سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



دهشیار: سندرز و ترامپ از سنت های سیاسی عبور کرده اند


دهشیار: سندرز و ترامپ از سنت های سیاسی عبور کرده اندمهرنامه/ متن پیش رو در مهرنامه منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.

این احتمال هر روز بیش از روز پیش قوت می گیرد که در ماه نوامبر 2016 کاندیدایی به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دست یابد که شاید کمتر کسی در سال 2015 آن را متصور شد. در آغازین ماه های سال 2015 که بحث انتخابات به تدریج داغ شد دغدغه اصلی و صحبت رایج این بود در کشوری که علیه اشرافیت انگلستان در نیمه دوم سده 1700قیام کرد شاهد این باشیم که خانواده های کلینتون و بوش که قبلا کاخ سفید را تجربه کرده اند فرصت این را یابند که سکونت مجدد را در آغوش بگیرند. این بحث امروزه تنها خاطره ای بیش نیست و شرایط به گونه ای رقم خورده که نام جب بوش حتی در میان کاندیداهای حزب جمهوری خواه توجهی را جلب نمی کند.

راس پروسمبل اولیه اعتراض
طولانی مدتی است که مردم آمریکا تناسبی بین نیاز و خواست های خود و عملکرد سیستم سیاسی را شاهد نیستند، این ذهنیت در بسیاری از نقاط کشور وجود دارد که ساختار قدرت سیاسی حاکم مسیری را طی می کند که در آن اولویت متوجه بدنه اصلی جامعه و به عبارت صحیح تر طبقه متوسط نیست؛ با در نظر گرفتن این نکته که اکثریت قاطع مردم وضعیت حاکم را مطلوب تلقی نمی کنند. اولین بار که نارضایتی شهروندان ورود به صحنه انتخابات ریاست جمهوری را متجلی کرد در انتخابات سال 1992 بود که از نظر بسیاری از تحلیلگران دنیای انتخابات، احتمالا شکست جورج هربرت واکر بوش را در برابر بیل کلینتون رقم زد. این اولین بار بود که بعد از جنگ دوم جهانی در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدای حزب جمهوری خواه در تلاش برای حضور در کاخ سفید برای دومین بار متوالی با شکست مواجه می شد. راس پرومیلیونر تگزاسی به عنوان کاندیدای مستقل در انتخابات شرکت کرد. با توجه به دیدگاه ها و سیاست هایی که او اعلام کرد پرواضح بود که طیف سیاسی او نزدیک تر به افکار محافظه کارانه تا لیبرال است. اما آن چه کاندیداتوری او را به یک پدیده تبدیل کرد واقعیت چالش او علیه سیستم سیاسی و نقد همه جانبه از عملکرد ناکارآمد نهادها و ساختارهای قدرت حاکم بود. او به جهت این که از نظر مالی تمامی هزینه های انتخابات را شخصا متقبل شده بود و کمک های انتخاباتی از حامیان حزبی ثروتمند را طلب نمی کرد در موقعیتی بود که بدون هراس از پی آمدهای منفی در رابطه با صاحبان ثروت و قدرت به انتقاد بنشیند و موضوعاتی را مطرح کند که دیگر کاندیداها به جهت ملاحظات حزبی و وابستگی و اتکا به حامیان ثروتمند در دو سوی طیف سیاسی توجه به آن ها را مانعی عظیم در راه موفقیت احتمالی می یافتند. راس پرو به درصدی از آراء انتخاباتی دست یافت که در طول تاریخ آمریکا برای یک کاندیدای مستقل بی نظیر بود.

