سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
شاهنامه؛ اثر جهانی صلح
محمدرضا رستمپور - شاعر
در هر کتابخانهای یک جلد شاهنامه دیده میشود و در هر خانوادهی ایرانی اهل مطالعه و یا حداقل با فرهنگ آشنا، یک شاهنامه پیدا میشود؛ اما فراتر از اینها اگر حتی به سراغ گردهمآییها، همایشها و نشستهای تخصصی دربارهی شاهنامه نیز بروی، کمتر کسی را مییابی که 60 هزار بیت شاهنامه را کامل خوانده باشد؛ بیشترشان به داستانهای رستم و سهراب و سیاوش و اسفندیار قانع شدهاند؛ حتی بسیاری فکر میکنند شاهنامه تنها به پهلوانی و رستم و گرز گرانش محدود میشود؛ در واقع با وجود شهرت جهانی، این اثر شگفتانگیز یکی از مظلومترین، کمخواندهشده ترین و گمنامترین و محرومترین اثرهاست که بزرگترین ظلمی که بر آن رفته نخواندهشده بودن است و بر زیبایی چه ظلمی بدتر از ندیدن و نشناختن.
از دیگر سو شگفتی و حجم بالای شاهنامه فردوسی بیشتر خوانندهها را به ترس میاندازد و تنها کسانی که شهامت به خرج میدهند و وقت میگذارند و دل به دریا میزنند میتوانند از چندوچون آن سردر بیاورند؛ هر چند آنکس که در ساحل نشسته و تماشا میکند و یا با دستی این شگفتی را ورق میزند نیز بیبهره نمیماند و این از خصوصیت دریاست که هر کسی را به اندازهی همت و نزدیکشدنش سهم میدهد.
در دانشگاه ظلمی که بر شاهنامه رفته قانعشدن برنامهریزان واحدهای درسی به شرح یکی دو داستان معروف آن است و البته محدودیت زمان ترمهای دانشگاهی نیز مشکلی شده برای این درس؛ اما به هر حال در همین زمان محدود نیز شاید میتوانستند کلیات و اصل قضیه را مطرح کنند.
در صدا و سیما تا کنون تا آنجا من اطلاع دارم برای پروژهای به این بزرگی کاری در خور نشده و باید دید در آینده سیاستهای تازهی صداوسیما با این اثر چگونه تا میکند؛ اگرچه در بحثهای کارشناسی و برنامههای تخصصی به آن اشاره و دربارهاش بحث میشود اما در حوزه معرفی جدی قدمی تا کنون برداشته نشده و باید منتظر آینده ماند. یادم هست در دوران نوجوانی در تنها سینمای ایلام که حالا به پارکینگ خودرو تبدیل شده، فیلمی دیدم به نام رستم و سهراب که فکر کنم روسیه توسط یک فیلمساز تاجیک ساخته بود؛ اما در سینمای ایران تا کنون ندیدم کسی حتی این داستان مشهور را نیز فیلم کند و یا داستانهای دیگرش را و سینمای ایران نیز به نوعی نتوانسته به شکوه شاهنامه نزدیک شود.
بنیادهایی که به نام شاهنامه نامگذاری شده و فعالیت میکنند نیز اگرچه قدمهای مثبتی برداشتهاند؛ اما به امکانات بیشتری نیاز دارند که اصل و مفهوم شاهنامه را به میان بردم ببرند؛ اگرچه مردم با این اثر بهخوبی آشنا هستند؛ اما تحلیل آن یک ضرورت است . گاهی یک تحلیل درست و علمی و معرفی دقیق ریزهکاریهای یک اثر مخاطبین بیشتری را به سمت خواندن یا دوبارهنگری آن میکشاند.
این بنیادها هنوز فراتر از چند نمایشگاه و چاپ اثری که قبلاً به چاپ رسیده و انیمیشن و کاست فراتر نرفتهاند و داستانهایی که از شاهنامه چاپ میشود از رونویسی و بازنویسی و بازآفرینی فراتر نرفته و به تحلیل و شناخت نرسیده است.
