سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



قصه شب/ دزیره- قسمت سی و هفتم


قصه شب/ دزیره- قسمت سی و هفتمآخرین خبر/ در این شب های بهاری می خواهیم باز هم با کتاب های خوب در کنار شما مخاطبان فرهیخته و کتابخوان آخرین خبر باشیم. این شب ها با داستان جذاب و خواندنی " دزیره" با شما هستیم. رمان دزیره یک رمان عاشقانه و تاریخی جذاب است، همانطور که حتما می دانید دزیره تاثیر زیادی روی ناپلئون بناپارت معروف داشته است و در این داستان با حقایق زیادی روبرو خواهید شد. کتابخوان و شاداب باشید.

قسمت قبل

- اوه چه وحشی گری ، در بال ماسکه .
ژان باتیست با تمسخر جواب داد :
- گیوتین ما نیز چنین عملیاتی انجام داد . آیا آن نیز وحشیگری نبود ؟ قضاوت مشکل ولی محکوم کردن مشکل تر است .
مجددا به آتش خیره شد و شادی و خرمی خود را باز یافت .
- پسر این گوستاو مقتول ، گوستاو دیگر ، گوستاو چهارم نیز سربازان خود را به جنگ علیه فرانسه فرستاد و به همین جهت یک گردان سوئدی در لوبک محاصره و دستگیر گردید . سوئد به علت خاصی مورد توجه من است . از این موقعیت استفاده کرده و اطلاعات زیادی درباره این کشور کسب کردم . افسران دستگیر شده سوئدی را به شام دعوت کردم و به این وسیله با مورنر Morner آشنا شدم و ....
ساکت شد .
صبر کن اسامی آنهارا یادداشت کرده ام .
سپس به طرف میز کارش رفت . من گفتم :
- اسامی این افسران مهم نیست . حادثه را برایم تشریح کن .
ژان باتیست کشو میز را با عجله جست و جو کرد و صفحه کاغذی بیرون آورد و به طرف من آمد .
- افسرانی که به شام دعوت داشتند مسرز Messrs ، گوستاو مورنر ، فلاش Flash ، دولا گرانژ Delagrange ، بارون لوونژهلم Baron Kowernjhelm ، بارنر و فریزندورف Friesendorff بودند .
- هیچ کس نمی تواند این اسامی مشکل را تلفظ کند .
- این افسران وضعیت سوئد را برایم کاملا توضیح دادند . گوستاو چهارم برخلاف تمایلات ملت خود با ما وارد جنگ شد ، وی محققا امیدوار بود که تزار روسیه او را در این نبرد پشتیبانی کند . سوئدی ها همیشه از روس ها متوحشند ، زیرا ممکن است روسیه فنلاند را از سوئد جدا کند و به خود ملحق سازد .
باز دچار اشتباه گردیدم و پرسیدم :
- فنلاند ؟ فنلاند کجاست ؟
- بیایید همه چیز را روی نقشه به شما نشان خواهم داد .
به طرف او رفتم و نقشه را نگاه می کردم . ژان باتیست درحالی که شمعدان را بالا نگه داشته بود که نقشه روشن و قابل دیدن شود شروع به توضیح نمود.
- آنجا دانمارک است که به وسیله ژوتلند به قاره اروپا متصل شده و از نقطه نظر جغرافیایی قادر به دفاع در مقابل حملاتی که از سرزمین اصلی قاره اروپا آغاز شود نیست و به همین دلیل دانمارکی ها با امپراتور معاهده مودت برقرار کرده اند ، آیا متوجه هستید ؟
سرم را حرکت دادم .
- به این شبهه جزیره دقت کنید . سوئد نمی خواهد جزو متحدین امپراتور باشد ، تاکنون سوئد می توانست به کمک تزار با امپراتور متحد شده و امپراتور دست تزار را در دریای بالتیک آزاد گذارده ، تا الان چه اطلاعاتی از گوستاو داری ؟
طبعا چیزی نمی دانستم .
