سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
اسبابکشی خانه احزاب به خانه شعبان بیمخ؟
جمعیت در خیابان وحدت اسلامی موج میزند، بوی بهار میآید اما از خود بهار خبری نیست. نرسیده به تقاطع ابوسعید دیگر حتی خبری از کوه دماوند هم نیست؛ حرکت آدمها، ماشینها، موتورها و دوباره موتورها، در دود غلیظی محو شده تا جایی که حتی جوانههای بهار زودرس هم تیرهرنگ شدهاند.
به گزارش انتخاب، ساختمان آجری اما پیداست، با دیوارهایی که با حصار فلزیاش، کمی از منظره عمارت را نشان میدهند. قرار است خانه احزاب به اینجا بیاید. این را خبرها میگویند اما گویی تقارن نام «خانه احزاب» با نام صاحب قبلی این خانه، معادله این اسبابکشی بیسروصدا را پرحاشیه کرده بهطوریکه روزنامهها پر شدهاند از طعنههای مستقیم و غیرمستقیم با این مضمون که آیا واقعا قرار است خانه احزاب به خانه شعبان بیمخ منتقل شود؟ در نیمه بهمنماه، رئیس کمیته اطلاعرسانی خانه احزاب اعلام کرد که ساختمانی برای استقرار شورای مرکزی خانه احزاب به این نهاد مدنی تحویل شده است. احمد شریف میدانست که احتمالا خیلی زود باید به این سؤال پاسخ دهد که آیا این خانه، خانه شعبان بیمخ است یا نه و او با طرح استدلالی، جوابش را داد: «بله! اما شعبان بیمخ، پنجسال قبل از انقلاب اسلامی، این خانه را به شهرداری تهران فروخته بود». اما بهراستی آیا اینجا خانه شعبان بیمخ است؟ و سؤال دیگر اینکه آیا خانه احزاب قرار است به چنین مکانی منتقل شود؟
خانه شعبون بیمخ کجاست؟
این ساختمان که به خانه «شعبون بیمخ» معروف شده، سه قصه دارد که هرکدام با دیگری فرق میکند. بر اساس قصه اول، خانه «شعبون بیمخ» سالها پیش تخریب شده و دیگر وجود خارجی ندارد. اگر این قصه درست باشد، خانهای که از آن بهعنوان خانه «شعبون بیمخ» یاد میشد، در حوالی سنگلج قرار داشته که در زمان ساخت تالار سنگلج، تخریب شده و در این صورت، دیگر عمارت مذکور، ربطی به او ندارد.
داستان دوم که اتفاقا موثقتر هم هست، مدعی است که این عمارت، همان خانه «شعبون بیمخ» است که چهارسال بعد از تولد او (یعنی در سال ١٣٠٤) ساخته شده و اگر به شکل معماری و تزئینات بهکاررفته در آن هم نگاهی بیندازیم، پربیراه نیست. بااینهمه سالها این خانه به صورت متروک رها شده بود تا جایی که همسایهها به یاد دارند شبها به «کمیته» زنگ میزدند تا بیایند معتادان را از خانه بیرون کنند: «سال ٦٨ هم که مهاجرها آمده بودند تهران و جایی برای زندگی نداشتند، معتادان شبها توی خانه جمع میشدند. ما از بوی بد چیزهایی که آتش میزدند تا گرم شوند میفهمیدیم یک خبرهایی هست. اما آن زمان تا جایی که من به خاطر دارم این خانه مالک داشت، فکر میکنم مصادرهای بود».
این حرفهای یکی از فروشندگان همسایه در خیابان حافظ است که از عقبه خانه اطلاع دیگری ندارد. در دفتر سازمان میراث فرهنگی، اطلاع بیشتری از این خانه هست؛ خانهای که در ٢٥ آبان ٨٣ به خاطر ویژگیهای تاریخی و معماریاش به ثبت رسیده است. اما در فاصله ٢٦ ساله انقلاب تا ثبت این عمارت در فهرست آثار ملی، چه بر سر خانه منسوب به شعبون بیمخ آمده است؟ میگویند اینجا زمانی دفتر مرکزی کارخانه روغن نباتی جهان بوده است و صاحب آن شخصی به نام میرزا شکرالله جعفری. شاید گمانهزنی اصلی در مورد انتساب این خانه به شعبون بیمخ هم از اسمِ فامیل همین میرزا گرفته شده باشد. اما براساس بعضی گزارشها، هیأتمدیره کارخانه آقای جعفری، چندسالی مانده به انقلاب، این عمارت را خالی میکنند و دفترودستک کارخانه را به جای دیگری میبرند تا خانه متروکه خالی به پیشواز انقلاب برود.
در این روایت، خانه سالها متروکه میماند با اینکه بعد از انقلاب، بنیاد شهید آن را تملک کرده و صاحب آن میشود اما محلیها به یاد دارند که تا اواخر دولت اصلاحات هم عریضههای بلندبالایی برای پاسگاه و شهرداری نوشتهاند که این خانه را از ورود معتادان و زنهای بدکاره پاکسازی کنند: «یک چیزی در این خانه بود که شما باور نمیکنید، بچهها جرئت نمیکردند از مدرسه که تعطیل میشوند از پیادهرو این خانه بگذرند. تا این حد وضع بد بود، خصوصا صبحهای زمستان که چهارراه ابوسعید پر میشد از کارگران فصلی و معتادان هم از این خانه بیرون میرفتند و قاطی آنها میشدند و گاهی زدوخورد هم داشتند». سرانجام دو سال قبل از اینکه خانه به ثبت ملی برسد، شهرداری پادرمیانی میکند و خانه را از بنیاد شهید میخرد. شهردار منطقه ١٢ که میداند چه ساختمان مهم و تاریخیای را خریده، فورا دستور میدهد آن را پاکسازی و مرمت کنند و بعدها از آن بهعنوان مرکز مطالعات دینی شهرداری تهران رونمایی میشود.
