سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
محمدعلی باشهآهنگر در گفتگو با آرمان: برخیحرفهای امام درباره جنگ یادشان رفته است
آرمان/ متن پیش رو در آرمان منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
بخش اعظمی از عمرش را به دفاع مقدس اختصاص داده است، چه آن زمان که هشت سال زیر بارش گلوله و موشک در آبادان میماند و در پیشانی جبهه دفاع از کیان سرزمینش دلاورانه میجنگید، چه سالهای اول پس از جنگ که آستینها را برای بازسازی بالا میزند و چه حالا که با هرچه در توان دارد در حوزه دفاع مقدس فیلم میسازد و در جبهه فرهنگی برای زنده نگه داشتن یاد آن روزگاران و نشر آنچه بر این مرز و بوم در آن هشت ساله گذشت میکوشد. در این راستا نیز فیلمهای بسیار قابل توجهی از او به یادگار مانده که البته برایش بیدردسر و حاشیه نیز نبوده است؛ از تجمع عدهای علیه برخی از فیلمهایش تا متهم شدن به سیاهنمایی و هزار حرف و حدیث دیگر. محمدعلی باشهآهنگر اما در قامت کسی که نیمی از عمرش در جنگ و مسائل مربوط به جنگ سپری شده اکنون از صلح میگوید، از تعامل با جامعه بینالمللی و از همه آنچه امروز باید درباره جنگ گفته شود. گفتوگوی «آرمان» با محمدعلی باشهآهنگر را در ادامه میخوانید:
شما به عنوان یک فیلمساز مطرح در حوزه سینمای دفاع مقدس حال کلی این روزهای این سینما را چگونه ارزیابی میکنید؟
حال سینما را نمیتوان از حال جامعه جدا دانست و من هم نمیتوانم به شما بگویم که حال جامعه چگونه است. با این حال روی هم رفته، گویا حال چندان مساعدی نیست و سینما هم تافته جدا بافته از کل جامعه نیست.
شما الان مهمترین چالشهای حوزه تخصصی خودتان یعنی سینمای دفاع مقدس را در چه میبینید؟
در مجموع شرایط مناسبی وجود ندارد، چه در ایدهپردازی که بنمایه کار هنرمند میشود و چه در بخش اقتصادی که باید این صنعت هنر را به نتیجه برساند، در هر دو بخش گرفتار شدهایم. هنرمندی که میخواهد روی یک فیلم یا ایده کار کند، مجبور است تا حد امکان خود را محدود و محدودتر کند. من هم هرچه میخواهم پرواز کنم و این چارچوبهای محلی و منطقهای و محدود را بشکنم و به یک ایده فرامنطقهای که جهانیتر و به انسانیت نزدیکتر باشد برسم، بعضا محدودیتها اجازه نمیدهد و تصمیمگیران فارغ از خطوط کلی سیاستهایشان، نقد سازندهای در اختیار هنرمند قرار نمیدهند.
یعنی خستگی شما به دلیل این مسائل است؟
خسته نیستم. وقتی پیش نمیرود باید فکر دیگری کرد. امید دارم که دری باز شود و کار به انجام برسد. اما اگر نشد، چه باید کرد؟ عملیات رمضان، پنج بار انجام شد و دیگر ششمین مرحله را گفتند همین جا نگه دارید، اینجا دیگر خوردهایم به خاکریزهای مثلثی دو کیلومتر در دو کیلومتر و فرماندهان نشستند، فکر کردند و جبهههای دیگر در جاهای دیگر باز کردند تا بالاخره در آنجا یک فرجی بشود. الان هنوز امید دارم که دری باز شود.
