سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



به مناسبت طلوع خورشید وجود پیامبر خاتم


پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

شب یخبندان زمین بود. جهان را غباری از جهل و نومیدی فراگرفته و اندیشه‌های گمراه در زمین روان بودند. بت‌ها در هیبت‌های گوناگون سر بلند می‌کردند. انسانها، به سان رمه‌های بی شبان، درکژراهه‌های بی مقصود زمین سرگردان بودند. بیش از همه سرزمین سوخته حجاز بود که در آتش آیین‌های پوسیده جاهلیت می‌سوخت. آسمان را خورشیدی دوباره می‌بایست تا ذوب کند شب یخبندان زمین را. 

‏زمین، حیات راستین را از یاد برده بود. آدمی‌حرمت نداشت، که بنده زرخرید کسری و خاقان و موبد و خاخام بود؛ و عشق و محبت در چکاچاک شمشیرهای شمشیرزنانی که در شمشیر خود، نه عزت و سربلندی آدمی‌بلکه رقیّت و بندگی را طلب می‌کردند، از یاد رفته بود. دیجور سیاه ستم بر همه جا دامن کشیده بود و خورشید و روشنی با پرده جهالت رخ نهفته بود. داعیه داران، دام گسترانی بودند که در طلب صید فراوان چراگاه خویش را به نقش فریب می‌آراستند‌ و در ازدحام پرخروش نجبا و سرهنگان و عمله خلوت و جلوت آنان مردم، از یاد رفته بودند. 

‏... و شب در راه رسیدن به طلوع صبح جمعه، هفدهم ربیع‌الاول بود _ مصادف با همان سالی که اصحاب فیل قصد ویرانی کعبه کردند و به سنگ سجیل معذب شدند _ که ناگهان زمین لرزید. گویی زمین خسته از ستم در تلاطم تولدی بزرگ بود. ابلیس قصد رفتن بکرد تا خبر از این دگرگونی بگیرد که با شهاب تیرهای نورانی رانده شد و ندا آمد که دیگر جایی در هیچ یک از هفت آسمان ندارد. ابلیس که پیش از تولد حضرت عیسی(ع‏) آزادانه به هفت آسمان می‌رفت و پس از تولد آن حضر‌ ت، از سه آسمان منع شده بود، به یارانش گفت تا بگردند در زمین و علت این دگرگونی را، که باعث منع او از ‏چهار آسمان دیگر شده بود، بیابند. چون برفتند و بی خبر بازگشتند؛ خود در پی آن ‏حادثه بزرگ برفت. 

‏آن شب آسمان جاده زندگی را ستاره باران کرد چرا که مسافری آمده بود تا زندگی را به صبحی طربناک پیوند بزند و غبار را از آیینه حیات بزداید تا آدمی، پاک و آزاد در آیینه بنگرد و آیینه صداقت را، آن گونه که بایسته و شایسته این شاهکار عظیم خلقت بود، ‏تفسیرکند. ستاره بخت انسان این بار از مکه طلوع می‌کرد و شعشعه زرین ظهورش شب غلیظ و بی‌رحم را نور باران می‌ساخت، درکویر ناپیدا کران زندگی سراج منیر و کوکب هدایتی انسان را به سرمنزل فلاح و سعادت خواند و گیتی در آستانه رستاخیزی بزرگ قرار گرفت. ‏ذرات هستی در حرکتی عاشقانه حضور مفسر حیات را جشن گرفتند. هستی از پس قرن‌ها کدورت و ملال و ناراستی، اینک، عشق را تجربه می‌کرد. عطر حضورش هستی را دگرگون کرد و جهان حضور عزیزش را در همه عرصه‌ها احساس می‌کرد. 

