به گزارش آکاایران: ****************

رئیس تیمارستان به یکی از مراقب ها می گوید: «من در این جا از همه راضی هستم، فقط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ایفل را از او بخرم.»
مراقب می گوید: «خب، چرا نمی خرید؟»
رئیس تیمارستان می گوید: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم.»

****************

اولی: حیف نون چرا دستت شکسته ؟!
حیف نون: دیروز روی یه دیوار بلند راه می رفتم که یه دفعه دیوار تموم شد!!

****************

پدر از پسرش پرسید: امتحان ریاضی امروزت چطور بود؟
پسر: یکی از جوابهام غلط بود.
پدر: معلمتون چند تا سؤال داده بود؟
پسر:پنج تا.
پدر: این خیلی عالیه، پس بقیه سؤال ها رو درست حل کردی؟
پسر: نه دیگه، اصلا وقت نشد به بقیه نگاه کنم..!!

****************

معلم: «سعید، توجه کن! پنجاه تومان نخود، سی تومان لوبیا و چهل تومان گوشت خریدیم. جمعشان چقدر می شود؟»
سعید پس از کمی فکر: «یک کاسه آب گوشت حسابی!»

****************

روزی افسر پلیس راهنمایی، دید که یک خودرو چراغ قرمزها رو رد می کنه و اصلاً عین خیالش هم نیست که خلاف می کنه. خودرو رو متوقف کرد و از راننده پرسید: «چراپشت چراغ قرمز توقف نمی کنی؟» راننده در حالی که کاغذی رو که در دست داشت نشون می داد گفت: «جناب سروان تقصیر من نیست. روی این آدرس نوشته شده : چراغ اول را رد می کنی، چراغ دوم را هم رد می کنی و بعداز چراغ سوم می پیچی دست راست ….!»

****************

شکارچی اول: خوب، هندوستان که بودی شکار ببر هم رفتی؟
شکارچی دوم: البته، روزی برای شکار ببر به جنگل رفتم.
شکارچی اول: شانس هم آوردی؟
شکارچی دوم: بله، با ببری روبرو نشدم!

****************

اولی: ببخشید با حرف هایم سرشما را درد آوردم.
دومی: نه اختیار دارید. من حواسم از همان اول جای دیگر بود!!!

****************

روزی روباهی می رود پیش کلاغی و می گوید: به به. عجب دمی، عجب پایی!!
کلاغ با خونسردی می گوید: کجای کاری بابا! من خودم دوم راهنمایی ام.

****************

از یک نفر می پرسند: «چند تا بچه داری؟
چهار تا از انگشتانش را نشان می دهد می گوید: «سه تا»
همه تعجب می کنند و می گویند: «اینها که چهار تاست»
او انگشت کوچکش را نشان می دهد و می گوید: «این بچه همسایه مان است،ولی همیشه خانه ماست»

****************

پسری که تا به حال جنگل ندیده بود، با دوستش به جنگل رفت
دوستش به او گفت : اینجا جنگل است
پسر جنگل ندیده گفت : این درخت ها نمی گذارند جنگل را ببینم

****************

یک نفر سوار آسانسور می شود، می بیند نوشته اند: ظرفیت :12 نفر
با خودش می گوید :عجب! حالا 11 نفر دیگر را از کجا بیاورم؟

****************

کچلی به سلمانی میرود همه نگاهش می کنند
میگه : چیه ؟ اومدم آب بخورم !!

****************

یک لامپ برق سوخت
صاحبش به آن پماد سوختگی مالید

****************

یک روز یک نفر پطروس فداکار را با دهقان فداکار قاطی می کند
انگشت می کند تو چشم راننده ی قطار

****************

سعید به دوستش محسن: برادرت که به خارج رفته ، از چه راهی امرار معاش می کند؟محسن : از راه نویسندگی.

سعید : چه می نویسد؟

محسن : هر ماه به پدرم نامه می نویسد تا برایش پول بفرستد.

****************

معلم : امیر جان ، با حمید یک جمله بساز.

امیر : شما چقدر شبیه همید!

****************

حسن پس از شرکت در امتحانات پایان سال ، به همکلاسی اش گفت : ما می خواهیم به مسافرت برویم.

لطفا نمره های مرا بپرس و اگر تجدید شده بودم ، به صورت رمزی به من خبر بده.

اگر از یک درس تجدید شده بودم ، بگو : سلیم به تو سلام می رساند.

اگر هم از دو درس تجدید شدم بگو : سلیم و برادرش سلام می رسانند.

حسن بعد از مدتی نامه ای از همکلاسی اش دریافت کرد که در آن نوشته بود: خانواده سلیم همگی سلام می رسانند!!

****************

پزشک : خوب پسرم! حالا باید دندانهایت را امتحان کنم.

پسر بچه : آقای دکتر! امتحان کتبی یا شفاهی؟؟؟

****************

اولی : پدر من با یک حرکت دست می تواند یک کامیون را نگه دارد!

دومی : مگه پدرت چه کاره است؟

اولی : پلیس!!


ویدیو مرتبط :
انیمیشن کوتاه کودکانه