این نگاهی که میگویید برای همه به همین شکل است یا نگاهی گزینشی و غیریکدست است؟
دقیق نمیدانم. میگویند چرا به بخش خصوصی مراجعه نمیکنید. امکانات لجستیکی یک کار جنگی را که بخش خصوصی نمیتواند تامین کند. کجا فروشگاهی وجود دارد که بخش خصوصی بتواند از آنجا برای من تانک و توپ تهیه کند؟ در نتیجه تنها چند جای محدود میماند که من به عنوان فیلمساز سینمای دفاع مقدس مجبورم به همان جاها مراجعه کنم و تنها میتوانم در خانه همانها را بزنم. من فیلم شهری نمیسازم که اگر یک خیابان را بستند بروم و در یک خیابان دیگر کار کنم. من باید بروم یک لوکیشن وانفسا پیدا کنم و با زحمت کار را جلو ببرم.
شما در جایی خودتان را سند زنده جنگ نامیدهاید. آیا این بدان معناست که دریافتهای شما از جنگ منحصر به فرد است و این مساله در سینمای شما هم میتواند بازخورد داشته باشد؟
اگر ما قائل به یک سینمای شخصی باشیم و باز اعتقاد به این مساله داشته باشیم که هر انسانی یک تفکر دارد که مانند اثر انگشت فقط متعلق به خودش است در آن صورت اگر پدیدهای در یک جامعه رخ دهد به تعداد آدمهای متفاوت آن پدیده را متفاوت ارزیابی میکنند. من هم به عنوان یک فرد، بهار، تابستان، پاییز و زمستان را دیدهام. پساجنگ را دیدهام و قبل از جنگ را هم دیدهام. مردم خوزستان ماهها قبل از 31 شهریور 59 اتفاقاتی را در آنجا دیدند که ممکن است خیلیها از آن خبر هم نداشته باشند.
چه اتفاقاتی؟
برای مثال سپاه خرمشهر تازه در حال تشکیل بود. در آن زمان در یک مسجد در خرمشهر شخصی بود که همزمان گروههایی را به نفع حزب بعث عراق تشکیل میداد! ممکن است یکی این مساله را در تحقیقات متوجه شود و بگوید چطور ممکن است که مثلا شخصی در خرمشهر وابسته به حزب بعث بوده باشد! بعد شما این مسائل را دیدهاید که مثلا آقای آیتا... اراکی وقتی در سنین جوانی ماموریت پیدا میکند که برای تبلیغ به خرمشهر برود، با این مسائل روبهرو میشود.
پس از جنگ هم شما کماکان در جریان اتفاقات بودید؟
بله، خوشه شهری آبادان و خرمشهر قبل از جنگ نزدیک به یک میلیون جمعیت داشت و یکی از منطقههای بزرگ اقتصادی، سیاسی و استراتژیک ما بود و آب شیرینی از بهترین رودخانههای ما میگرفت و بزرگترین پتروشیمی و پالایشگاه ما را داشت و بخش کشاورزی، گمرک، شیلات و غیره در آن منطقه بودند. اما الان هنوز این منطقه خیلی از مسائلش میلنگد و 27 سال پس از پایان جنگ، به یک ماه قبل از جنگ برنگشته است. علاوه بر آن بافت جمعیتی آن شهر به کلی تغییر کرده که این خود فاجعه بزرگتری است. شهری که بالای 20 سینما داشته، تئاتر صاحب سبکی داشته است یا مثلا سیستمهای نرمافزاری پیشرفته پالایشگاه آبادان در آنجا وجود داشته، بهترین روابط عمومیها در آنجا بودهاند و نویسندگان صاحب سبکی از آنجا برخاستهاند، حالا هیچکدام از آنها وجود ندارد. الان کل آن منطقه یک سینما دارد که آن هم دو سانس کار میکند که به تعداد قبل از جنگ حتی نزدیک هم نشده است. خب این یعنی فاجعه دیگر. باید برای حل آن چارهای اندیشید. حال وقتی شما در آن منطقه قرار میگیرید یک دید خاص درباره مسائل جنگ پیدا میکنید و دید متفاوتی با دیگران پیدا میکنید.