عشق آمد و شر چو خونم اندر رگ و پوست

‏تا کرد مرا تهی و پر ساخت ز دوست

اجزای وجود من همه دوست گرفت

‏نامی‌است زمن بر من و باقی همه اوست

فضای مکه از عطر حضور سرشار بود. نسیم، شمیم وجود مقدسش را به اقصانقاط عالم می‌برد و عالم، گلستانی پررنگ و بوی شده بود. آسمان مکه نورباران بود. ستارگان روشنی را از پیشانی مبارکش وام می‌گرفتند و جشن میلاد هستی را برپا می‌داشتند. 

تمامت خلقت در رستاخیزی جان می‌گرفت و دست‌های آفرینشگر خداوند، از پاک ترین ‏جای گستره ارض، خاک وجود نبی مرسل را برگرفته بود؛ با آب چشمه قداست پیکره ای برآورده بود که جهان، سنگینی انتظار قدوم مبارکش را بر جان خویش داشت. نفخه رحمانی، هستی قدسی بدو بخشید و حضرت خاتم النبیین(ص) پای به عرصه گیتی نهاد. 

‏شب یخبندان زمین از خورشید وجودش گرم شد. اندیشه‌های یخین ذوب شدند و مالک مهربان هستی، پراکنده‌های زمین را جمع کرد تا شان انسانی در چاه جاهلیت سقوط نکند. ‏در متن جامعه بدوی عرب، مردی برآمد که معمار زندگی و تمدن جدیدی برای انسان در همه عصرها شد. حریم‌های تنگ و بسته قبیله‌ای را به مدد انفاس قدسی خویش به پهنای هستی وسعت بخشید و چشم‌انداز حیات آدمی‌را از مرزهای قبیله به گستره تمامی‌افلاک گشاده کرد. 

‏وجودش برکت را به ساکنان زمین ارزانی فرمود و زندگی انسان، که در معرض هدم ‏و نابودی قرار داشت، با شگفتی وجودش رقم آبادانی گرفت؛ از آن روز که زنان قبیله ‏بنی سعد، افزونی در رزق و راستی را دریافتند، تا امروز که پیام مقدسش حلقه وصلی است که همه مسلمانان را در هر جای زمین و با هرشکل و رنگی به هم پیوند می‌زند. 

‏میلاد مبارک حضرت رسول (ص) آغاز دگرگونی در عرصه روابط انسانی و بازگردان کرامت و شرافت انسانی به بشری بود که خودخواهی و آز و ظلم او را مقهورکرده بود و ‏نیمه خدایی انسان سنگینی این مصائب جایی برای تجلی و ظهور نمی‌یافت پیام آسمانی پیامبر وحی در جمله ای خلاصه می‌شد. «قولو لا اله الاّ الله تفلحوا» فلاح و رستگاری، انسان تنها درگفتن لااله الاّ الله خلاصه می‌شد. اما این کلام کوتاه دنیایی از ارزش‌های بزرگ و متعالی و «نه»‏، گفتن به ارزش‌های رایج آن روزگار را با خود داشت. نفی خدایان دروغین که در قالب اشرافیت آن روزگار به استحمار و استعمار انسان مشغول بودند ‏مخالفت آنان را برانگیخت. آبی در خوابگه مورچگان ریخته شده بود. صف بندیها و ‏رویاروییها آغاز شد. تمامت اشرافیت منحط و زخمی‌آن روزگار رویاروی عدالت و آزادی ایستاد، به این قصد که نهضت حضرت رسول(ص) را در آغاز به شکست بکشاند. پیام نهضت در مرزهای جغرافیایی عربستان باقی نماند و تمامی‌جهان آن روزگار را به ‏خود مشغول کرد. آن چه از ماجرای خشک شدن دریاچه ساوه و فرو ریختن کنگره کاخ نوشیروان و خاموشی آتشکده آذرگشسب آورده اند در واقع صورتی نمادین از فراگیر شدن پیامی‌است که بشر را به رستگاری و آرامش و مدارا و حقیقت جویی می‌خواند. 

