سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
زیباکلام: در انتخابات 96 روحانی نیاید؛ ظریف نامزد شود
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، به بهانه انتخابات ریاستجمهوری 96 «آرمان» تصمیم گرفت میزگردی میان صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران و تحلیلگر مسائل سیاسی و عبدالرضا داوری که از چهرههای نزدیک به رئیسجمهور سابق است و این روزها بیش از هر شخصیت سیاسی درباره انتخابات سال96 و نیز از احتمال کاندیداتوری احمدینژاد سخن میگوید، برگزار نماید. آنچه در ادامه میخوانید متن نظرات این دو فعال سیاسی در میزگرد «آرمان» است:
صادق زیبا کلام: در ابتدا و قبل از هر چیزی لازم میدانم برنکتهای تاکید کنم. درعالم سیاست و درایران زمانی که فعالان سیاسی بنا به هر دلیلی از قدرت دور میشوند نشان میدهند که دارای صفت وفاداری نیستند. البته و به صورت نادرآقای دکتر داوری از این خصیصه بد مستثنا هستند. لشکر بزرگی در طول هشت سال ریاستجمهوری احمدینژاد با وی همراه بودند ولی بعد از 24 خرداد 92 به گونهای رفتار میکنند که گویا هیچگاه احمدینژاد را نمیشناسند و از وی حمایت نکردند، درصورتی که مردم به یاد دارند که آنها سینه چاکان وی بودند. آقای دکتر داوری نقطه مقابل این صفت هستند و وفادارند، صفتی که همانطور که گفتم در میان فعالان سیاسی اصولگرا دیده نمیشود. واقعیت این است که تعداد وفاداران به احمدینژاد بسیارکم و تعداد آنها به اندازه انگشتان دست هم نمیرسد و آقای داوری از جمله این افراد است.
آرمان: احمدینژاد هشت سال رئیسجمهور ایران بود. آیا در این هشت سال تغییری در اصولگرایی ایجاد نکرد؟
عبدالرضا داوری: برای دریافت نسبت آقای احمدینژاد با اصولگرایی به نظر میرسد باید نوعی بازخوانش از جریان اصولگرایی ارائه شود. اینکه اصولگرایی چگونه شکل گرفت؟ چگونه عمل کرد و به کدام سمت در حال حرکت است؟ جریان اصلاحات بعد ازسال76 به تدریج شکلگرفت و درحدود سال 77 کلیدواژه اصلاحات وارد فضای سیاسی ایران شد. اگرگفتمان رئیس دولت اصلاحات را در سال76 بررسی کنیم به یقین کلید واژه اصلاحات را در ادبیات ایشان نمیبینیم. اینکلید واژه از حدود سال 77 از طریق مطبوعات اصلاحات وارد صحنه سیاسی ایران شد و یک فضای گفتمانی به وجود آورد. جریان مشهوراصولگرایی ازحدود سال 78 و بعد از واقعه کوی دانشگاه به عنوان واکنش در برابر جریان تجدیدنظر طلبی که در جریان دوم خرداد 76 ایجاد شده بود شکل گرفت. حدود پاییز 78 نخستین جلسات جریان اصولگرایی در روزنامه کیهان تشکیل شد و طیف رسانهای نزدیک به گفتمان اصولگرایی مانند جریان روزنامه رسالت و شلمچه و با حضور آقای محمدعلی رامین و سجادپور جلساتی را برگزار میکردند و بنده از ایسنا درآن جلسات شرکت میکردم و مسئولیت جلسه هم با آقای حسین شریعتمداری بود. لایه اولیه گفتمان اصولگرایی در این جلسات و در پاییز 78 شروع شد وحدود سالهای 79 و 80 این واژه پررنگ شد. بنابراین، جریان اصولگرایی درابتدای شکلگیری خود یک جریان واکنشی بود. اگر به مبانی شانزده گانه این جریان نگاه کنید این مبانی براساس اسلام، انقلاب و رهبری است؛ زیرا احساس میشد جریان مقابل به این چند عنصر بیتوجه است. این جریان واکنشی اصولگرایی دارای رویکردهای امنیتی بود. اما درسال 81 با پیروزی جریان آبادگران درانتخابات شورای شهر دوم و فعال شدن جریان اصولگرایی در صحنه سیاسی، آقای احمدینژاد تلاش کرد که گفتمان اصولگرایی را از کانال راهبردها و رویکردهای امنیتی به راهبردها و رویکردهای اجتماعی وارد کند. در این معنا که عنصر مردم توسط احمدینژاد درگفتمان اصولگرایی پررنگ شد. من اعتقاد دارم تفاوت گفتمان احمدینژاد با سایرگفتمانهای اصولگرایی تفاوت در رویکردهاست. جریان اصولگرایی ابتدایی در این اندیشه بود که مسائل و مشکلات را باید با رویکرد امنیتی حل کرد. این جریان به تدریج توانست کمک کند که مجلس هفتم تا حدودی دراختیار اصولگرایان قرار بگیرد و بعد در ریاستجمهوری نهم آقای احمدینژاد با اینگفتمان پیروز شدند. در این روند رویکرد امنیتی و اجتماعی در چالش با هم بودند. البته جریان اصولگرایی به بن بست رسیده است. دراواخر دهه دوم انقلاب چیزی به عنوان ادبیات اصولگرایی و اصلاحطلبی به وجود آمد که هر دوی این جریانات به آخر راه رسیدهاند. اما نکته قابل اهمیت این است که در سال 90 بخشی ازاصولگرایی علیه احمدینژاد متحد شد، با این تصور که بعد از 9 دی چیزی از جریان هاشمی واصلاحطلبی باقی نمانده، لذا باید احمدینژاد را هم حذف کرد اما از آنجایی که این دسته از اصولگرایان شناخت درستی از رقیب خود آقای هاشمی نداشتند در انتخابات 92 به سادگی صحنه را به آقای هاشمی واگذار کردند و و در روندهای بعد از 92 آخرین جلوههای جریان اصولگرایی را مشاهده کردیم چون در انتخابات هفتم اسفند اصولگرایان باختند؛ زیرا در انتخابات هفتم اسفند فروپاشی جریان اصولگرایی در لیست آنها دیده میشد، این لیست نه بخش انقلابی و نه بخش میانه روی جریان اصولگرایی را نتوانست رهبری کند و لیستهای متعدد دیگری هم ارائه شد. البته جریان اصلاحطلب هم به فروپاشی رسید ولی آقای هاشمی این جریان را بازسازی کرد. جریان اصولگرایی قدر احمدینژاد را به عنوان یک ظرفیت اجتماعی ندانست و عبور از احمدینژاد آغاز شکست اصولگرایی شروع شد. جریان اصولگرایی هیچگاه بدون احمدینژاد پیروز نبوده است.