جایگاهی که در نهایت به دست آورد نشان داد که تا چه حد وسیعی رای دهندگان نسبت به کارآمدی نهادهای سیاسی معترض هستند. راس پرو به عنوان کاندیدای مستقلی که هیچ گاه از سوی دو حزب دموکرات و جمهوری خواه مطرح نبوده، توانست با مطرح کردن و عمومیت بخشیدن به اعتراضات شهروندان، مشروعیت انتخاباتی برای آن ها فراهم آورد . این که راس پرو بیش از نوزده درصد آرا را کسب می کند و این که بیل کلینتون با کمتر از پنجاه درصد آراء به عنوان رییس جمهور انتخاب می شود این نکته را برجسته می کند که تا چه میزان زیادی دغدغه ها از ریشه و عمق برخوردار بوده هر چند راس پرو بعد از این انتخابات از صحنه انتخاباتی به عنوان یک بازیگر مطرح حذف شد اما درصد بالای آرا کسب شده او دو سوی طیف سیاسی یعنی دموکرات ها و جمهوری خواهان را مجبور کرد که در حوزه برنامه های رفاهی که بسیاری از شهروندان نسبت به ناکارآمدی بعضی ازجنبه های آن معترض بودند به توافقاتی برسند و کاخ سفید تحت حاکمیت بیل کلینتون و مجلس نمایندگان تحت رهبری جمهوری خواهان که برای اولین بار از زمان دوایت آیزنهاور به دست آمده بود در مسیر پاسخگویی به نیازهای شهروندان حرکت کند. نوت گینگیریچ به عنوان اولین جمهوری خواه رییس مجلس نمایندگان با همراهی بیل کلینتون دموکرات میانه رو قوانینی را تصویب کردند که تصور آن کمتر وجود داشت اما رای بالای راس پرو سیستم سیاسی را متوجه کرد که جوابگوی خواست های شهروندان است و این منجر شد که دو حزب گام های حداقلی را ضروری بیابند اما پس از مدت کوتاهی بر همگان آشکار شد خواست شهروندانی که به رای پرو در چارچوب رای اعتراض توجه کرده بودند در کلیت آن فاقد امکان را بود، چرا که منافع بسیاری از صاحبان قدرت و ثروت را زیر سوال می برد.

التهاب بدنه حزب
محافظه کاران حزب جمهوری خواه در انتخابات میان دوره ای کنگره در سال 2014 توفیق فراوانی به دست آوردند و اکثریت را در مجلس نمایندگان و سنا در اختیار گرفتند. افرادی وارد کنگره شدند که برای اولین بار این تجربه را کسب می کردند. بسیاری از محافظه کاران دوران جورج دبلیو بوش را در کاخ سفید برای تفکرات محافظه کاری فاجعه تلقی می کنند و هشت سال حضور او در کاخ سفید را در رابطه با سیاست های داخلی انحراف از اصول کلیدی محافظه کاری تلقی می کنند. در بطن چنین درکی بود که حضور گسترده محافظه کاران در کنگره به دنبال انتخابات میان دوره ای سال 2014 به عنوان حرکت حزب به سوی راست تلقی شد. از سویی دیگر شکست لیبرال ها در انتخابات کنگره ناشی از ناتوانی و عدم تلاش لازم از سوی باراک اوباما برای حرکت به سوی سیاست های پیشرو و اصلاحات مالی در کشور مطرح شد. این که رای شهروندان برای اولین رییس جمهور سیاه پوست در بار دوم کمتر از انتخابات سال 2008بود خود بیانگر ناآرامی در بدنه حزب باید قلمداد شود. انتخابات سال 2008 و انتخابات باراک اوباما تفوق نگاه چپ گرانه در بدنه حزب را نشان داد و رای کمتر از انتخابات سال 2014 برای کاندیدای حزب نشان داد که بدنه حزب خواست های خود را در عصر باراک اوباما قابل تحقق نمی یابد. در بطن وجود ناآرامی در بدنه دو حزب دموکرات و جمهوری خواه است که کاندیداها خود را برای مبارزات درون حزبی آماده کردند تا به عنوان کاندیدای حزب در انتخابات عمومی در سال 2016 به رقابت با کاندیدای حزب حریف بپردازند. اما با شروع فرایند انتخابات درون حزبی کمتر کسی توجه لازم را به التهاب درون بدنه دو حزب مبذول داشت و به همین روی اتفاق نظر وجود داشت که هیلاری کلینتون و جب بوش کاندیداهای انتخاب شده دو حزب خواهند بود. هیلاری کلینتون هر چند که مدعی بود در صورت انتخاب شدن در راستای تداوم سیاست های باراک اوباما گام برخواهد داشت اما پرواضح است که او سمبل جناح راست حزب دموکرات است. جب بوش با توجه به سیاست هایی که در دوران فرمانداری ایالت فلوریدا پیاده و دنبال کرد، پرواضح بود که کمتر سنخیتی را با بدنه محافظه کار و راست حزب به صحنه می آورد. در شرایطی که اکثر رای دهندگان در نظرسنجی ها ناخشنودی خود را از شرایط کلی جامعه ابراز می کنند. هیلاری کلینتون و جب بوش در اوایل سال 2015 محتمل ترین انتخاب های دو حزب مطرح می شدند. در چنین شرایطی زمانی که برنی سندرز و رونالد جان ترامپ اعلام کردند که پا به صحنه انتخابات درون حزبی برای کسب کاندیداتوری حزب های دموکرات و جمهوری خواه می گذارند، کمتر کسی آماده بود که بپذیرد این دو از اعتبار لازم برخوردار هستند که وارد چنین صحنه ای شوند. برنی سندرز سناتور مستقل از ایالت ورمانت در منطقه نیوانگلند را باید تنها سوسیالیست در سنای آمریکا دانست.