‏فروریختن کنگره کاخ کسری، خشک شدن آب دریاچه ساوه و فرومردن آتش ‏آتشکده پارس، هر سه در ایران اتفاق می‌افتد؛ گویی میلاد و رسالت رسول مکرم اسلام(ص) ، بیش از همه اقوام و ملتها با سرنوشت ایران مرتبط است. پس از اعلام رسالت نیز، ایرانیان خود دروازه‌ها را بر مجاهدان گشودند و آنان را نجاتبخش خویش از شب ظلمت تلقی کردند.

سلمان، آواره ای از ایران، اقصانقاط عالم آن روزگار را در طلب سرچشمه حقیقت زیر پا نهاد و سرانجام، آن گاه که حضرت ختمی‌مرتبت محمد مصطفی(ص) را یافت، روح جستجوگر او آرامش یافت و خود را وقف خدمت به نهضت حضرتش کرد؛ مشاور و یار و مددکارش شد تا بدآنجا که پیامبر خداوند او را در زمره خاندان خویش به حساب آورد و در آن هنگام، که نگاهبانان ظلمت و زنجیر در پی ‏خاموش کردن ندای الهی بودند، چاره جویی این مجاهد راستین بقا و دوام نهضت را تضمین کرد. پس از گسترش نهضت نیز، ایران، کانون فرهنگ و تمدنی شد که روزگاری به جان در طلب آن برآمده بود. مورخان، مفسران، محدثان، محققان، نویسندگان و شاعران بسیار از این سرزمین برآمدند و قلم خویش را وقف اعتلای اسلام و آگاهی دادن و روشن ساختن راه قرآن و عترت کردند و رسالت دفاع از نهضت خاتم پیامبران را بر عهده گرفتند.

***

نزد ملت مسلمان ایران، میلاد پربرکت رسول مکرم اسلام(ص) پای به عرصه حیات نهادن ماده نیست. با ورود اسلام به ایران، فرهنگ ایرانی، تولدی دوباره یافت و با وفاق و سازگاری به منزله یکی از ارکان اصلی پیام محمد(ص) درآمد. تولد او، مردم به جان آمده از ظلم کسری و موبد را،‌ به حیات جدیدی مژده داد و آن ، رهایی از بندگی بندگان خداوند ‏و به بندگی خداوند در آمدن بود.

جنگهای بی فرجام ایران و بیزانس سالها چرخ آسیاب ‏خصومت را با خون درماندگان و فرودستان چرخانده بود. مردم به جان آمده در جستجوی روزنه ای برای آزادی بودند. میلاد پیامبر اسلام پایان یافتن رنجها و بدبختیها بود و دریچه کسب معرفت را، که تا آن زمان فقط به روی گروه اندکی گشوده می‌شد، بر همگان گشود و ملتی را به وادی کسب معرفت کشاند؛ ساختار طبقاتی جامعه را فرو ریخت و خون و نژاد را که ملاک تعلق امتیازات بود به هیچ انگاشت؛ ملاک فضل و برتری را تقوا قرار داد و جامعه بشری را از تنگنای نامردی و نامردمی‌به سرزمین آزادگی و انسانیت سوق داد. پیام زندگی ساز او آن چنان موثر و کاری بود، که در اندک مدتی، بنای تمدنی جدید را پی ریزی کرد؛ تمدنی که حاصل پیوند ملتهای گوناگون بود و قلمروی از اروپا تا چین و ترکستان را دربرمیگرفت. آنچه این ملتهای گوناگون و اقوام متفاوت را به یکدیگر پیوند می‌داد اعتقاد به پیام آسمانی رسول اسلام(ص) بود.

از همین روست که طی چند قرن نخست تاریخ اسلام، این اقوام هر یک موجد خلاقیتها و آفرینشهای شگفت شدند؛ اما، رشته ای نامرئی همه این آفرینشها، اعم از معماری، شهرسازی، خط و تذهیب و آفرینشهای ادبی و... را به یکدیگر متصل می‌کرد که آن، فرهنگ غنی و متعالی اسلام بود. 