صادق زیبا کلام: لازم است این بحث از منظر چپ و راست بررسی شود که آقای احمدینژاد و جریان چپ و راست هم در این دوگانگی جای میگیرند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بسیاری از مسئولان و متفکران نظام و حتی دانشگاهیان یکی از بحثهایی که مطرح کردند مخالفت با انگارهها و ابزار غربی بود. ازجمله این بحث را مطرح کردند که چپ و راست مفهوم غربی است و در ایران نمیتوانیم این مفهوم را با وجود گفتمان اسلامی به کار برد. این اعتقاد وجود داشت که در ایران چپ و راست نداریم و به جای آن یک گفتمان کلان اسلامی داریم که ممکن است تفاوتهایی در نگاهها در این گفتمان کلان وجود داشته باشد. همچنین اعلام شد که حزب درنظام ما معنی ندارد و مفهوم حزب غربی است. اساسا نگاه اسلام با نگاه غرب به سیاست تفاوت دارد. غربیها سیاست را برای قدرت رسیدن میخواهند درحالی که ما در اسلام قدرت را برای خدمت میخواهیم. در غرب قدرت ارزش دارد و در اسلام تمام تلاش این است که به قدرت برسید تا خدمت کنید. من اعتقاد دارم آنچه به نام تحزب، سیاست و مفهوم قدرت در غرب میشناسیم ارتباطی با غرب ندارد. چنین مواردی مولود برخی شرایط تاریخی است که مدرنیته به وجود آورده است. زمانیکه چنین مواردی مثل صنعتی شدن اتفاق میافتد با خود سازوکار و ابزار خود را هم به همراه میآورد، هر کاری ابزار مخصوص به خود را دارد، مدرنیته هم ابزاری مثل تحزب دارد، ما نمیتوانیم مدرنیته را داشته باشیم و ابزار آن را نداشته باشیم. بنده اعتقاد دارم اتفاقا چپ و راست (اصلاحطلب و اصولگرایی) مفهوم دقیقتری در جامعه ما دارند. درغرب و هرجا چپ و راست معنی دارد چپها در آنجا ویژگی خاص دارند. اصولا چپها در ایران با طبقات جدید مانند طبقه کارگر، بورژواها و دانشجویان پیوند دارند. راستها و محافظهکاران نیز اصولا به طبقات قدیمیتر، مدیران مالی صاحبان صنایع، اشراف و زمینداران نزدیک میشوند. موضعگیری سیاسی چپ و راست با یکدیگر در دنیا تفاوت دارد، محافظهکاران چندان علاقهای به تغییر و تحول ندارند و از آن استقبال نمیکنند؛ زیرا تغییر و تحول باعث میشود که منافع آنها به مقدار بسیار زیادی کاهش پیدا کند، به عکس چپ و جریانات جدید، تحولخواه هستند. اگر از همین دریچه به فضای سیاسی ایران نگاه کنیم، میتوانیم همین موارد را در گروههای سیاسی داخلی ببینیم، جریانی که به عنوان راست، محافظهکار و اصولگرا وجود دارد متعلق به طبقات سیاسیای است که خیلی با تغییر و تحول موافق نیستند و با اساس مدرنیته مانند حقوق بشر و زنان و فعالیتهای اتحادیه کارگری، آزادی مطبوعات و... سازگاری ندارند، محافظهکاران در ایران از نظر طبقاتی شامل روحانیون، بازار -که در هیات موتلفه خلاصه میشود- همچنین زمینداران و صاحبان ثروت میشوند. محافظهکاران در ایران شعار اقتصادی میدهند ولی حاضر نیستند اقتصاد به سمت برابری و توازن حرکت کند. درمقابل آنها چپها قرار دارند که با هر عنوانی طرفدار آزادی، برابری زنان و مردان و تامین حقوق اجتماعی زنان و استقلال دانشگاهها هستند و به حاکمیت قانون و آزادی مطبوعات علاقهمندند. اصولگرایان در ایران مانند جناح راست در تمام دنیا به دنبال وسعت دادن به امور نظامی هستند، در صورتی که اصلاحطلبان به توسعه سیاسی و امور اقتصادی توجه بیشتری دارند. لذا تقسیمبندی جناحهای سیاسی در تمام دنیا به یک شکل است و اینکه اعلام شود اصلا
ویدیو مرتبط :
روایت سردار کوثری از جلسه با روحانی پس از انتخابات 96