این خانه ربطی به باشگاه شعبان بیمخ ندارد
اما در کنار این دو روایت، یک روایت دیگر هم وجود دارد و آن این است که این مکان، نه خانه شعبون بیمخ، بلکه باشگاه معروف او بوده است. بیایید کمی به عقب برگردیم چراکه قصد این گزارش نه اثبات این ادعاست و نه رد آن؛ قرار است قدمزنان در کوچههای اطراف این عمارت که روزگاری محل قرارهای مهم شعبون بیمخ بوده راه برویم و این گزارش را بهانهای کنیم برای یافتن چهره واقعی مردی که در سنگلج به دنیا آمد اما از تئاتر سنگلج متنفر بود و شدت تنفرش از هنر تا جایی پیش رفت که بهخاطر برهمزدن تئاتر «ابوالحسین نوشین»، از شاه، تشویقی گرفت و بعدها هم آن بلا را بر سر دکتر فاطمی آورد.
حسین شاهحسینی، از فعالان ملی- مذهبی و رئیس سازمان تربیتبدنی دولت بازرگان، در خاطرات خود، ارجاع ظریفی به داستان شعبان جعفری دارد که از لابهلای آن، روایت قصه این باشگاه هم شنیده میشود: «اگر سابقه تأسیس باشگاه شعبان جعفری را بررسی کنید میبینید که هنگام احداث آن، محلش (واقع در ضلع شمالی پارک شهر) جزء زمین سنگلج بوده و آن زمین نیز تعلق به شهرداری داشته است. این زمین در اختیار سازمان برنامه گذاشته شد و سازمان در زمان دکتر مصدق که ریاست تربیتبدنی ایران با آقای دکتر جناب بود، در اینجا سرمایهگذاری کرد. شما میدانید سبک باشگاهسازی آنجا، غیر از سبک معمول باشگاهسازی در جاهای دیگر است.
زمان دکتر مصدق، دولت در اینجا بهاصطلاح یک باشگاه ورزشی مدرن ساخت تا از ورزش باستانی در ایران حمایت کند. در این زمان امثال دکتر شایگان و مهندس احمد رضوی ریاست دارند و آیتالله کاشانی در کشور قدرت و نفوذ دارد. حالا حکومت با حمایت مرحوم کاشانی به دست دکتر مصدق افتاده و برای تقویت ورزش باستانی باشگاهی درست کردهاند و نیاز به یک مدیر ورزشی دارند که اینجا را اداره کند. بنا به توصیه، آقای رضوی مدیریت باشگاه را به شعبان واگذار میکند که هم باستانیکار و هم هوادار کاشانی و مصدق و نهضت ملی است. در مراسم افتتاح باشگاه هم مهندس رضوی و دکتر شایگان و دیگران حضور دارند. چون باشگاه قبل از ٣٠ تیر تأسیس شده و در آن زمان هنوز اختلافات بعدی رخ نداده است و اعضای جبهه ملی و آیتالله کاشانی خیلی با هم قاطیاند. با افتتاح باشگاه و مدیریت شعبان، وی یواشیواش در میان ورزشکاران سری پیدا میکند و بهموازات آن پایش بهطور روزافزون به صحنه سیاست کشیده میشود».
بر اساس اسناد تاریخی و خصوصا کتابی که از زندگی شعبان جعفری تهیه شده، او چندسالی بعد از ورود متفقین به ایران، سربازی را نیمهکاره رها میکند و چندی بعد با کمک دوستان کشتیگیرش در میدان شاهپور آن زمان، باشگاهی به راه میاندازد که در اصل مخصوص ورزشهای باستانی است. در منابع مختلف نقل شده که هزینه ساخت این باشگاه را باواسطه یا بیواسطه، شاه در اختیار شعبان گذاشته و شکل آن بهگونهای بوده که همهروزه در آن کباده و چرخ انجام میشده است. اما اگر در ساختمان مرکز مطالعات دینی شهرداری تهران قدم بزنید، هیچ رد و نشانی از این گود زورخانه نخواهید یافت. این در حالی است که در ضلع جنوبی پارکشهر، زورخانهای وجود دارد که بیشک، همان باشگاه راهآهن یا زورخانه شعبون بیمخ است.
خانه احزاب در میان دو انتخاب
طرح موضوع نقلمکان خانه احزاب به خانه قدیمی شعبان جعفری، نام شعبون بیمخ را دوباره بر سر زبانها انداخته است. این اسبابکشی به نظر یک طنز سیاسی میآید تا ماجرائی جدی و پر از کاغذبازیهای لازم، اما قدرتعلی حشمتیان، نایبرئیس خانه احزاب، در گفتوگویی که با «شرق» انجام میدهد، علاوه بر ارائه توضیح مفصلی در اینباره میگوید که فعلا هیچ تصمیم نهایی در این زمینه گرفته نشده است.
به گفته او، موضوع نقلمکان خانه احزاب به حدود شهریورماه گذشته برمیگردد، یعنی درست زمانی که فراکسیونهای این خانه و هیأترئیسه آن تشکیل شد و در مجمع عمومی خانه احزاب که قرار بود شورای مرکزی انتخاب شوند، «وزیر کشور قول داد که مکانی را مناسب با فعالیتهای خانه احزاب، برای شورای مرکزی این نهاد فراهم کند و به همین منظور مهندس م&am
ویدیو مرتبط :
خنده دار ترین اسباب کشی خانه که تا به حال ندیده اید