با وجود شهرت جهانی این اثر هنوز کمتر کسی از زندگی واقعی فردوسی خبر دارد و وقتی ناشران معتبر هنوز هم بعد قرنها با آن داستانهای ساختگی و دروغین و افسانهمانند و مقدمههای الحاقی و بیربط زندگی فردوسی را برای مخاطب دانشگاهی منتشر میکنند این دلخوری پررنگتر میشود؛ اگرچه تا کنون قدمهای مؤثر و عمیق و علمی خوبی از طرف استادان و بزرگان این سرزمین در راستای معرفی بهتر شاهنامه برداشته شده؛ اما هنوز کسی نیامده که زندگی واقعی فردوسی را به تصویر بکشد و یک منبع درست به دست بدهد؛ اگرچه دکتر کزازی و خالقی مطلق و صفا و بسیاری دیگر نیز زحمت اصلی را کشیدهاند اما ابهامات هنوز پابرجاست و اینها هنوز به نسخهی مسکو و فرانسه تکیه میکنند که البته نسخههای معتبری هستند و باید هم تکیه کرد؛ اما بحث بر سر این است که جستجوها آیا روزی به زندگی واقعی فردوسی میرسند.
هرچند نباید فراموش کرد که سانسور عجیبی نیز در دربار غزنویان علیه فردوسی به راه انداخته شد که در هیچ تذکره و تحلیل و نقد و کتابی حتی در تاریخ بیهقی نیز نامی از شاهنامه فردوسی به میان نیامده؛ انگار نه انگار که اصلاً بوده این اثر بزرگ. بسیاری از دانشجویان رشته ادبیات هنوز بهراستی نمیدانند که فردوسی که بوده، چه برسد به مردم عادی. با نگاهی به چاپهای متعدد شاهنامه میتوان به این ادعا پی برد که عظمت و شگفتی اثر فردوسی نیز مشکلی دیگر شده برای مظلومماندن این اثر. شاید بتوان از اغراقهای شاعرانه استفاده کرد و اثر فردوسی را خورشیدی دید که بسیاری جرئت و توان نزدیک شدن به آن را ندارند و آنها که نزدیک شدهاند آنقدر در آن ذوبشدهاند که دیگر فرصتی برای گفتن و تعریف برای دیگران به دست نیاوردهاند و خیلیها هم به نگاهی از دور به آن قانع شدهاند که البته از نور آن نیز استفادهها کرده و انرژی گرفتهاند.
فرم شاهنامه یک فرم کامل
فرم و ساختار ادبی شاهنامه بهگونهای معماری شده که تمام اجزا و داستانها و بیتهایش به همدیگر وصل شدهاند و سیر روایی آن از ابتدا تا پایان بهخوبی رعایت شده است. تمام اجزای شاهنامه به همدیگر وصل هستند و وابسته و چفت و بند شدهاند؛چنانکه اگر مخاطب بخواهد رستم را بشناسد باید به زال برگردد و سیمرغ، اگر میخواهد پدر رستم را بشناسد باید پهلوانان پیش از او را بهخوبی بشناسد و اگر میخواهد فریدون را بشناسد باید ضحاک را بهخوبی بشناسد، اگر ضحاک را بخواهد بشناسد باید تازیان را بشناسد و حتی جلوتر از مرگ او به شناخت رودابه نیاز دارد؛ در اصل برای شناخت هر جزء از آن لازم است کل اثر را مسلط باشد؛ وگرنه شناختت ناقص میماند و جالب اینجاست که کل این اثر در عین اینکه به هم وصل است به مخاطب این اجازه را میدهد که برداشت مستقل نیز داشته باشد؛ مانند بازنویسیهایی که در تعدادی از داستانهای آن مثل رستم و سهراب و داستان سیاوش و... شده است .
