سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



نویسندگان/ «مارکوپولو» نویسنده ای از تبار افسانه ها


ویکی پدیا/ ارکو پولو (به ایتالیایی: Marco Polo) (دربارهٔ این پرونده تلفظ راهنما·اطلاعات) یک تاجر و جهانگرد ونیزی در قرن سیزدهم میلادی بود که سفرهایش را در کتابی به نام سفرهای مارکوپولو ثبت کرده‌است، امروزه این کتاب با نام‌های کتاب شگفتی‌های جهان یا توصیفی بر جهان شناخته می‌شود. این کتاب در شناساندن آسیای مرکزی و چین به اروپاییان نقش کلیدی داشت. مارکو هنگامی تجارت را فراگرفت که پدر و عمویش، نیکولو و مَفیو به آسیا سفر کرده بودند و با قوبلای‌خان دیدار داشتند. در سال ۱۲۶۹ آن‌ها به ونیز بازگشتند و مارکو را برای نخستین بار دیدند. پس از آن پدر و عمو به همراه مارکوی ۱۷ ساله برای سفر به آسیا به‌وسیلهٔ کشتی، دوباره آماده شدند، پس از ۲۴ سال به ونیز بازگشتند و ونیز را درگیر در جنگ با جمهوری جنوا یافتند. مارکو به زندان افتاد و داستان‌هایش را برای هم‌سلولی‌اش تعریف کرد. او در سال ۱۲۹۹ از زندان آزاد و مردی ثروتمند گردید، ازدواج کرد و دارای ۳ فرزند شد. او در سال ۱۳۲۴ از دنیا رفت و در سن لورنزو به خاک سپرده شد. این گونه سفرها و ماجراجویی‌های مارکوپولو، الهام‌بخش کسانی چون کریستف کلمب بود.

مارکو سفر خویش را در معیت پدر و عموی خود، نیکولو و مافئو در سفر دوم آنان به شرق، در حدود سال ۱۲۷۰ میلادی (۶۶۹ قمری) آغاز کرد. سفر مارکو در سرزمین‌هایی مانند فلسطین، ایران، ترکستان و سرانجام چین ادامه یافت و بازگشت وی نیز در سال ۱۲۹۲ میلادی (۶۹۲ قمری) از طریق سوماترا، جاوه، سیلان، سواحل هندوستان، ایران و بالاخره سواحل دریای سیاه، قسطنطنیه صورت گرفت و سرانجام به ونیز رسید. فرودگاه ونیز مارکو پولو و کشتی مارکوپولو برای یادبود او، چنین نامگذاری شده‌اند. همچنین چندین فیلم و کتاب هم در رابطه با او ساخته و نوشته شده‌است.
دارای سه دختر به نام‌های فانتینا، بللا و مورتا شد.

روایت کتاب
یک صفحه از یک نسخهٔ خطی از کتاب توصیفی بر جهان (سفرهای مارکوپولو) که گمان می‌رود در سال‌های ۱۲۹۸–۱۲۹۹ نوشته شده باشد.
کتاب با پیش‌گفتاری در بارهٔ پدر و عموی مارکو و سفر آن‌ها به بلغار آغاز می‌شود. آن‌ها پس از یک سال به اوک و از آنجا به بخارا می‌روند. در آن جا یک فرستاده از سرزمین شام آن‌ها را به دیدار قوبلای‌خان، کسی که تا به حال با اروپاییان دیدار نداشته، دعوت می‌کند. آن‌ها در سال ۱۲۶۶ به بارگاه قوبلای خان در دادو می‌رسند. امروزه این شهر پکن نام دارد. خان، با مهمان‌نوازی از دو برادر پذیرایی می‌کند و از آن‌ها دربارهٔ قانون زندگی در اروپا و نظام سیاسی آنجا بسیار می‌پرسد. همچنین او از آن‌ها دربارهٔ پاپ و کلیسای روم نیز پرس و جو می‌کند. پس از آنکه دو برادر پاسخ پرسش‌های او را می‌دهند، او نامه‌ای به آن‌ها می‌دهد تا به دست پاپ برسانند، او در این نامه درخواست می‌کند تا ۱۰۰ مسیحی آشنا به دانش‌های مقدماتی (دستور زبان، فن بیان، منطق، هندسه، ریاضیات، موسیقی و ستاره‌شناسی) به نزد او فرستاده شوند همچنین درخواست می‌کند که یک فرستاده، روغن چراغ از اورشلیم برایشان بیاورد.[۲۸][۲۹] از آنجا که بازهٔ زمانی میان مرگ پاپ کلمنت چهارم در ۱۲۶۸، و برگزیدن جانشین او طولانی شد برادران پولو خواستهٔ خان را با دیرکرد انجام دادند. آنان به پیشنهاد گرگوری دهم که بعدها در سال ۱۲۷۱ پاپ شد، در سال ۱۲۶۹ یا ۱۲۷۰ به ونیز بازگشتند تا چشم به راه برگزیدن پاپ تازه باشند. این رویداد باعث شد تا مارکو بتواند در سن پانزده یا شانزده سالگی برای نخستین بار پدرش را ببیند.
در سال ۱۲۷۱ پدر و عموی مارکو برای برآورده کردن درخواست قوبلای‌خان سوار کشتی می‌شوند و سفر خود را آغاز می‌کنند. آن‌ها از راه دریا به عکا می‌روند و برای ادامهٔ راه با شتر خود را به بندر هرمز در سرزمین ایران می‌رسانند. آن‌ها می‌خواستند در ادامه از راه دریا به چین بروند ولی کشتی‌های موجود، مناسب این کار نبودند؛ پس به ناچار ادامهٔ سفرشان را از راه زمینی پیمودند تا به بارگاه تابستانی قوبلای خان در شانگدو رسیدند.