***

‏روز میلاد آن پیامبر عظیم الشان اختلاف است میان اهل سنت و امامیه. آنها دوازدهم ربیع‌الاول را ذکر می‌کنند و شیعه هفدهم ربیع‌الاول را. اما مهم این است که به برکت رخداد انقلاب اسلامی‌ایران، روزهای خالی اختلاف اهل سنت و شیعه در میلاد رسول اکرم(ص)را «‏هفته وحدت» ‌ پرکرده است.

‏وحدت پیام آسمانی حضرت حق است و رمز کامکاری و پیروزی رسول مکرم اسلام(ص). دروازه‌های ایران و روم را بر لشگریان توحید، وحدت گشود و تمدن عظیم اسلامی‌را همدلی و وحدت مسلمین بنا کرد.

در زمانه ای که حیات اجتماعی امت محمد صلوات الله علیه در معرض انواع تهدیدهاست، پیام روشن و آسمانیش، باطل السحر همه ساحران و خنّاسانی است که زندگی پیروانش را به نیکی نمی‌خواهند. شعاع پیام او به اندازه‌ای گسترده بود، که در اندک مدتی، شرق و غرب عالم آن روزگار را در نوردید و اقوام و افرادی پیامگزار سخن رسول شدند که از مرکز وحی فاصله بسیار داشتند. اینان به روشنی دریافتند که جامعه ای که حضرتش در پی تاسیس آن بودند، بر عزت و سربلندی آدمی‌بنا شده است. ایران، این افتخار را دارد که نخستین ملت غیرعرب است که انوار وحی، روحش را تسخیر کرد و رسول رسالتی شد که حضرتش به آن مبعوث شده بود و فرهنگ این دین را عموماً فرهیختگانی تدوین و تنظیم و تالیف کردند که در حوزه جغرافیایی ایران قرار داشتند. 

‏ایرانی جستجوگر و آواره ای که در طلب حقیقت به هر جا سرکشید _سلمان پارسی_ به واقع رسول ملتی بود که عشق به راستی در خمیرمایه جانشان نهفته است و پیام‌دار وحی نیز پیام این ملت را به نیروی فراست و وحی دریافت. از همین رو، مسلمان _رسول ملت ایران در نزد حضرتش _ در زمره خانواده او درآمد. 

‏آغاز درخشش خورشیده جود پیامبر، تنها ظهور روشنی نیست، بلکه محو ظلمت و زنجیر نیز هست. از همین روست که در دشمنی با پیام آسمانیش اشرافیت جاهلی عرب و ایران و روم یکسان عمل می‌کنند. 

‏آن روز که خداوند، زمین را به گل وجودش آذین بست، اتحاد و همدلی را نیز به پیروانش ارزانی داشت؛ از قومی‌پراکنده و دشمن خوی دوستانی یکدل برآوود و دشمنی‌ها و کدورت‌ها بدل به دوستی و عشق شد. امروز نیز پیام مبارکی دست مایه اتفاق و همدلی همه کسانی است که از انوار وجودش عرصه جانشان روشن است. 

‏بنیاد وحدت و یگانگی امت بیدار ایران مستحکم باد که عزای بدخواهان در شادی ‏قلب‌ها و اهتزاز دست‌های به هم پیوسته ماست. ‏میلاد حضرت پیامبر(ص) و حضرت امام جعفر صادق(ع) بر تمام مومنان مبارک باد. 