- این مرد مجنون علیه روسیه به خاطر فنلاند وارد جنگ شد . اینجا را ببینید ، این فنلاند و متعلق به سوئد است .
درحالی که مشغول مطالعه نقشه بودم گفتم :
- اگر تزار بخواهد فنلاند را اشغال کند سوئدی ها قادر به حفظ آن خواهند بود ؟
- می بینی ، دختر کوچولوی بی اطلاعی مانند تو نیز این سوال را می کند . طبیعی است سوئدی ها قادر به حفظ فنلاند نخواهند بود . فنلاندی ها و در معیت آنها سوئدی ها در چنین کشمکشی تا مرحله نابودی جنگ و ستیز خواهند داشت و البته فنلاند به روسیه تعلق خواهد گرفت .
ژان باتیست دست خود را روی نقشه کوبید و ادامه داد :
- و با این ترتیب سوئدی ها باید سعی کنند با نروژ متحد شوند و این اتحاد به راحتی عملی خواهد بود .
- حکمروای نروژ کیست ؟
- پادشاه دانمارک ، ولی نروژی ها او را دوست ندارند . این نروژی ها مردم عجیبی هستند نجیب زاده و دربار ندارند و اکنون مردم بیش از هر زمانی ناراضی هستند و چون پادشاه دانمارک سلطان نروژ نیز هست نروژ نیز ظاهرا متحد امپراتور است و اگر از من درخواست شود که سوئدی ها را راهنمایی کنم پیشنهاد خواهم کرد که فنلاند را به روسیه واگذار کنند و درصدد اتحاد با نروژ بر آیند زیرا چنین اتحادی لااقل منطق و مفهوم جغرافیایی خواهد داشت .
- آیا این حقیقت را برای افسران سوئدی در لوبک تشریح کردی ؟
- البته به طور وضوح برای آنها توضیح دادم . در اول حتی نمی خواستند درباره واگذاری فنلاند چیزی بشنوند . هیچ یک از دلایل آنان به نظر من منطقی نرسید . بالاخره به آنها گفتم :«آقایان من با دلیل و منطق سروکار دارم . یک فرانسوی که نقشه را مطالعه می کند و ژنرالی که اطلاعاتی از استراتژی دارد به شما می گوید که روسیه برای حفظ سرحدات کشور خود به فنلاند نیازمند است . اگر شما واقعا به مردم فنلاند علاقمند هستید باید در استقلال این کشور بکوشید . ولی من عملا این طور دریافته ام که شما توجهی به مردم فنلاند ندارید بلکه بیشتر در فکر سوئدی ها یی هستید که در فنلاند زیست می کنند . در غیر این صورت باید کاملا متوجه باشید که تزار مرزهای کشورش را حفظ خواهد کرد و اگر شما در مساله فنلاند تسلیم نشوید مملکت شما گرفتار مصایب شدیدی خواهد شد ولی در مورد دومین دشمن شما امپراتور فرانسه به شما اطمینان می دهم که به زودی واحدهای ما به دانمارک عزیمت خواهند کرد . دفاع سوئد علیه این واحد ها بستگی به شخص شما افسران سوئد دارد . از طرف دیگر نروژ فقط از طریق سوئد به وسیله ناپلئون قابل اشغال است ، مملکت خودتان را با بی طرفی نجات دهید و اگر طرح ممالک متحده در سر دارید با نروژ متحد شوید .
- ژان باتیست موضوع را کاملا توضیح دادی ، افسران سوئدی چه جواب دادند ؟
- طوری به من نگاه می کردند که گویی باروت اختراع کرده ام . به آنها گفتم به من نگاه نکنید به نقشه نگاه کنید و نقشه نظر مرا تایید می کند .
ژان باتیست سکوت کرد .
- صبح روز بعد آنها را به سوئد روانه کردم و اکنون دوستانی در سوئد دارم .
- چرا در سوئد به دوستانی احتیاج داری ؟