آخرین کار شما «ملکه» که کار بسیار شاخصی نیز بود با هجمههای بسیار زیادی از سوی برخی مواجه شد. شما خودتان هم گفتهاید که برخی کارشکنیهای زیادی برای ساخت آن فیلم کردند. فکر میکنید چه نگاهی سبب شده که این هجمهها به سوی فیلم شما روانه شود؟
من فکر میکنم هنوز تحلیل درست و همهپسندی راجع به تمایز جنگ و دفاع مقدس وجود ندارد، یعنی هنوز گاهی این دو مفهوم جنگ و دفاع مقدس با هم قاطی میشود و نمیتوان این دو را از هم تمییز داد. بعضی وقتها برداشت ناصواب میکنیم، یعنی گوش نمیدهیم که طرف ما چه میگوید. آیا در دنیا ما را به عنوان یک کشور صلحطلب میشناسند یا جنگطلب؟ بالاخره این یک سوال است دیگر. در دنیا ما را جنگطلب میدانند که دنبال سلاح هستهای و غیره هستیم یا به عنوان یک کشور صلحطلب که مظلوم واقع شده، درگیر حمله و تجاوز دیگران بوده، دچار آسیب شده، هزاران شهید داده است، هزاران مجروح دارد؟ موضع اهل فرهنگ این وسط چیست؟ در «ملکه» گفته شده که جنگ خوب نیست، اما دفاع ضامن حیات ماست. ما دیگر کجا توانستهایم فرق میان جنگ و دفاع را نشان دهیم؟ من اعتقاد دارم که بخش فرهنگی کشور باید کار خودش را بکند و بخش غیرفرهنگی هم باید کار خودش را انجام دهد.
یعنی شما بخشی از چالشها را در اظهارنظرات تخصصی کسانی میبینید که هیچ تخصصی در حوزه کار فرهنگی ندارند؟
یک دیالوگ در فیلم بعدی من هست که میگوید «اگر خاکریزتو 80 کیلومتر نبری تو خاک دشمن، 80 کیلومتر میاره تو خاک تو میذاردش». این مساله امروز اثبات شده است. من این فیلمنامه را چهار سال پیش نوشتهام که اصلا خبری از داعش نبود اما از همان چهار یا پنج سال پیش این مسائل پیشبینی میشد؛ همانطور که 14 - 15 سال پیش در فیلمنامه «فرزند خاک» به ظهور آتی سلفیگری اشاره شد و در فیلم به نمایش درآمد. پس بخش فرهنگی باید کار خودش را بکند. بخش فرهنگی باید نگاه فرهنگی دنیا را به ما معطوف نماید. ما کشور صلح طلبی هستیم، ما با هیچ کس جنگ نداریم و با هیچ کس جنگ نمیکنیم. ما در جنگ هشت ساله هم که وارد بخشهایی از خاک عراق شدیم سربازان ما شرافتمندانه به هیچ زنی نگاه هم نکردند ولی ببینید سربازان عراقی چه جنایاتی در ابوهمیزه، سوسنگرد، بستان، خرمشهر و در جبهه غرب رقم زدند. ما وارد هر بخشی از خاک عراق که شدیم هیچ دستبردی به مغازهها و اموال مردم نزدیم ولی عراقیها ناجوانمردانه گمرک خرمشهر را به توبره کشیدند و لوازم منزل مردم را روی دوششان به غارت میبردند. ما وقتی که جنگ شد تا 22 بهمن سال 62 گلولهای به سمت شهرهای عراق شلیک نکردیم چرا که فرماندهان ما اجازه نمیدادند، میگفتند مگر شما میخواهید با مردم بجنگید و همین چیزها هم در «ملکه» میآید که با هجمه روبهرو میشود. من فکر میکنم برخی از کسانی که به «ملکه» حمله کردند حرفهای امام یادشان رفته است، چرا که دیالوگی که سیاوش در بویلر به سیفا... میزند که «اینا رو یه دیکتاتور زورشون کرده که با ما بجنگند» دقیقا دیالوگ امام است که به آن حمله کردند. حالا من اصل فرمایش امام (ره) یادم نیست اما تا 22 بهمن 62 امام میگفت به سمت شهرها گلولهای نزنید و حالا اگر این کار لاجرم شده است باید اعلام کنید که مردم شهرها را خالی کنند. ما هم اطلاعیه دادیم که مردم بصره ما از فلان روز به بعد میخواهیم بصره را بزنیم که بعدا عراق از ما یاد گرفت و وقتی میخواست موشک بزند از یک روز قبل اعلام میکرد ما میخواهیم این شهرها را بزنیم: الف: دزفول و ب: فلان که یک کتاب هم به همین نام (الف: دزفول) نوشته شد. حالا من میخواهم بگویم چرا این مدل حرفها در فیلمهای ما نیست. آیا این مسائل جزئی از مقاومت هشت سال جنگ ما نیست؟ پس این حرفها را چه کسی باید بزند؟
بعضا به فیلمهای شما برچسب ضد جنگ زده میشود.