جان سحر جسم سمن بوی توست

شام، غلام سر گیسوی توست

ماه که خم کرده سر خویشتن

بوسه زن گوشه ابروی توست

ای سمن باغ خداوندگار 

سرو غلام قد ناژوی توست

آنچه ز گل نیک تر آمد به باغ

باغ گل خلق تو و خوی توست

زمزمه زندگی کائنات 

همهمه شور و هیاهوی توست

عقل تو سرمایه سنگین وحی 

عقل جهان کم به ترازوی توست

کاش که فریاد دلم می‌شنید

حلقه آن در که سر کوی توست

شاخه طوبی ندهد در بهشت

آنچه در آن چنبر بازوی توست

هی هی از این عشق خوش احمدی

ذکر لبم، ناله هوهوی توست

به سان رمه‌های بی شبان، درکژراهه‌های بی مقصود زمین سرگردان بودند. بیش از همه سرزمین سوخته حجاز بود که در آتش آیین‌های پوسیده جاهلیت می‌سوخت. آسمان را خورشیدی دوباره می‌بایست تا ذوب کند شب یخبندان زمین را. ‏زمین، حیات راستین را از یاد برده بود. آدمی‌حرمت نداشت، که بنده زرخرید کسری و خاقان و موبد و خاخام بود؛ و عشق و محبت در چکاچاک شمشیرهای شمشیرزنانی که در شمشیر خود، نه عزت و سربلندی آدمی‌بلکه رقیّت و بندگی را طلب می‌کردند، از یاد رفته بود. دیجور سیاه ستم بر همه جا دامن کشیده بود و خورشید و روشنی با پرد? جهالت رخ نهفته بود. داعیه داران، دام گسترانی بودند که در طلب صید فراوان چراگاه خویش را به نقش فریب می‌آراستند‌ و در ازدحام پرخروش نجبا و سرهنگان و عمل? خلوت و جلوت آنان مردم، از یاد رفته بودند. ‏... و شب در راه رسیدن به طلوع صبح جمعه، هفدهم ربیع‌الاول بود _ مصادف با همان سالی که اصحاب فیل قصد ویرانی کعبه کردند و به سنگ سجیل معذب شدند _ که ناگهان زمین لرزید. گویی زمین خسته از ستم در تلاطم تولدی بزرگ بود. ابلیس قصد رفتن بکرد تا خبر از این دگرگونی بگیرد که با شهاب تیرهای نورانی رانده شد و ندا آمد که دیگر جایی در هیچ یک از هفت آسمان ندارد. ابلیس که پیش از تولد حضرت عیسی(ع‏) آزادانه به هفت آسمان می‌رفت و پس از تولد آن حضر‌ ت، از سه آسمان منع شده بود، به یارانش گفت تا بگردند در زمین و علت این دگرگونی را، که باعث منع او از ‏چهار آسمان دیگر شده بود، بیابند. چون برفتند و بی خبر بازگشتند؛ خود در پی آن ‏حادثه بزرگ برفت. ‏آن شب آسمان جاد? زندگی را ستاره باران کرد چرا که مسافری آمده بود تا زندگی را به صبحی طربناک پیوند بزند و غبار را از آیینه حیات بزداید تا آدمی، پاک و آزاد در آیینه بنگرد و آیینه صداقت را، آن گونه که بایسته و شایست? این شاهکار عظیم خلقت بود، ‏تفسیرکند. ستاره بخت انسان این بار از مکه طلوع می‌کرد و شعشعه زرین ظهورش شب غلیظ و بی‌رحم را نور باران می‌ساخت، درکویر ناپیدا کران زندگی سراج منیر و کوکب هدایتی انسان را به سرمنزل فلاح و سعادت خواند و گیتی در آستانه رستاخیزی بزرگ قرار گرفت. ‏ذرات هستی در حرکتی عاشقانه حضور مفسر حیات را جشن گرفتند. هستی از پس قرن‌ها کدورت و ملال و ناراستی، اینک، عشق را تجربه می‌کرد. عطر حضورش هستی را دگرگون کرد و جهان حضور عزیزش را در همه عرصه‌ها احساس می‌کرد. عشق آمد و شر