سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



حکایت شاه و پری؛ معشوقه ناکام محمدرضا پهلوی


پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

تاریخ ایرانی: «اکنون که به گذشته فکر می‌کنم، به روزگار سیاهی که از سر گذرانده‌ام، به قلب شکسته پدرم که تا آخرین دم حیات نگران من بود، به مادرم که مسبب تمام بدبختی‌ها و سیه روزی‌های من بود و همواره سعی می‌کرد از وجود من پلی برای رسیدن به امیال خود پدید آورد... به گذشته اندوهناکم می‌اندیشم هنوز هم پدرم را می‌بینم که با پای لنگش که یادگار به توپ بستن مجلس توسط قزاق‌های لیاخوف روسی بود... طول حیاط خانه را می‌پیمود و از کنار حوض که گلدان‌های شمعدانی را دورش چیده بودند به طرف طناب رخت می‌رفت و لباس‌های من را که برای خشک شدن روی طناب پهن بود برمی‌داشت و باز لنگان لنگان به کنجی می‌خزید و بی‌صدا می‌گریست و سرش را در میان لباس فرو می‌برد. من هستی‌باخته نیز از پشت شیشه شکسته اتاق این صحنه را نظاره می‌کردم بی‌آنکه بزرگی و هیبت دردهای پدرم را در بیابم...»

این نوشته با بخشی از مقدمه کتاب «تا سیاهی در دام شاه» آغاز می‌شود. کتابی که زندگی خودنوشت پروین غفاری است؛ زنی که به گفته خود در بین سال‌های ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۸ معشوقه محمدرضا شاه پهلوی بوده و به موطلایی شهر معروف است. همان زنی که در مجموعه تلویزیونی «معمای شاه» با بازی آرام جعفری بخشی از قسمت ۱۸ و قسمت ۱۹ این مجموعه پرطمطراق تاریخی را به خود اختصاص داده بود.

در این مجال هدف نگاهی به زندگی زنی است که دو سال از مهم‌ترین سال‌های تاریخ ایران در متن آن قرار می‌گیرد. دختر جوانی از طبقه متوسط که با رویای ملکه شدن قدم به کاخی می‌گذارد که آرزوهایش را به باد می‌دهد.

آن روز که تعقیب شد

پروین غفاری بر اساس آنچه در خاطراتش نوشته از طبقه متوسط بوده است. پدرش میرزا حسن غفاری که اصلیتی تفرشی داشته کارمند بایگانی و رئیس بازرسی مجلس بود که نامه‌های تاییده‌ای از مدرس و نمایندگانی چون او را دریافت کرده بود. غفاری پدرش را مخالف رابطه او با شاه دانسته: «او مردی دقیق و آزادی‌خواهی خوشنام بود و همیشه به مبارزاتش بر علیه استبداد فخر می‌کرد و به همین دلیل پس از آشنایی من با شاه و رفت‌وآمدم به دربار، همواره مرا از خطری که در کمینم نشسته بود بر حذر می‌داشت. با نگاه افسرده‌اش به من می‌نگریست و می‌گفت: دخترم پری، من عمری را در مبارزه علیه استبداد گذرانده‌ام. آیا پاداش من بایستی این باشد که دخترم طعمه سگ مستبد دیگری باشد؟ او غمگنانه می‌گریست و اندوهش را به جانم شرر می‌ریخت. من بسیار حقارت‌هایی را که در دربار می‌کشیدم برای او نقل نمی‌کردم تا مبادا زخم روحش عمیق‌تر گردد. اما او می‌دانست که در محافل شبانه درباری فاسد، خیری برای دختر جوان و زیبای او متصور نیست.»

اما پروین غفاری به هشدار پدرش اعتنایی نداشت و برای رسیدن به مقام ملکه ایران از هیچ تحقیری ناراحت نشد: «من در رویای ملکه شدن و راهیابی به دربار و شرکت جستن در شب‌نشینی‌های باشکوه، به همه چیز حتی پدرم که آن همه دوستش می‌داشتم پشت پا زدم. فکر باطل من این بود که تصور می‌کردم خواهم توانست محمدرضا را مفتون خود کنم و او سرانجام با من ازدواج رسمی خواهد کرد.»