پولو در حالی که جامهٔ تارتار به تن دارد. سال نگاره روشن نیست.
آن‌ها سه سال و نیم پس از روزی که ونیز را ترک کرده بودند، هنگامی که مارکو ۲۱ سال داشت، به پیشگاه قوبلای خان رسیده بودند.[۳۱] هنگامهٔ دقیق رسیدن آن‌ها روشن نیست ولی گمان آن می‌رود که میان سال‌های ۱۲۷۱ و ۱۲۷۵ بوده باشد. برادران پولو در دربار دودمان یوآن روغن اورشلیم را ارائه می‌کنند و نامهٔ پاپ را به دست شاه می‌رسانند.
خان بزرگ، مجلس ضیافتی به افتخار آن‌ها برپا کرد که در آن، همهٔ رؤسای دولت حضور داشتند. نیکولو روغن متبرک و نامه پاپ را تقدیم کرد و خان او و مافیو را به مناسبت وفای عهد ستود. سپس رو به مارکو کرد و پرسید این کیست؟ نیکولو گفت این غلام شما و فرزند من است.

مارکو چهار زبان می‌دانست و بواسطهٔ زیرکی و دقت‌نظر، بزودی زبان و رسوم آنجا را فرا گرفت. خانوادهٔ او تجربه و دانش بسیاری اندوخته بودند که برای خان بسیار باارزش بود. از اینجا بود که پولو در بازه‌ای به صورت رسمی به خان خدمت کرد و ماموریت‌های مهم در نقاط مختلف کشور به او محول شد و مدتی حکمران یکی از استان‌ها بود. او دربارهٔ دیدارهای شاهی بسیاری از جنوب چین، استان‌های شرقی قلمرو و جنوب میانمار نوشته‌است.

پس از ۱۷ سال اقامت در چین، نیکولو و مافیو و مارکو درصدد بازگشت برآمدند؛ قوبلای که پیر شده بود، درخواست برادران پولو برای ترک چین را نپذیرفت. آن‌ها نگران بودند که چون با فرمانروا همکاری نزدیک داشته‌اند پس از مرگ خان دیگر نتوانند سالم به میهن خود بازگردند. در ۱۲۹۲ غازان پسر ارغون برادرزادهٔ خان که بعدها فرمانروای ایران شد، نمایندگانی را به چین فرستاد تا برای او همسر مناسبی پیدا کنند و درخواست کرد که برادران پولو هم همراه نمایندگان به پیش او بیایند. درنتیجه پولوها اجازه پیدا کردند که چین را به مقصد ایران به‌همراه کاروان عروسی ترک کنند. آن‌ها در همان سال همراه با ۱۴ کشتی از جنوب چین گذشتند و به بندر سنگاپور رسیدند پس از آن به سوی شمال به سوماترا، سپس به غرب، بندر ترینکومالی در پادشاهی جفنا در سری‌لانکا رفتند.پس از آن کم‌کم از عرض دریای عرب گذر کردند و به هرمزگان رسیدند. پیمودن این راه، بسیار بر آن‌ها دشوار بود، آن‌ها دو سال در سفر بودند و از ششصد تن که در این سفر همراهی می‌کردند (بدون کارمندان کشتی) تنها هجده نفر جان سالم به در بردند (به همراه سه پولو) پولوها کاروان عروسی را پس از رسیدن به ایران رها کردند و از راه زمینی خود را به بندر ترابزون امروزی در کنارهٔ دریای سیاه رسانیدند. اقامت بیست و پنج ساله در شرق، وضعیت آنان را دگرگون ساخته بود و به‌دشواری می‌توانستند به زبان خود سخن بگویند، ظاهر حال آنان نیز آشفته بود و لباس‌های کهنه و آلوده برتن داشتند و به همین دلیل خویشاوندان‌شان پس از پرسش‌های بسیار، آنان را به خانه راه دادند. مسافرین تازه‌وارد برای این‌که خود را به اقوام و دوستانشان بشناسانند و هویت خود را به ثبوت برسانند، مجلس ضیافتی برپا کردند و پس از آنکه مهمانان از خوردن غذاها و نوشیدن شراب‌ها فراغت حاصل کردند، لباس‌های تاتاری خود را که در طی مسافرت مندرس و کهنه شده بود پوشیده و نزد مهمانان دیر باور خود ظاهر گردیده و در مقابل چشمان آن‌ها با یک حرکت سریع کوک‌های لباس‌های خود را شکافتند و از این شکاف‌ها مقادیر زیادی جواهرات قیمتی سیل‌وار فرو ریخت.


ویدیو مرتبط :
نویسنده كتاب ابولقاسم فردوسى كیست؟$محمود تبار