داستان های واقعی/ عملیاتی که تنها سربازش خودم بودم


ایسنا/ جریان آب، من را از سایر دوستانم جدا کرده بود، به جز من کسی در آن حوالی نبود از عملیات کربلای 4 جا ماندم. وقتی در وسط ستون و از زیر آب حرکت می‌کردم، یک لحظه متوجه شدم که طناب شل شده است و از ستون خبری نیست. بلافاصله سرم را از آب خارج کردم، دیدم عجب اوضاعی شده است. در آن حوالی کسی غیر از من نبود و ظاهر امر این را نشان می‌داد که جریان آب من را از سایر بچه‌ها جدا کرده بود.
در آن لحظه مانده بودم که چه اقدامی باید انجام دهم، از بین بردن یکی از سنگرهای عراقی وظیفه‌ای بود که پیش از عملیات به من محول شده بود. با خود گفتم: حالا هم دیر نشده است می‌روم تا به وظیفه خود عمل کنم خدایا همین مقدار را هم از ما قبول کن.
بلافاصله نگاهی به اطراف انداختم. یکی از سنگرهای دشمن توجهم را به خود جلب کرد، نباید وقت را از دست می‌دادم، پس به سرعت به طرف سنگر خیز برداشتم. مسافت زیادی طی نکرده بودم که به موانع خورشیدی رسیدم به هر نحو ممکن از روی موانع عبور کردم. وقتی که به ساحل نزدیک شدم، آرام آرام به طرف خشکی خزیدم. هر لحظه ممکن بود که عراقی‌ها متوجه حضور من شده و آتش بریزند.
بدون هیچ سر و صدایی به سنگر مورد نظر نزدیک شده و نارنجکی به داخل آن پرتاب کردم. سنگر با صدای مهیبی منفجر شد. احتمال دادم برخی از افراد داخل آن، زخمی شده و زنده مانده باشند، پس برای محکم‌کاری بیشتر، نارنجک دوم را به درون سنگر پرتاپ کردم. وقتی از کشته شدن همه عراقی‌ها مطمئن شدم، همان راه آمده را پیش گرفته و به سوی ساحل خودی بازگشتم و این شد عملیات بنده!
داوود ابراهیم‌خانی در دوم بهمن‌ماه 47 در زنجان متولد شد. با سن کم در عملیات‌های زیادی حضور خوبی داشت و در روز21 دی‌ماه 65 به شهادت در سن 18 سالگی در منطقه شلمچه دست یافت.
عملیات کربلای4 سوم دی‌ماه سال 65 و عملیات کربلای 5 19، دی ماه سال 65 آغاز شد.

برگرفته ازسخنان شهید داوود ابراهیم‌خانی.


ویدیو مرتبط :
داستان ترسناک - داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق فتاده