سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



حقايقي بسيار جالب در مورد «چارلز ديکنز»


  X  

تاریخ خبر : دوشنبه 1394.08.11 - 08:58

حقايقي بسيار جالب در مورد «چارلز ديکنز»

سيمرغ/ مخترع کريسمس چه کسي است؟ کدام «بز» را مي‌شناسيد که رمان بنويسد؟ اسکروچ معروف تر است يا اليور توئيست؟ چطوري هنگام مرگ دختري به نام «نل» ده هزار آمريکايي همزمان ناله سر دادند؟
دوران کودکي ديکنز «بهترين روزگار بود و بدترين روزگار بود. دوران عقل بود و دوران جهل بود. بهار اميد بود و زمستان نااميدي بود. همه چيز در پيش روي گسترده بود و هيچ چيز در پيش روي نبود. همه به سوي بهشت مي‌رفتند و همه به سوي دوزخ رهسپار بودند. الغرض مي‌توان گفت که آن دوره مثل دوره حاضر بود». اين متن نمونه اي نثر ديکنز و شروع رمان «داستان دو شهر» است.
ديکنز در بچگي کرم کتاب بود و خصوصا ً به «تام جونز»، «رابينسون کروزوئه»، «دن کيشوت»، «ژيل بلاس» و «هزار و يک شب» علاقه ويژه اي داشت؛ «صداي بازي بقيه بچه‌ها از حياط مي‌آمد ولي من در رختخواب خودم مي‌ماندم و کتاب مي‌خواندم». وقتي 10 سالش شد، مجبور شد به خاطر زنداني شدن پدرش مدرسه را ول کند و 2 سال در يک blacking factory که معلوم نيست کارخانه واکس سازي بوده و با کارگاه سياهکاري، روي جعبه‌هاي واکس برچسب بچسباند (ديکنز کار تبليغاتي‌اش را از اينجا شروع کرد)؛ «پدر و مادرم از اين کاري که با اين حقوق ناچيز (کمتر از يک شلينگ در روز) پيدا کرده بودم، آن قدر خوشحال شدند که اگر در امتحان ورودي کمبريج اول مي‌شدم، محال بود اين قدر کيف کنند». ديکنز گاهي پول نهار خوردن نداشت و در ساعت استراحت ظهرش چند کيلومتر را تا کاونت گاردن گز مي‌کرد تا دست کم به خوراکي‌هاي مغازه‌هاي آنجا خيره شود!
ديکنز در «خانه متروک» مي‌گويد: «حتي اشخاص بزرگ هم اقوام تهيدست دارند» و الحق که اين مرد بزرگ هم جز اقوام تهيدست چيزي در جهان نداشت. دايي‌هاي ديکنز که يکي دو تا گلبول قرمز اشرافي توي خون‌شان داشتند، حتي بعدها هم که او خيلي پولدار و مشهور شده بود، به خانه‌شان راهش نمي‌دادند و مي‌گفتند «کلفت زاده» است.
ديکنز فقط يک سال در 10 _9 سالگي و در 3 سال در 15 _ 13 سالگي به مدرسه رفت (بعدا ً در زمان روزنامه نگاري تحصيلاتش را کامل کرد). پدرش خوشحال بود؛ که «تحصيلاتي ندارد ولي خودش چيزهايي ياد گرفته». پدر ديکنز کلا ً مرد خوشحالي بود: چارلز کوچولو را به اداره‌اش مي‌برد و روي يک چهار پايه بلند مي‌ايستاند تا براي همکارانش آواز بخواند و قصه بگويد. رابرت براونينگ و ويليام ميک پيس تکري دقيقا ً همسن و همشهري ديکنز با کودکي‌هاي بسيار مرفه و تحصيلات عالي بودند اما در نهايت به گرد پاي ديکنز هم نرسيدند. واقعا ً هم ديکنز شانس آورد که مدرسه نرفت و گرنه با آن آي کيو برابر 180، فوقش يک دکتر يا مهندس يا وکيل معمولي شده بود.