چرا شاهنامه مهم است
هر قوم غالبی علاقهمند به گسترش و نشر افکار و اعتقادات و فرهنگ خود در قوم مغلوب است و بهنوعی دنبال تکثیر و زایش دوبارهی فرهنگش در سرزمینی دیگر علاقه نشان میدهد؛ چراکه وقتی زبان و فرهنگ قومی را گرفتی به معنی سلطهی همیشگی بر سرزمین فیزیکی و جغرافیایی آن نیز هست . با حملهی اعراب به ایران فرهنگ و زبان عرب و بعد از آن اقوامی مانند ترکها نیز بر ایران سلطه پیدا کرد و در این تندرویهایی که از طرف حکام عربرو سلجوقی و غزنوی نیز وجود داشت کمکم فرهنگ و زبان ایران بهکلی از بین میرفت. نگاهی به اسامی کتابها و اسامی افراد، شعرها و حتی علوم مختلف بهخوبی نشان میدهد که آنها فقط سرزمین را نمیخواستند و میخواستند بهکلی مفهوم ایرانیبودن را از مردم ایران بگیرند. در این بین و با استفاده از ابزار و امکاناتی مانند تظاهر به فرهنگدوستی و کار فرهنگی که دربار غزنوی راهاندازی کرده بود مردی به نام حکیم ابوالقاسم فردوسی ، برخاست و از همین امکانات استفاده کرد و با هدف تثبیت و نشر اثرش به دربار رفت؛ آن هم دربار سلطانی که کوچکترین علاقهای به فرهنگ ایرانی نداشت و اگرچه در دورهای خود را به شاهان ایران نیز منسوب میکرد اما در دل از این فرهنگ نفرت داشت؛ به خصوص اینکه فردوسی در شاهنامهاش نیز به اجداد او روی خوش نشان نداده بود. تصور کنید با چنین اثری به دربار چنین شاهی بروید. بدشانسی فردوسی زمانی اوج گرفت که وزیر فرهنگدوست غزنوی که علاقهمند به ایران بود برکنار شد و غزنویان روی واقعی خود را نشان دادند و کاملاً طبیعی بود که قدر این اثر شناخته نشود. اگرچه بعدها در تجدید نظر، فردوسی در شاهنامهاش حسابی از خجالت سلطان محمود در آمد.
فراموش نکنیم که در آن دوره اگر شاعری میخواست اثرش معروف شود، به نشر برسد و در کتابخانهی سلطنتی ثبت شود و محفوظ بماند و شعرش نقد و تحلیل و معرفی شود باید به دربار راه پیدا میکرد ، در همان دربار باید از محک نقد مخالفان و حسودان و رقیبان نیز میگذشت و اثر باید چنان قوی میبود که از این هفتخوان بگذرد .
فردوسی با عشق عجیبی که به فرهنگ و زبان و مردمان این سرزمین داشته سی سال از عمرش را صرف شاهنامه میکند و تمام داشتهها، گنجینهها، ظرفیتها و دانش فرهنگی و ادبی ایران را دوباره زنده و در حقیقت رستاخیزی برپا میکند در زبان و فرهنگ ایران؛ زبانی که دیگر داشت کمکم به فراموشی سپرده میشد و سالها بود که به بیهوشی عمیق فرو برده شده بود .
شاهنامه اثر جهانی صلح
در سراسر شاهنامه حتی یک بیت را هم نمیبینیم که سندی باشد بر جنگطلبی و علاقه به جنگ و هجوم به دیگران . تمام رزم و جنگ و پهلوانی و نامآوری پهلوانان و لشکریان ایران درست پس از زمانی صورت میگیرد که ایرانیان مورد هجوم ناجوانمردانه و عهدشکنی و خونریزی قرار میگیرند و در دفاع است که قهرمانیهای ایرانیان اتفاق میافتد نه در تهاجم .
به عنوان مثال داستان کشتهشدن ایرج را نگاه کنیم. وقتی به سرزمین برادرانش میرود به آنها میگوید که در پی خون و خونریزی و حتی سلطه و سلطنت نیست و حاضر است اگر صلح کینهها را تمام میکند تاج و تختش را به آنها بدهد و گوشهای بگیرد. میگوید " من راضی هستم که در برابر صلح تختم را به شما ببخشم" اما این برادران هستند که بیگناه او را میکشند و ایرانیان در پی انتقامی ناگزیر میآیند.
و جالب اینکه فردوسی تمام مردم را از خونریخته و خونریز و قاتل و مقتول برادر میداند و از یک نژاد که سند خوبی است بر بیعلاقگی فردوسی به نژادپرستی؛ در نگاه او همه فرزند یک پدر هستند و تنها جاهطلبی و زیادهخواهی و طمع است که در این میان فاصله میاندازد؛ چنانکه تمام آسیبهایی که به ایران و توران و روم وارد میآید حاصل خودخواهی و حرکتهای خودسرانه و مغرورانهی پادشاهان آنهاست.