البته او با وجود این که مستقل است اما همیشه در انجمن حزبی دموکرات ها در سنا حضور می یابد و به لوایح این حزب رای می دهد. دونالد جان ترامپ که هیچ سابقه فعالیت سیاسی ندارد به عنوان فردی صاحب سرمایه و فعال در قلمروهای اقتصادی بالاخص املاک و مستغلات و به عنوان یک نیویورکی، کمترین شاخص های یک محافظه کار به ویژه در حیطه های اخلاقی را داراست.

با توجه به این ویژگی ها که زمانی برنی سندرز سناتور سوسیالیست ایالت مهجور ورمانت از نقطه نظر اهمیت در قلمرو انتخاباتی و دونالد جان ترامپ لیبرال نیویورکی صاحب کازینو و بدون هیچ گونه وابستگی و سابقه سیاسی به حزب جمهوری خواه اعلام کردند که می خواهند وارد کارزار انتخاباتی شوند بیش از هر چیز تمسخر و خنده را در میان صاحبنظران حوزه انتخابات ریاست جمهوری سبب شدند. این که چرا چنین ذهنیتی در سال 2015 در رابطه با کاندیدتوری این دو نفر شکل گرفت با توجه به معادلات انتخاباتی سنتی و متداول کاملا منطقی جلوه می کند.

در عصر مدرن انتخابات یعنی از انتخابات سال 1952 به بعد همیشه سه عنصر نقش تعیین کننده در شکل دادن به نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری بازی کرده اند: حمایت ساختار حزبی و به عبارت دیگر رهبران، مسوولین و بوروکرات های حزبی به شدت تعیین کننده در این که چه فردی کاندیدای حزب شود بوده است. ساختار حزب هدف اصلی را کسب کاخ سفید می داند و چون این استنباط را دارد که گرایش های چپ در حزب دموکرات و گرایش های راست در حزب جمهوری خواه شانس بسیار کمی در انتخابات عمومی دارند، تمام سعی خود را می کند که کاندیدایی مشعل حزب به حمل کند که میانه فضای سیاسی را بر خود اختصاص دهد. عنصر دیگری که نقش تعیین کننده در پیروزی نهایی در انتخابات درون حزبی را به نمایش گذاشته، همانا حامیان مالی هستند، با توجه به این که هزینه های انتخاباتی مداوما در حال افزایش هستند و مبارزات تبلیغاتی در گستره وسیع کشور پرهزینه است، محرز می شود که چرا حمایت اینان برای کاندیداها بسیار اهمیت دارد. اینا هستند که بخش عمده هزینه های مرتبط با تبلیغات تلویزیونی و هزینه های استخدامی مشاوران انتخاباتی را که بسیار فراوان نیز هستند تقبل می کنند. در کنار این دو گروه دیگر عنصر تاثیرگذار مشاوران انتخاباتی هستند که کاندیداها استخدام می کنند و عناصری که نظرسنجی انتخاباتی را برای کاندیدا انجام می دهند. در نیمه های سال 2015 که برنی سندرز و دونالد جان ترامپ ورود به صحنه مبارزات درون حزبی را اعلام کردند. در میان این سه گروه تاثیرگذار کمترین نگاه مثبتی به سناتور ورمانتیو کازینودار نیویورکی وجود داشت چرا که از دید این سه گروه در حزب دموکرات و جمهوری خواه کمترین شانسی برای این دو نفر متصور می شد.