- دوست در هرکجا و در هرزمان پر ارزش و مفید است . و اگر سوئد جنگ علیه روسیه و فرانسه را متوقف نسازد من ناچارخواهم بود مملکت آنان را اشغال نمایم . ما منتظریم انگلستان دانمارک را متصرف و از آنجا به ما حمله کند و چون من مسئول اداره امور شهرستان های هنسیتیک هستم امپراتور فرماندهی واحد های ما را در دانمارک به من واگذار خواهد کرد . و اگر این گوستاو سوئدی به عقیده خود مبنی بر اینکه او فرستاده خدا برای نابودی امپراطور است پافشاری کند امپراتور فقط در ظرف یک روز آن قدمی را که همیشه مهیای آن است برخواهد داشت و دستور اشغال و تصرف سوئد را صادر خواهد کرد . من فقط از طریق دانمارک از کانال باریک «اورسند» عبور نموده و در «شونن» در جنوب سوئد پیاده می شود . بیا و نقشه را دوباره به دقت نگاه کن .
یک مرتبه دیگر باید نقشه را بررسی کنم ولی من به نقشه نگاه نمی کردم شب و روز در حرکت بودم تا بتوانم از شوهرم مراقبت کنم ولی در عوض باید به درس جغرافیا گوش کنم . ژان باتیست دستش را روی نقشه زد و گفت :
- سوئدی ها نمی توانند از «شونن» دفاع نمایند از نظر استراتژیکی این منطقه قابل حفظ و نگهداری نیست . تصور می کنم در اینجا تن به جنگ بدهند و امیدوار باشند که جلو ارتش امپراتور را سد کنند .
- بگو ببینم آیا به افسران گفتی که احتمالا ممکن است مملکت آنان را اشغال کنی ؟ و چون قادر به دفاع از شونن نیستند موضع دفاعی در شمال اتخاذ کنند ؟
- البته و نمی توانی تصور کنی که با شنیدن این حرف چقدر متعجب شده بود و گفت :«عالیجناب شما طرح های محرمانه خود را فاش می کنید ، چگونه می توانید طرح های خود را به ما بگویید ؟» می دانی چه گفتم ؟
درحالی که به تختخواب سفری نزدیک می شدم گفتم :
- خیر .
آن قدر خسته بودم که به زحمت می توانستم چشمانم را باز نگه دارم .
- چه گفتی ژان ؟
- آقایان من نمی توانم قبول کنم که اگر سوئد به وسیله یکی از مارشال های فرانسه مورد حمله قرار گیرد قادر به دفاع باشد . دختر کوچولو آنچه گفتم این بود . خوابت نمی آید ؟
برای آنکه اندکی استراحت کنم روی تختخواب سفری دراز کشیدم .
- تقریبا .
ژان آهسته گفت :
- بیا یک اتاق خواب برایت تهیه کرده ام . گمان می کنم همه خوابیده اند . تو را به اتاقت خواهم برد و کسی ما را نخواهد دید .
- آن قدر خسته ام که قدرت برخاستن ندارم .
ژان باتیست روی من خم شد و گفت :
- اگر می خواهید اینجا بخوابید من پشت میزم خواهم نشست کار زیادی باید انجام دهم .
با صدایی که از شدت خواب و خستگی قابل فهم نبود گفتم :
- خیر .... تو زخمی شده ای و باید استراحت کنی و بخوابی .
ژان باتیست با تردید روی لبه تختخوابم نشست .
- ژان باتیست خیلی خسته هستم ، باید کفشم را بیرون بیاوری .
- گمان می کنم که این افسران سوئدی با وزرای خود صحبت و بحث نموده و تا وقتی که پادشاه سوئد استفا ندهد او را راحت نگذارند . عموی شاه جانشین او خواهد بود .
- یک گوستاو دیگر ؟
- خیر ، شارل سیزدهم ، این عمو متاسفانه اولادی ندارد . می گویند عقیم است ، عزیزم تو چرا سه دامن روی هم پوشیده ای ؟
- برای اینکه دائما باران می بارید و هوا سرد بو


ویدیو مرتبط :
قصه شب قسمت هفتم