در جایی دیگر وقتی سپاه توران از ضعف و خودکامگی شاهان ایران استفاده میکند و به ایران هجوم میآورد و سر نوذر پادشاه ایران را از تن جدا میکنند؛ سری که قربانی غرور صاحب آن شده ، سپاه ایران در پی انتقامگیری برمیآید و سپاه توران را در هم میشکند. در این بین تورانیها از سر ناچاری و برای جلوگیری از نابودشدن به دست رستم به زال پیام صلح میفرستند و جالب اینجاست که ایرانیان با وجود آگاهی از قدرت خود و ضعف توران این پیام را میپذیرند و میگویند ایرانیان دنبال جنگ و خونریزی نیستند و در شورای مشورتی این بحث رأی میآورد که جنگ چیز خوبی نیست؛ چه برای برنده چه برای بازنده.
در سراسر شاهنامه از زبان شخصیتهای قهرمان بدی و جنگ و هجوم و غارت و جاهطلبی از هرکسی که باشد نکوهش میشود.
شاهنامه یک اثر جهاننژاد
در شاهنامه با وجود عشقی که به رستاخیز فرهنگ و زبان ایرانیان در فردوسی دیده میشود، خبری از نژادپرستی نیست و نژاد ایرانیان برتر دانسته نشده است. آدمها و قهرمانهای داستان یکجوری به هم وصل هستند؛ مثلاً رستم از مادر به تازیان نزدیک است و ایرانی خالص نیست و مادرش رودابه از نژاد ضحاک است ، ضحاک با پدرش بد تا میکند و او را میکشد و سام پهلوان با فرزندش زال بد تا میکند و او را در کوه رها میکند که خوراک درندگان شود اما چیزی که از رستم رستم میسازد و از ضحاک ضحاک، نه نژاد آنها بلکه قدرت تسلط بر خواستههای نفسانی و غلبه بر خودکامگی و شیطان درون است . ضحاک پدری گرامی دارد اما خودش ناگرامی است. اگرچه فردوسی به کنایه به ناحلال بودن او اشاره دارد اما سهراب نیز بهنوعی حاصل یک عقد مشروع نیست و این زرنگی فردوسی است که تصمیم و ارادهی انسان و خواستههای خود انسان را دلیل برتری یا پست بودنش میداند و سرنوشتش را تعیین میکند و از انسان ایرج، زال، سلم یا تور میسازد.
شاهنامه یک متن به معناست
قرنها از خلق شاهنامه فردوسی میگذرد ، اما پیامها و نشانهها و اندیشهها و خردورزیهایی که در لابهلای بیتهای این اثر پنهان شده هر سال به جلوهای تازه خود را بر محققی کوشا نمایان میکند و چهرهای تازه و برداشتی تازه و امروزی به دست میدهد؛ آنچنانکه برای شاعر و محقق امروزی نیز جذابیت دارد؛ بنابراین شاهنامه با توجه به تعاریف جدید از متن یک متن کامل محسوب میشود؛ چرا که محدود به زمان و دوران خاصی نشده و کهنه نمیشود.
دموکراسی ادبی و فکری در شاهنامه
در شاهنامه این فردوسی نیست که همهی حرفها را میزند؛ متن یکصدایی نیست، هر شخصیتی صدای خود را دارد؛ اگرچه لحن و وزن یکسان است اما اندیشهها و راویان آزادند ، هر شخصیتی مستقل است و حرف متناسب و برازندهی خود را میزند. فردوسی هیچ ابایی ندارد که در متنش به دشمن ایرانیان نیز اجازه بدهد حرفش را بزند؛ تورانیها این اجازه را دارند که در جمع خود بگویند که ایرانیان مردمی ریمنند ... همی ناگهان بر طلایه زنند
همچنین در جایی دربارهی زن فردوسی از زبان شیرین شاهزاده ارمنی ایرانزمین میفرماید که او در همه جای پشت و یاور مردان و زنان دلیر بوده است و آنان را حمایت کرده و کسی از وی تا کنون به بدی یاد نکرده است.