گزینه های انقلابی
در شرایطی که اکثریت رای دهندگان حزب جمهوری خواه هشت سال دوران جورج دبلیو بوش را انحراف از اصول محافظه کاری در قلمرو سیاست داخلی می دانند و در شرایطی که کثیری در حزب دموکرات نابرابری اقتصادی را بزرگ ترین مشکل و معضل در جامعه می دانند، نباید تعجب کرد که چرا جب بوش رای منفی رای دهندگان جمهوری خواه در مبارزات درون حزبی فراوان یافت و این که چرا هیلاری کلینتون در ایالت به شدت مذهبی آیوا، با تعداد محدودی رای به برنی سندرز سوسیالیست از لیبرال ترین مناطق آمریکا (نیوانگلند) پیروز شد . دونالد جان ترامپ کمترین ارتباط سیاسی را با حزب جمهوری خواه و از آن هم کمتر، کمترین سنخیتی را با بدنه و فعالین حزب یعنی محافظه کاران به عنوان یک لیبرال نیویورکی داراست. اما او توانسته به پدیده محبوب بدنه حزب جمهوری خواه تبدیل شود. برای ماه هاست که او در تمامی نظرسنجی ها در صدر کاندیداهای حزب خودنمایی کرده است. او در آیوا هر چند که نفر دوم شد اما بالاترین رای را در تاریخ انتخابات انجمن های حزبی این ایالت به عنوان نفر دوم به دست آورد. او صحنه را به تدکروز واگذار کرد که نماد محافظه کاری مذهبی است و این ایالت به شدت دین مآب است.

پس چندان تعجب نداشت که او ببازد هر چند که بسیار فراتر از انتظار جایگاه دوم او بود. انتخابات نیوهمشایر نتایجی را به بار آورد که مقبولیت در حال افزایش و در عین حال همچنان تعجب برانگیز در میان بدنه حزب را نشان داد. دونالد جان ترامپ در حالی پیشگامی را میان کاندیداهای حزبی حفظ کرده که تمامی ارکان رهبری، حامیان مالی و بوروکرات های حزبی و انتخاباتی علیه او جبهه گرفته اند. او با وجود این که محافظه کار نیست و فعالیتی سیاسی برای حزب جمهوری خواه در طول حیات خود نداشته اما توانسته است رای دهندگان محافظه کار که بدنه اصلی رای دهنده حزب جمهوری خواه هستند را به سوی خود جلب کند. او چون یک سیاستمدار متعارف نیست با وجود این که نظراتی را ابراز کرده که غالبا کاندیداها از آن ابا می کنند ولیکن به ضرورت همین ویژگی بسیاری از فعالین حزبی و محافظه کار او را تنها کسی می دانند که از بین کاندیداها از قابلیت به چالش کشیدن سیستم سیاسی مستقر در واشنگتن برخوردار است. این که او برای تامین هزینه های انتخاباتی اعلام کرده که از حامیان بزرگ مالی وجهی را دریافت نخواهد کرد امید محافظه کاران را در خصوص این که او واقعا می خواهد سیستم سیاسی را متحول سازد افزایش داده است. محافظه کاران بر این اعتقاد هستند که سیستم مستقر در واشنگتن ناکارآمد است و هر روز بزرگ تر و بی اثرترمی شود.
دونالد جان ترامپ صحبت هایی را مطرح می کند و نظراتی را ابراز می نماید که ورای ارتدوکسی حزب است. او آن چه را که دغدغه رهبران مذهبی یعنی کاهش مالیات است را اولویت نمی داند بلکه شریاط سخت کارگزاران یقه آبی را مهم می داند و خواهان این است که سیاست های تجارت آزاد که مورد حمایت وسیع رهبران حزبی است به شدت متحول شود. او صحبت هایی را مطرح که از نظر بسیاری سیاسی صحیح نیست اما به شدت برای گروه های پایینی طبقه متوسط و بالاخص کارگران یقه آبی و رای دهندگانی که فاقد تحصیلات دانشگاهی هستند علاقه برانگیز است.
دونالد جان ترامپ لیبرال نیویورکی خود را به عنوان کاندیدایی متجلی ساخته که برایش زندگی در معرض خطر و زندگی سخت اقشار کارگر و گروه های کمتر تحصیل کرده مهم است و به همین روی او هر کسی را که حرف ها و سیاست هایش زندگی این افراد را سخت تر کند مورد حمله قرار می دهد. این ویژگی ها که بسیاری آن را علت اجتناب ناپذیری پیروزی او در انتخابات درون حزبی قلمداد می کردند به صحنه آمدن برنی سندرز را گریزناپذیر کرد. بسیاری از اعضای بدنه حزب که در سال های اخیر به شدت به سوی گرایش های چپ روی آورده اند بزرگ ترین مشکل کشور را بی عدالتی اقتصادی و قدرت بالای صاحبان ثروت در وال استریت می دانند. از نظر اینان هیلاری کلینتون سمبل مجسم گستردگی فزاینده بی عدالتی اقتصادی در کشور و تعدد بیش از حد صاحبان ثروت در وال استریت است. از زمان ترک کاخ سفید در سال 2000 تا 2015 بیل و هیلاری کلینتون حدود 140 میلیون دلار ثروت اندوخته اند که بخش وسیعی از آن از ارتباط آن ها با وال استریت به دست آمده است.