چو خونم اندر رگ و پوست ‏تا کرد مرا تهی و پر ساخت ز دوست اجزای وجود من همه دوست گرفت ‏نامی‌است زمن بر من و باقی همه اوست فضای مکه از عطر حضور سرشار بود. نسیم، شمیم وجود مقدسش را به اقصانقاط عالم می‌برد و عالم، گلستانی پررنگ و بوی شده بود. آسمان مکه نورباران بود. ستارگان روشنی را از پیشانی مبارکش وام می‌گرفتند و جشن میلاد هستی را برپا می‌داشتند. تمامت خلقت در رستاخیزی جان می‌گرفت و دست‌های آفرینشگر خداوند، از پاک ترین ‏جای گستر? ارض، خاک وجود نبی مرسل را برگرفته بود؛ با آب چشمه قداست پیکره ای برآورده بود که جهان، سنگینی انتظار قدوم مبارکش را بر جان خویش داشت. نفخ? رحمانی، هستی قدسی بدو بخشید و حضرت خاتم النبیین(ص) پای به عرصه گیتی نهاد. ‏شب یخبندان زمین از خورشید وجودش گرم شد. اندیشه‌های یخین ذوب شدند و مالک مهربان هستی، پراکنده‌های زمین را جمع کرد تا شان انسانی در چاه جاهلیت سقوط نکند. ‏در متن جامعه بدوی عرب، مردی برآمد که معمار زندگی و تمدن جدیدی برای انسان در همه عصرها شد. حریم‌های تنگ و بسته قبیله‌ای را به مدد انفاس قدسی خویش به پهنای هستی وسعت بخشید و چشم‌انداز حیات آدمی‌را از مرزهای قبیله به گستره تمامی‌افلاک گشاده کرد. ‏وجودش برکت را به ساکنان زمین ارزانی فرمود و زندگی انسان، که در معرض هدم ‏و نابودی قرار داشت، با شگفتی وجودش رقم آبادانی گرفت؛ از آن روز که زنان قبیله ‏بنی سعد، افزونی در رزق و راستی را دریافتند، تا امروز که پیام مقدسش حلقه وصلی است که همه مسلمانان را در هر جای زمین و با هرشکل و رنگی به هم پیوند می‌زند. ‏میلاد مبارک حضرت رسول (ص) آغاز دگرگونی در عرصه روابط انسانی و بازگردان کرامت و شرافت انسانی به بشری بود که خودخواهی و آز و ظلم او را مقهورکرده بود و ‏نیمه خدایی انسان سنگینی این مصائب جایی برای تجلی و ظهور نمی‌یافت پیام آسمانی پیامبر وحی در جمله ای خلاصه می‌شد. «قولو لا اله الاّ الله تفلحوا» فلاح و رستگاری، انسان تنها درگفتن لااله الاّ الله خلاصه می‌شد. اما این کلام کوتاه دنیایی از ارزش‌های بزرگ و متعالی و «نه»‏، گفتن به ارزش‌های رایج آن روزگار را با خود داشت. نفی خدایان دروغین که در قالب اشرافیت آن روزگار به استحمار و استعمار انسان مشغول بودند ‏مخالفت آنان را برانگیخت. آبی در خوابگه مورچگان ریخته شده بود. صف بندیها و ‏رویاروییها آغاز شد. تمامت اشرافیت منحط و زخمی‌آن روزگار رویاروی عدالت و آزادی ایستاد، به این قصد که نهضت حضرت رسول(ص) را در آغاز به شکست بکشاند. پیام نهضت در مرزهای جغرافیایی عربستان باقی نماند و تمامی‌جهان آن روزگار را به ‏خود مشغول کرد. آن چه از ماجرای خشک شدن دریاچه ساوه و فرو ریختن کنگره کاخ نوشیروان و خاموشی آتشکده آذرگشسب آورده اند در واقع صورتی نمادین از فراگیر شدن پیامی‌است که بشر را به رستگاری و آرامش و مدارا و حقیقت جویی می‌خواند. ‏فروریختن کنگره کاخ کسری، خشک شدن آب دریاچه ساوه و فرومردن آتش ‏آتشکده