سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



بازخوانی خاطرات اشرف پهلوی از وقوع انقلاب


نسیم بیداری/ متن پیش رو در نسیم بیداری منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.لازم به ذکر است که هر روز یک مطلب از نشریات مهم داخلی به صورت برگزیده در کاشی تحلیل ها ارائه خواهد شد.خواهر دوقلوی محمدرضا پهلوی، حتما یکی از مهم ترین عوامل سقوط برادرش بود به واسطه شهرتش به فساد اخلاقی و مالی. او اما دشمنان خارجی اقتدار ایران! و برخی اشتباهات برادرش را عامل انقلاب می داند. از جای جای خاطراتش ،می شود خوی تفرعن و فخرفروشی را استشمام کرد و این را که هنوز نفهمیده اند چرا مردم قیام کرده اند، فهمید. اشرف در 9 فصل، آن چه در ذهن را داشته را به رشته تحریر در آورده و البته هر خط از خاطره هایش را با چندین خط تحلیل نه چندان ماهرانه همراه کرده است.

در ماه نوامبر/آبان، برادرم برای دیدار با پرزیدنت کارتر در کاخ سفید به آمریکا رفت. شاه درباره جدی بودن گرفتاری ها و مخمصه هایی که در ایران با آن روبرو بود با کارتر صریح و بی پرده حرف زد. بر پایه تصور کارتر چیزی که ایران با آن درگیر بود، هنوز حکومت بیش از حد اقتدار گرا و شکل اصلاحاتی بود که بنابر معیارهای غربی هنوز به حد کافی به اجرا درنیامده بود. کارتر در آن هنگام در گیر ودار نبرد برای حقوق بشر جهانی بود که تا حدی نتیجه جنجال بین المللی بر سر مساله شارانسکی (دانشمند ناراضی شوروی) بود و می خواست تصویر خوبی از خود در این زمینه عرضه کند. بنابراین به شاه هشدار داد که به سیاست های خود در زمینه اعطای آزادی ها سرعت بیشتری بدهد و این دقیقا همان چیزی بود که ایران در آن هنگام نیازی به آن نداشت. یک ماه بعد، که سال به پایان خود نزدیک می شد پرزیدنت کارتر و همسرش، روزالین ،به تهران آمدند، که دست کم نمایشی از دوستی صمیمانه و نزدیک با ایران بود. ما برای کارتر در کاخ نیاوران به مناسبت شب سال نو مسیحی مجلس جشنی ترتیب دادیم که بسیار شاد و در خور عید بود. بانوی اول آمریکا، هر چند کمی تودارتر از شوهرش بود اما رفتاری گرم وصمیمانه داشت. کارتر اغلب با من می رقصید و اصرار داشت که از ما دو نفر در کنار هم عکس بگیرند.

پس از نیمه شب، در نخستین نطق سال 1978 کارتر گیلاس مشروب خود را به سلامتی شاه نوشید. نطقش طولانی بود و من در اینجا برخی از بیاناتش را نقل می کنم.
«به نظرم این طلیعه خجسته ای از آینده بهتر است که توانستیم این سال را با کسانی به پایان ببریم و سال نو را با کسانی آغاز کنیم که بیش از حد مورد اعتماد ما هستند و با آن ها در مسوولیت های عظیمی برای حال و آینده شریک هستیم....

ایران، در سایه رهبری عظیم شاه در یکی از پرآشوبترین مناطق جهان به جزیره ثبات تبدیل شده است. اعلیحضرتا، این بزرگترین قدردانی از شما و از رهبری شما و از احترام و ستایش و عشقی است که ملت شما به شخص جنابعالی دارند.

ما هیچ ملت دیگری در دنیا سراغ نداریم که به اندازه ایران در طرح ریزی برای امنیت متقابل نظامی مان به ما نزدیک باشد. هیچ ملت دیگری را نمی شناسیم که با آن ها همچون ایران درباره مسایل منطقه ای که مورد علاقه دو کشور است، چنین صمیمانه مشورت کرده باشیم و به هیچ رهبر دیگری به اندازه شاه احساس عمیق قدردانی و دوستی شخصی ندارم.
وقتی صحبت می کرد من به چهره رنگ پریده او نگاه می کردم. به نظرم لبخندش ساختگی و چشمانش سرد و بی روح بودند و دلم می خواست به او اعتماد داشتم اما در عرض همان سال او چندین پیک برای خمینی فرستاد، مستشار نظامی برای تضعیف ارتش برادرم راهی ایران کرد و در حالی که ایران به سوی انقلاب پر گرفته بود، خواست تا با تنها گذاشتن برادرم شانس پیروزی سیاسی خود را تضمین کند.
آخرین حضور در ایران

آخرین خاطره ای که در حین پرواز هواپیمای من به سوی ایران به یادم آمد، گفتگویی بود که سال ها پیش با خروشچف داشتم. او هشدار داده بود که ایران با انتخاب ایالات متحده آمریکا به عنوان دوست خود کار عاقلانه ای نکرده است و یک روز من به حقیقت سخنان او پی خواهم برد. بعدها وقتی که برای گروهی از گزارشگران سخن می گفت این مضمون و مایه را بسط داد و گفت که ایران مثل یک سیب است که یک روزی، وقتی که کاملا رسیده باشد توی دست شوروی ها خواهد افتاد. در آن هنگام این حرف خروشچف را مطبوعات ایران سخت به باد نکوهش گرفتند اما حالا که سلطنت در لبه خطر جدی قرار گرفته بود سخنان خروشچف همچون یک پیشگویی شگرف در خاطرم تداعی می شد.
ایران و نظام شاهنشاهی در عرض 2500 سال تاریخ از میان بسیاری از بحران ها جان سالم به در برده بود و در آغاز این قرن از بستر بیماری مهلکی دوباره به پا خاسته بود- اصلا فکرش را هم نمی شد کرد که حالا مملکت به ورطه سقوط بیفتد ولی...

وقتی در فرودگاه مهرآباد تهران هواپیمای من به زمین نشست مجبور بودم با واقعیت تلخی روبرو شوم. انبوه مردم عادی در اطراف بنای یادبود شهیاد تظاهرات می کردند.به من گفتند که جاده ها بسته است و باید برای رفتن به خانه ام در سعدآباد از هلیکوپتر استفاده کنم.
وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملا سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادربزرگ هایشان در مراسم عزاداری ها بر سر می کردند. فکر کردم خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است.

دمدمه های عصر به خانه رسیدم. فردای آن روز به دیدن برادرم رفتم. او مثل همیشه به ظاهر کاملا آرام بود اما می توانستم بفهمم که چقدر نگران است.
پرسیدم: چکار می خواهی بکنی؟ اوضاع تا چه اندازه خطرناک است.
او پاسخی مستقیم به من نداد اما در عوض گفت: کار عاقلانه ای نیست که تو در این موقعیت در اینجا باشی. خودت می دانی که اغلب اوقات تو دستاویز انتقادهای سخت علیه رژیم بوده ای. به نظرم بهتر است بلافاصله از ایران بروی. با او یک و به دو کردم. تو را تنها نخواهم گذاشت. مادام که تو اینجایی، پیش تو خواهم ماند.»
برای اولین بار از وقتی که دیگر بزرگ شده بودیم او صدایش را برای من بلند کرد:
«دارم به تو می گویم برای این که خیالم آسوده بشود تو باید از اینجا بروی.»
بدین سان ایران را ترک گفتم و به نیویورک پرواز کردم. غافل از این که این آخرین بار بود که کشورم را می دیدم.

b>با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید telegram.me/akharinkhabar


ویدیو مرتبط :
اشرف پهلوی