پیشروها و چپ گرایان که در میان فعالین حزبی اکثریت را دارا هستند وال استریت را عامل اصلی تشدید نابرابری اقتصادی در کشور و تمرکز وسیع ثروت در دست یک قشر بسیار کوچک در جامعه می دانند. ارتباط نزدیک هیلاری کلینتون با گلدمن ساکس که از نهادهای متمایز برجسته وال استریت است برای جناح پیشرو حزب دموکرات، شخص هیلاری کلینتون را غیر مطلوب می نمود. خلا ایجاد شده بین ارزش های پیشروهای حزب دموکرات و ارزش های هیلاری کلینتون با ورود برنی سندرز به صحنه مبارزات انتخاباتی به یکباره مطرح و برجسته شد. حال جناح چپ حزب دموکرات خود را دارای صدا در سلسله مراتب حزبی و کاندیدای مورد علاقه یافت. در شرایطی که حزب دموکرات بیش از هر زمان دیگری به سوی چپ طیف سیاسی گرایش یافته، هیلاری کلینتون کمترین اشتیاق را در میان رای دهندگان حزب ایجاد می کرد.
برنی سندرز با ورود خود این اعتقاد را در میان فعالین و بدنه حزب به وجود آورده که امکان چالش نابرابری اقتصاد به وجود آمده و این امکان بسیار محتمل خواهد بود که برنی سندرز به عنوان رییس جمهور به کاهش شدید نقش وال استریت در شکل دادن به سیاست های داخلی منجر شود. محافظه کاران دولت را ناکارآمد و بیش از اندازه بزرگ یافته اند .
میلیاردر نیویورکی این امید را متجلی کرده که زندگی بهتری برای کارگران یقه آبی فراهم آید و از سویی دیگر اخلاق محافظه کاری فرصت مساعدتری برای تجلی بیابد. ناکارآمدی دولت به آن چنان سطحی از نظربخشی از جامعه رسیده که یک میلیاردر کازینودار قبله گاه کارگران یقه آبی و کم سوادان جامعه و از سویی دیگر محافظه کاران اخلاقی قرار می گیرد. تمرکز ثروت و بسط نابرابری اقتصادی به حدی رسیده که یک سوسیالیست و سناتور مستقل از ایالتی بسیار کوچک به بت فعالین حزبی و بدنه حزب دموکرات که امروزه به شدت پیشرو و چپ گرا هستند، بر خلاف میل ماشین حزبی تبدیل شود. این که در نهایت از انتخابات درون حزبی چه کسانی به عنوان کاندیداهای اصلی حزب به مبارزات انتخاباتی عمومی راه یابند و این که در نهایت چه کسی به کاخ سفید راه یابد به هیچ روی قابل پیش بینی نیست. اما دو نکته انکارناپذیر باید قلمداد و به آن توجه کافی مبذول شود. انتخاب دونالد جان ترامپ یا برنی سندرز به عنوان رییس جمهور آمریکا در ماه نوامبر سال 2016 هر چند بعید به نظر می رسد اما اگر تحقق یابد آن را بزرگ ترین زلزله در تاریخ حیات سیاسی آمریکا از 1776 تاکنون قلمداد کرد. از سویی دیگر اگر کاندیدای مورد نظر ماشین حزب دموکرات و رهبران حزبی جمهوری خواه به کاخ سفید راه یابد دلیلی خواهد شد بر این که فاصله بین دیدگاه های اکثریت وسیع مردم آمریکا و سیستم سیاسی باز هم گسترده تر و عمیق تر شود و التهاب رای دهندگان همچنان تداوم یابد. 
*حسین دهشیار/استاد دانشگاه علامه طباطبایی

با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: مهرنامه


ویدیو مرتبط :
‫واکنش مقامات سیاسی ایتالیا به پیروزی ترامپ‬‎