داستان های واقعی/ می برمت خرمشهر


داستان های واقعی/ می برمت خرمشهرخراسان/ سیده زهرا حسینی در کتاب «دا» واکنش برادر کوچکش را نسبت به سقوط خرمشهر اینچنین روایت می کند: «سعید که ذوق مدرسه رفتن داشت و باورش شده بود من به خرمشهر می روم، گفت: میری خرمشهر کتاب های من رو میاری؟ عراقی ها می ذارن کتاب هام رو بیاری؟ منظورش کتاب های کلاس اول سال قبل حسن بود. گفتم: اونا غلط می کنن نذارن. می ریم بیرونشون می کنیم. اون وقت خودت رو می برم. خرمشهر، نه این که کتاب هات رو بیارم اینجا.»



با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: خراسان


ویدیو مرتبط :
خرمشهر-داستان درد ناک حادثه مقر مجاهدین خرمشهر از زبان سید صالح موسوی