سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
مروری بر خاطرات زنان انقلابی زنجان
نگاهش را از نگاهم میدزدد. پا به پا میشود و روی صندلی مینشیند. چادرش را روی سرش جابهجا میکند و نفس عمیقی میکشد. میگوید: پسرم تو راهه، گفت توی ترافیک گیر کرده و تا چند دقیقه دیگه میرسه. آخه اون روز ابوالفضل تو بغلم بود که رفتیم راهپیمایی.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه زنجان، گونههایش گل انداخته، مصاحبههای زیادی در خصوص روزهای انقلاب داشته اما صحبت از آن ایام برای او هیجانانگیزتر بود. آن زمان خیل مردم خواستار انقلاب بودند و همین موضوع وحدت بین اقشار مختلف مردم بیش از پیش بود چون همه یک هدف داشتند.
به ساعتش نگاه میکند، منتظر فرزندش است که در آن روزها چهار ساله بوده و پا به پای مادرانقلابی خود در مبارزات شرکت میکرد. خاطراتش را مرور میکند، روزها برایش مثل برق و باد گذشتهاند.
جزئیات آن روز را بهطور کامل به یاد دارد. فردای روزی که متوجه شهادت نخستین شهید انقلاب در زنجان شدند ابوالفضل را در آغوش گرفته و به مسجد حجتالاسلام رفت، از روزهای انقلاب که حرف میزند لبخند گوشه لبش میدود و میگوید: شب هفت احمد مرتضایی بود.
وقتی خاطراتش را مرور میکند صدایش اوج بر میدارد. آن روزها بیست و پنج سال داشت و پای ثابت سخنرانیهای مسجد ولیعصر(عج) بود، با گوشه چادرش بازی میکند نگاهش را به دور دستها میدوزد و لبش را میگزد و میگوید: نگران عکسالعمل رژیم بودیم، قرار بود آرام و بیصدا با چادرهای مشکی در خیابان پیادهروی کنیم. اولین اقدام زنان در این زمینه بود و نمیدانستیم چه عواقبی در پیش دارد.
تأکید میکند که این راهپیمایی بهصورت خودجوش در میان بانوان زنجانی شکل گرفته و برخی نیز پس از مشاهده این گروه به آنها پیوستهاند و چون اقدامی نو در راستای فعالیتهای انقلابی بوده نیروهای امنیتی نیز با وجود حضور در محل اقدامی انجام ندادهاند.
عکسهای راهپیمایی را نشانم میدهد و میگوید: آن زمان زنان معمولاً چادر رنگی به سر داشتند، اما برای اینکه نشان دهیم عزادار هستیم و به هیچ گروه خاصی تعلق نداریم چادر مشکی به سر کردیم و با قدمهای استوار به خیابان رفتیم.
پنجشنبه نهم شهریورماه بود، عکس شهید مرتضایی را به دست گرفتیم و به خیابان رفتیم. با وجود اینکه مسیر در نظر گرفته شده طولانی بود اما متوجه خستگی و تاول پاهایمان نشدیم. ابوالفضل چهار ساله هم پا به پای من میآمد، سوز پاییزی به شهر رسیده بود و گونههای ابوالفضل را سرخ کرده بود اما راهپیمایی در سکوت و آرامش پایان یافت. میخندد و میگوید رژیم زنان را دستکم گرفته بود اما ما نشان دادیم که در مقابل حوادث منفعل نیستیم و در کنار مردانمان پای کار هستیم.
سخنانش وقتی پایان مییابد نفس تازه کرده و میگوید پس از انقلاب روزهای تلخ و شیرینی را پشت سر گذاشته و معتقد است اگر فرصتی برای زندگی دوباره به وی داده شود مسیر کنونی خود را طی میکند، چون در این مسیر همواره چشم به هدف والایی داشته است و هیچ وقت پشیمان نیست که پای در راه انقلاب گذاشته است.
انتهای پیام
ویدیو مرتبط :
مروری بر خاطرات