چون هنوز بین جنگ و دفاع مقدس یا اساسا جنگ و دفاع و مقاومت تمایزی قائل نشدهایم. به این دلیل که تنها از دریچه سیاست به مسائل نگاه میکنند و بقیه دریچهها را بستهاند بعضا این برداشتهای اشتباه را میکنند. سربازان فرهنگی این کشور باید به دنیا اعلام کنند که ما کشور صلح طلبی هستیم، ما با همسایگانمان زندگی مسالمتآمیز میخواهیم، ما میخواهیم با دنیا زندگی کنیم، آیا اینها حرفهای بدی هستند؟ همانطور که سرباز نظامی ایرانی مسلمان به جنگ افتخار نمیکند، اما برای دفاع از خاکش تا پای جان میایستد.
این حرفهای کلی بیشتر حول چه محورهایی است؟ مثلا یک دلواپسی عجیب دارند و میگویند اگر کشور درگیر جنگ شد چه کسی باید برود بجنگد؟
خب اینکه بسیار بدیهی است که همه باید برویم و همه هم میروند و اصلا نیازی به فکر کردن ندارد. اصلا مگر در دوره دلیران تنگستان کسی به رئیس علی گفت برو بجنگ یا مگر در طول هشت سال دفاع مقدس کسی گفت به جنگ بروید که همه رفتند؟ امروز هم اگر خدای نکرده یک کشوری یادش برود که ما در هشت سال دفاع مقدس چه دلاوریهایی داشتیم و بخواهند به ما حمله کنند باز همه میروند.
شما بحثهایی درباره نپرداختن صحیح به مقوله خانواده شهید داشتید.
ما همیشه خانواده شهید را با برخی جملات کلیشهای در رسانهها معرفی کردهایم فارغ از اینکه خانواده شهید یک روی دیگر هم دارد. من میگویم مادری بیست و چند سال است چشمش به در است. آیا این مقاومت و حماسه نیست؟ اما آن دوستان میگویند نه اینها حماسه نیست، چرا که اگر اینها را بگویی دیگر کسی به جنگ نمیرود و باز من میگویم پس شما اصلا خانواده شهید را نمیشناسید. خانواده شهید یعنی خانواده پرورش که وقتی علی شهید شد محمد را فرستاد، محمد که شهید شد حمید را فرستادند، حمید که شهید شد دیگر پسر نداشتند که بفرستند. حالا من میخواهم بگویم که اینها روح دفاع مقدس را درک نکردهاند یا من و امثال من؟
معتقدید که مردم ما امروز هم برای دفاع آمادهاند؟
بله، همه میدانید این بعثیها چه جماعتیاند. سر میبرند اینها. همین الان میبینید. دیگر همین بعثیها هستند که در قالب داعش سر میبرند یا همین آلسعود را ببینید، با لودر پیکرهای قربانیان فاجعه منا را درون کامیونها میریزند، یعنی هر جنایتکاری به اینها شرف دارد. وگرنه چه کسی را دیدهاید در قرن 21 و مقابل این همه رسانه به این شکل عمل کند؟ خب شما با چنین جماعتی روبهرو هستید ولی مردم ما میایستند در برابر اینها و دلاورانه دفاع میکنند و از این به بعد هم همینطور است. حس وطندوستی و آرمانگرایی هست، خردگرایی و دین هم هست. اینها همه با هم هستند. مثل آن مسیحی، یهودی، زرتشتی یا اهل تسنن ما که میآید و برای این مملکت شهید میشود. همه این مطالب هم به روز است و دلالت روز جامعهشناختی، روانشناختی و سیاسی دارد.