پروین غفاری درست در زمانی وارد دربار ایران می‌شود که شاه بعد از دو سال از بازگشت فوزیه به مصر به دنبال زنی می‌گردد که بتواند تا زمانی که خانواده یا درباریان ملکه بعدی را پیدا می‌کنند وقتش را پر کند. این قرعه به نام پروین می‌خورد. دختری شانزده ساله که با موهای طلایی‌اش در منطقه میدان بهارستان شناخته می‌شد. این دختر جوان که در دبیرستان شاهدخت در خیابان شاه‌آباد درس می‌خواند آرزوی خواننده شدن در سر می‌پروراند. در دبیرستان آن‌ها استاد موسیقی جواد معروفی بود که به آن‌ها هنر می‌آموخت. هرچند هنر معروفی پروین را مقهور خود کرده بود اما او هیچ‌گاه حرفی از آموزش پیانو نمی‌زند و به جادوی ویلن استاد اشاره می‌کند.

او پیش از آشنایی با شاه ایران قرار بود با مرد جوانی به اسم علی آشوری ازدواج کند. این وصلت تا عقد پیش رفته و قرار بود مقدمات مجلس عروسی گذاشته شود که آشنایی او با شاه پیش آمد. به نوشته او: «علی وقتی که به همراه پدرش - اسعدی نظام - برای تماشای نمایشنامه‌ای به دبیرستان شاهدخت آمده بودند مرا دیده و پسندیده است. یادم می‌آید که در آغاز نمایش، نقاشی با قلم مو، گل‌های مختلفی را ترسیم می‌کرد و بعد عطری در صحنه پراکنده می‌شد تا بوی گل‌ها را به حضار القا کند. من و دوستانم هم نقش گل‌ها را بازی می‌کردیم. گل نرگس که من باشم این بیت را با آواز خوش می‌خواندم: مظهر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن / مقدمش یارب مبارک باد بر سرو و سمن.»

آن روز خاص شمس پهلوی با همسرش فریدون جم نیز در این مراسم شرکت کرده بود. پروین بعد از خواستگاری با وجود نارضایتی با علی آشوری نامزد می‌کند. نامزدش جوان بدی نبود اما از آنجایی که پروین احساسی نسبت به او نداشت اختلاف از همان فردای عقدکنان شروع می‌شود. او مادرش را مانند جریان آشنایی‌اش با پهلوی دوم مقصر ازدواجش با علی آشوری می‌داند و معتقد است که این توطئه‌ای با هدف رفت‌وآمد مادر جاه‌طلبش برای همراهی با خانواده‌های درجه اول بوده است.

اما در یکی از روزهایی که برای گردش به خیابان رفته بود، زندگی‌اش برای همیشه تغییر می‌کند. او وقت برگشت در خیابان ژاله با ماشینی سیاه‌رنگ مواجه می‌شود که او را تعقیب می‌کند. او آن‌چنان که نوشته چندین بار با حرکت دست به راننده که عینک تیره‌ای داشته اشاره می‌کند که مزاحم نشود. اما آن مرد تا کوچه پشت مدرسه سپهسالار او را تعقیب می‌کند. این اتفاق چندین بار دیگر تکرار شد و در نهایت شاه با نشان دادن خود به پروین از او می‌خواهد که گاهی همدیگر را ببیند.