پارس، هر سه در ایران اتفاق می‌افتد؛ گویی میلاد و رسالت رسول مکرم اسلام(ص) ، بیش از همه اقوام و ملتها با سرنوشت ایران مرتبط است. پس از اعلام رسالت نیز، ایرانیان خود دروازه‌ها را بر مجاهدان گشودند و آنان را نجاتبخش خویش از شب ظلمت تلقی کردند. سلمان، آواره ای از ایران، اقصانقاط عالم آن روزگار را در طلب سرچشمه حقیقت زیر پا نهاد و سرانجام، آن گاه که حضرت ختمی‌مرتبت محمد مصطفی(ص) را یافت، روح جستجوگر او آرامش یافت و خود را وقف خدمت به نهضت حضرتش کرد؛ مشاور و یار و مددکارش شد تا بدآنجا که پیامبر خداوند او را در زمر? خاندان خویش به حساب آورد و در آن هنگام، که نگاهبانان ظلمت و زنجیر در پی ‏خاموش کردن ندای الهی بودند، چاره جویی این مجاهد راستین بقا و دوام نهضت را تضمین کرد. پس از گسترش نهضت نیز، ایران، کانون فرهنگ و تمدنی شد که روزگاری به جان در طلب آن برآمده بود. مورخان، مفسران، محدثان، محققان، نویسندگان و شاعران بسیار از این سرزمین برآمدند و قلم خویش را وقف اعتلای اسلام و آگاهی دادن و روشن ساختن راه قرآن و عترت کردند و رسالت دفاع از نهضت خاتم پیامبران را بر عهده گرفتند. *** نزد ملت مسلمان ایران، میلاد پربرکت رسول مکرم اسلام(ص) پای به عرصه حیات نهادن ماده نیست. با ورود اسلام به ایران، فرهنگ ایرانی، تولدی دوباره یافت و با وفاق و سازگاری به منزله یکی از ارکان اصلی پیام محمد(ص) درآمد. تولد او، مردم به جان آمده از ظلم کسری و موبد را،‌ به حیات جدیدی مژده داد و آن ، رهایی از بندگی بندگان خداوند ‏و به بندگی خداوند در آمدن بود. جنگهای بی فرجام ایران و بیزانس سالها چرخ آسیاب ‏خصومت را با خون درماندگان و فرودستان چرخانده بود. مردم به جان آمده در جستجوی روزنه ای برای آزادی بودند. میلاد پیامبر اسلام پایان یافتن رنجها و بدبختیها بود و دریچه کسب معرفت را، که تا آن زمان فقط به روی گروه اندکی گشوده می‌شد، بر همگان گشود و ملتی را به وادی کسب معرفت کشاند؛ ساختار طبقاتی جامعه را فرو ریخت و خون و نژاد را که ملاک تعلق امتیازات بود به هیچ انگاشت؛ ملاک فضل و برتری را تقوا قرار داد و جامعه بشری را از تنگنای نامردی و نامردمی‌به سرزمین آزادگی و انسانیت سوق داد. پیام زندگی ساز او آن چنان موثر و کاری بود، که در اندک مدتی، بنای تمدنی جدید را پی ریزی کرد؛ تمدنی که حاصل پیوند ملتهای گوناگون بود و قلمروی از اروپا تا چین و ترکستان را دربرمیگرفت. آنچه این ملتهای گوناگون و اقوام متفاوت را به یکدیگر پیوند می‌داد اعتقاد به پیام آسمانی رسول اسلام(ص) بود. از همین روست که طی چند قرن نخست تاریخ اسلام، این اقوام هر یک موجد خلاقیتها و آفرینشهای شگفت شدند؛ اما، رشته ای نامرئی همه این آفرینشها، اعم از معماری، شهرسازی، خط و تذهیب و آفرینشهای ادبی و... را به یکدیگر متصل می‌کرد که آن، فرهنگ غنی و متعالی اسلام بود. *** ‏روز میلاد آن پیامبر عظیم الشان اختلاف است میان اهل سنت و امامیه. آنها دوازدهم ربیع‌الاول را