آیا بخشی از ایرادات نسبت به وجود تصاویر عریان از جنگ در فیلمهای شماست؟
من به آنها میگویم این چند باری که من در فیلمهایم استخوان نشان دادهام کدامشان مثلا ناهنجار بوده است که شما این را به من میگویید؟ شما وقتی در «فرزند خاک» آن بنه را میبینید، کجا به روح مقاومت و مظلومیت آنها فکر نمیکنید؟ یا من همیشه میگویم مثلا در فیلم ملکه شما جوانی را میبینید که سیر و سلوک خاصی دارد، تا انتها که نهایتا شهید میشود. از تردید، تشکیک، غرور و غیره کمکم رشد میکند و نهایتا از جمشید قهرمان قبلی سبقت میگیرد، و حالا یک سیاوش میماند که از قهرمان و از شهید قبلی جلو میافتد و نهایتا شهر را نجات میدهد و جانش را هم بر سر این کار میگذارد. مقاومت این مردان حماسه معاصر است که آیندگان تاریخ آن را خواهند خواند. اما ظاهرا گروهی این عظمت را نمیبینند یا نمیخواهند ببینند.
چرا این افراد چنین عظمتی را نمیبینند یا نمیخواهند ببینند؟
مثالهایی که میآورند اکثرا هالیوودی است. اصلا اسم فیلمهایی که میآورند. مثلا بیشتر «نجات سرباز رایان» را میگویند. در عین حال، در بحث دراماتیک هم آنها قائل به فیلمهای 90 دقیقهای یا 80 دقیقهای هستند که خودشان دوست دارند و فیلم را 120 دقیقه به بالا نمیبینند. بروید ببینید «نجات سرباز رایان» چند دقیقه است! در نتیجه، مقدمه فیلم را میگویند اضافی است و باید دور ریخته شود! در حالی که توجه نمیکنند در همان «نجات سرباز رایان» هم مثلا در یک صحنه در کلیسا چندین دقیقه صحبت میکنند. آیا نمیشود آن را دور ریخت؟ یا مثلا آقای اسپیلبرگ فیلمسازی بلد نیست؟ بعد هم جالب است که آنها قصه را از هر جا دوست دارند شروع میکنند و به فضاسازیها اهمیت نمیدهند. در حالی که در فیلم «ملکه» مثلا ما آبادان را نشان میدهیم که یک شهر سوخته است، در ماههای پایانی جنگ که بهشدت درگیر جنگ شده و حالا در این شهر سوخته یک نفر در حال زنبورداری است که این یعنی زندگی هنوز جریان دارد. بهرغم اینکه سوخته است اما زندگی جریان دارد و آدمها در حال زندگی کردناند.
در پایان اگر صحبتی دارید بیان کنید.
من وظیفهای که خودم به خودم دادهام این است که بمانم و در این حوزه کار کنم اما واقعیت این است که هر کجا که نشود، نشان از عدم پیگیری و تحمل من نیست بلکه به این دلیل است که دیگر نمیشود. مثل عملیاتی که به بنبست میخورد و دیگر باید آن را رها کرد. در آن صورت ممکن است یک کار دیگر را شروع کنم و به سراغ موضوعات دیگر مانند اتفاقات منطقه یا غیره بروم، البته اگر ایده نویی برای آنها وجود داشته باشد. امیدمان به خداست. شاید دری باز شود.
منبع: آرمان
ویدیو مرتبط :
محمدعلی نیازی-یه آقا باشه