چند حقيقت ديکنزي
* نام «ديکنز» در يک نمايشنامه شکسپير هم ذکر شده، به معناي شيطان، شرارت و بدشانسي است.
* 7 پسر و 3 دختر داشت و هميشه همسرش را سرزنش مي‌کرد که چرا نسبت به زن‌هاي ديگر اين قدر بچه آورد! ديکنز که احساس نمي‌کرد اين وسط تقصيري داشته باشد، آخرش هم سر پيري زنش را طلاق داد.
* عشق «تنابز بالالقاب» بود و براي همه اطرافيانش (از جمله اين 10 فرزند) اسم‌هاي مستعار بي‌معني و من درآوردي‌اي درست مي‌کرد.
* پدر ديکنز به خاطر مبارزات سياسي عليه استعمار انگلستان به زندان نيفتاد بلکه به زهر مارفروشي‌ها بدهکار بود. البته زندان رفتن براي اين خانواده از وضع خانه خودشان بهتر بود چون به صورت خانوادگي و حتي با خدمتکارشان در زندان زندگي مي‌کردند. اين که چطور پول خدمتکار را داشتند ولي پول زهرماري را نه، هنوز بر همگان پوشيده است.
* وسواس داشت. روزي «صدها بار» جلوي آينه مي‌ايستاد و مو شانه مي‌کرد. عين قرقاول يا طاووس لباس مي‌پوشيد (ظاهرا ً مختصري جلف بوده). فقط در راستاي شمال به جنوب مي‌خوابيد. اگر در خانه چيزي سر جايش نبود، نمي‌توانست کار کند و در مهماني، خانه ديگران را هم عين خانه خودش تميز مي‌کرد.
* صرعي بود و توصيفش از صرع (مثلا ً در برادر نابکار اليور توئيست) آن قدر دقيق است که در کتب پزشکي مثال زده مي‌شود.
* عاشق خودش بود و خود را «گوهر درخشان انگلستان» مي‌ناميد.
* اولين کتابش «قصه‌هاي پيک ويک» و آخرينش «راز ادوين درود» است که ناتمام مانده و تا حالا عده زيادي ادعاي ادامه دادنش را کرده اند.
* مشهورترين و پر فروش ترين داستان‌هايش، «سرود کريسمس» و «داستان دو شهر» هستند (نه اليور توئيست و ديويد کاپرفيلد).
* بلندترين داستانش Bleak House است که با اسم خانه متروک، سريالش را چند باري از تلويزيون ديده ايم.
* اثر مورد علاقه خودش ديويد کاپرفيلد است که مي‌گويند خيلي به زندگي خود ديکنز نزديک است.
* در همه قصه‌هاي ديکنز حداقل يک شخصت اصلي يتيم وجود دارد.
* ديکنز در 26 سالگي در يک جلسه فرانتس آنتون مسمر (مخترع هيپنوتيزم) شرکت کرد و در بقيه عمر به قول خودش بيماران زيادي را شفا داد.
* کلا ً آدم شوخي بود. سنت در مخفي داشتن در کتابخانه در انگليس آن زمان رسم بود. در مخفي کتتابخانه ديکنز قفسه اي از کتاب‌هاي تقلبي با عناوين مسخره بود؛ مثلا ً کتاب «دانايي‌هاي نياکان» در چندين جلد (با عناوين «جهل»، «بيماري»، «خرافات»، «ابزارهاي شکنجه» و ... ) و کتاب «فضيلت‌هاي نياکان» با قطري بسيار اندک (مي‌گفت کسي فضيلتي براي نياکانش پيدا نکرده است).
* ديکنز- صرف‌نظر از مدل چهره و ريشش- از تخلص (pen name) بز (Boz) براي نويسندگي استفاده مي‌کرد

نظر شما


ویدیو مرتبط :
مصاحبه با چارلز منسن