بسی سال بانوی ایران بدم.....به هر کار پشت دلیران بدم
و درجایی دیگر از زبان تفکر مردسالار سخن میگوید؛ چنانکه از زبان کاووس چنین میگوید:
زن و اژدها هر دو در خاک به...... جهان پاک از این هر دو ناپاک به
تعدادی از منتقدین اخیراً در خبرگزاریها نیز صحبت کردهاند که این بیت از فردوسی نیست؛ درحالیکه ظرافت بحث در همینجاست که فردوسی به موافق شخصیت والای زن و مخالف شخصیت او اجازهی صحبت داده است.
و جالب اینکه بسیاری از مردان سطحینگر امروزی تنها به این بیت کار دارند و بیت قبلیاش را نمیخوانند که گفته است:
به گیتی بجز پارسا زن مجوی .... زن بدکنش خواری آرد به روی
در جایی دیگر فردوسی نظر خود را درباره زنان از قول بهرام گور میگوید:
به زن گیرد آرام، مرد جوان..... اگر تاجدار است و گر پهلوان
هم از وی بود دین یزدان بپای.....جوان را به نیکی بود رهنمای
فردوسی زیرکانه و هنرمندانه به شخصیتهای مختلف اجازه صحبت میدهد و این همان چیزیست که در تئاتر و متن امروز و داستان به آن مرکز مؤلف میگویند درحالیکه قرنها پیش فردوسی آن را بهخوبی رعایت کرده است .
در شاهنامه بانوانی مانند گردآفرید نیز هستند که به بیگانهها زخم میزنند و از ایران دفاع میکنند و حتی زمانی که با سهراب آن یل توانا نیز درگیر میشوند سهراب از پسشان برنمیآید و نمیتواند گردآفرید را که در لباس مردانه و گریمی مردانه با او هم آورد شده بر زمین بزنند و سهراب از نیرو و دانش و تدبیر شگفت این زن در شگفتی میماند .
در شاهنامه فردوسی هر چیزی درست در جایگاه خود قرار دارد؛ جنگ، دلاوری، دلبری، عیش ، رزم، صلح، دعا و نیایش و خداپرستی و شکرگزاری همه بهخوبی چیده شدهاند؛ چنانکه در اول رستم نام خدا را به کمک میطلبد، در بین رزم نیز از قدرتهای معنوی بهره میبرد و در پایان رزم و پیروزی نیز به سپاس از خدای خود میپردازد.
شاهنامه کتاب حکمت
شاهنامه کتاب حکمت و خوبزیستن نیز هست. تمام راهحلهای یک زندگی سربلند و پاک را میتوانی در شاهنامه پیدا کنی؛ تمام نکاتی که برای یک زندگی سالم و درست و سربلند و پاک لازم است در لابهلای سخن قهرمانان شاهنامه دیده میشود .
شاهنامه آرش فرهنگ ایرانی
فردوسی آرشی است که از جان و فکر و زندگیاش مایه میگذارد و زه کمان خرد خود را تا آنجا که جان دارد میکشد تا مرزهای فرهنگی ایرانیان را زنده کند و خود فدا شود؛ اگرچه داستان آرش در شاهنامه بهصورت آشکار نیامده است اما فردوسی خود آرشی شده که مرزهای فرهنگ را بیدار کرده؛ در حقیقت تمام قهرمانهای شاهنامه از زال گرفته تا رستم و سهراب و سیاوش همه نمادی زا خود فردوسی هستند و مظلومیت و دربهدر بودنش و البته باهدف بودن.
خالصکردن زبان ایرانی و پالایش غیرایرانیها در شاهنامه تنها به زبان و واژه محدود نمیشود و کل فرهنگ و تاریخ و اسطوره و ادبیات ایران را دربرمیگیرد و شگفت اینکه این کتاب صلح با نشان دادن چهرهی واقعی دشمنان تورانی ایران به دربار غزنویان راه مییابد. همیشه برای من سؤال بوده که چه جور غزنویان با آن همه روحیهی ستیزهجویی و خونخواری این همه صبر کردند و او را نکشتند! و به ظاهر نیز از او مدتی استقبال کردند!
و فردوسی در حقیقت خود شهیدی شد تا این فرهنگ زنده بماند.
درود بر روان پرخردش.
انتهای پیام
ویدیو مرتبط :
جنگ و صلح - اثر مسعود حبیبی