پروین غفاری، حسین فردوست و مادرش را عاملان آشنایی او با شاه می‌داند. شاه به او قول می‌دهد که موجبات طلاقش را از علی آشوری فراهم کند. او می‌گوید تا زمانی که طلاقش را توسط ارسلان خلعتبری بگیرد با شاه تلفنی صحبت می‌کرد. با فسخ طلاق از آشوری او آزاد شده بود تا به رویای ملکه شدن بیاندیشد. در نهایت نیز روزی شاه راننده مخصوص خود را به خانه آن‌ها فرستاد و خبر داد که ساعت هفت و نیم شب قرار است او را به کاخ سعدآباد ببرد. او با اشاره به گیسوان بلند و طلایی خود به خیال اینکه با این گیسو دست و پای شاه را خواهد بست برای رسیدن به آن شب آماده شد. البته برای رفتن به این قرار یک مخالف جدی وجود داشت و آن هم پدر پروین بود که معتقد بود با این کار دخترش را به گورستان خواهد فرستاد.

در کاخ شیشه‌ای سعدآباد

پروین غفاری در نخستین شب حضورش در کاخ با سالنی خالی روبه‌رو شد که هیچ کس به استقبالش نیامده است. او از این اتفاق جا خورد اما به روی خود نیاورد. همان‌طور که در ابهت کاخ غرق شده بود شاه که مست بود او را به اتاق پذیرایی برد. پروین غفاری دختری از طبقه متوسط بود. دخترانی که در رویای پیدا شدن شاهزاده شب‌ها می‌خوابیدند و او آن شب به جای شاهزاده، شاه را یافته بود.

اما صبح این رؤیا به پایان رسید. او وقتی بیدار شد کسی را در اطرافش ندید و خودش تنها بود. سر میز صبحانه شاه به او وعده ازدواج داد و از او خواست به پدر و مادرش تا رسمی شدن رابطه‌شان حرفی نزند. اما حضور سه روز در هفته کنار شاه و در کاخ حرفی برای گفتن نیز باقی نمی‌گذاشت. یک خیاط و آرایشگر برای او استخدام کردند تا او را برای دیدار شاه آماده کنند. اما این دیدارها در نیمه‌شب به پایان می‌رسید و پروین به خانه بازمی‌گشت. تنها کسی که می‌دید هم راننده مخصوص شاه بود. در پایان این دیدار هم یک تکه طلا به او هدیه می‌داد و او را روانه خانه می‌کرد. شاه بعد از مدتی تصمیم گرفت تا خانه‌ای برای پروین و مادرش در خیابان کاخ بخرد و با ماهیانه پنج هزار تومان مقرری زندگی‌اش را مستقل کند. شاه خانه را به این بهانه می‌خرد که پروین در نزدیکی کاخ مرمر باشد. با آنکه خیابان کاخ در طول بیش از ۷۰ سال همچنان شکل قدیمی خود را در خیابان فلسطین حفظ کرده و خیابانی یکطرفه و باریک است اما کسی نمی‌داند خانه پروین غفاری دقیقاً در کجای این خیابان قرار داشت.

شاه به شرط آنکه او مواظب چاق شدن باشد و حامله نشود به او وعده ادامه رابطه‌اش با پروین را می‌دهد. این همان زمانی بود که پروین حامله است و این راز را با شاه در میان می‌گذارد و از او می‌خواهد تا عقدش کند. پروین غفاری، شاه را چنان که در کتاب نوشته تهدید می‌کند که اگر عقدش نکند آبرویش را خواهد بود. این تهدید باعث درگیری میان پروین غفاری و شاه شد و شاه بعد از تهدیدش با ته تپانچه به سر او می‌زند. این دعوا که چندین روز طول کشید در نهایت با اهدای خانه کاخ و قول برای عقد کردن پروین و تضمین دادن برای سقط جنین به پایان می‌رسد. شاه با این بهانه‌ که هنوز فوزیه را طلاق نداده پس فعلاً نمی‌تواند او را عقد رسمی کند پروین را صیغه می‌کند. پروین در مجلسی که هیچ‌ کدام از اعضای خانواده‌اش حضور نداشتند صیغه شاه می‌شود. این مجلس نخستین دیدا&


ویدیو مرتبط :
سفر محمدرضا شاه پهلوی به لرستان در سال 1342