ذکر می‌کنند و شیعه هفدهم ربیع‌الاول را. اما مهم این است که به برکت رخداد انقلاب اسلامی‌ایران، روزهای خالی اختلاف اهل سنت و شیعه در میلاد رسول اکرم(ص)را «‏هفت? وحدت» ‌ پرکرده است. ‏وحدت پیام آسمانی حضرت حق است و رمز کامکاری و پیروزی رسول مکرم اسلام(ص). دروازه‌های ایران و روم را بر لشگریان توحید، وحدت گشود و تمدن عظیم اسلامی‌را همدلی و وحدت مسلمین بنا کرد. در زمانه ای که حیات اجتماعی امت محمد صلوات الله علیه در معرض انواع تهدیدهاست، پیام روشن و آسمانیش، باطل السحر هم? ساحران و خنّاسانی است که زندگی پیروانش را به نیکی نمی‌خواهند. شعاع پیام او به اندازه‌ای گسترده بود، که در اندک مدتی، شرق و غرب عالم آن روزگار را در نوردید و اقوام و افرادی پیامگزار سخن رسول شدند که از مرکز وحی فاصله بسیار داشتند. اینان به روشنی دریافتند که جامعه ای که حضرتش در پی تاسیس آن بودند، بر عزت و سربلندی آدمی‌بنا شده است. ایران، این افتخار را دارد که نخستین ملت غیرعرب است که انوار وحی، روحش را تسخیر کرد و رسول رسالتی شد که حضرتش به آن مبعوث شده بود و فرهنگ این دین را عموماً فرهیختگانی تدوین و تنظیم و تالیف کردند که در حوز? جغرافیایی ایران قرار داشتند. ‏ایرانی جستجوگر و آواره ای که در طلب حقیقت به هر جا سرکشید _سلمان پارسی_ به واقع رسول ملتی بود که عشق به راستی در خمیرمایه جانشان نهفته است و پیام‌دار وحی نیز پیام این ملت را به نیروی فراست و وحی دریافت. از همین رو، مسلمان _رسول ملت ایران در نزد حضرتش _ در زمر? خانواده او درآمد. ‏آغاز درخشش خورشیده جود پیامبر، تنها ظهور روشنی نیست، بلکه محو ظلمت و زنجیر نیز هست. از همین روست که در دشمنی با پیام آسمانیش اشرافیت جاهلی عرب و ایران و روم یکسان عمل می‌کنند. ‏آن روز که خداوند، زمین را به گل وجودش آذین بست، اتحاد و همدلی را نیز به پیروانش ارزانی داشت؛ از قومی‌پراکنده و دشمن خوی دوستانی یکدل برآوود و دشمنی‌ها و کدورت‌ها بدل به دوستی و عشق شد. امروز نیز پیام مبارکی دست مای? اتفاق و همدلی همه کسانی است که از انوار وجودش عرص? جانشان روشن است. ‏بنیاد وحدت و یگانگی امت بیدار ایران مستحکم باد که عزای بدخواهان در شادی ‏قلب‌ها و اهتزاز دست‌های به هم پیوسته ماست. ‏میلاد حضرت پیامبر(ص) و حضرت امام جعفر صادق(ع) بر تمام مومنان مبارک باد. جان سحر جسم سمن بوی توست شام، غلام سر گیسوی توست ماه که خم کرده سر خویشتن بوسه زن گوشه ابروی توست ای سمن باغ خداوندگار سرو غلام قد ناژوی توست آنچه ز گل نیک تر آمد به باغ باغ گل خلق تو و خوی توست زمزمه زندگی کائنات همهمه شور و هیاهوی توست عقل تو سرمایه سنگین وحی عقل جهان کم به ترازوی توست کاش که فریاد دلم می‌شنید حلقه آن در که سر کوی توست شاخه طوبی ندهد در بهشت آنچه در آن چنبر بازوی توست هی هی از این عشق خوش احمدی ذکر لبم، ناله هوهوی توست

*على اصغر شعردوست/اطلاعات


ویدیو مرتبط :
اثبات وجود نام حضرت خاتم در کتاب تورات