سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
ژئوپلیتیک نجف و کربلا؛ گزارش مثلث از مراسم "اربعین"
ژئوپلیتیک نجف و کربلا؛ گزارش مثلث از مراسم "اربعین"
مثلث/ متن پیش رو در مثلث منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیستبحر نجف؛ فیروزهای در صحراست، خشک است؛ زیباست و عجیب. در گوشهای از آن نخلستانها و نیزارها قرار دارد. در کنار جاده، روبهروی همین بحر نجف تپههای شنی قرار دارد که مثل کوههای قشم تورفتگیهای زیبایی دارد. در بالای تپه اما مقر نظامی است و رادارها و اسلحههای سنگین. تپهها مشرف به نجف و قبرستان وادی السلام است و بحر نجف. قبل از اینکه از تیرهای کربلا به نجف برگردیم یعنی از ۱۴۵۱ به اولین تیر جاده که در چند روز قبلش دریای انسانی در آنجاری بود، شهر، دیگر آن شهر شلوغ نبود، شهری بدون موکبها و خیابانهای خلوت انگار گمشدهای در خود داشت. در آن شلوغی، گنبدی براق و دو گلدسته طلایی راه را به تو نشان میداد و حالا همان گلدسته بود و دو گلدسته طلایی که برق میزد، سرجایش بود و باز انتهای راه را میگفت.
نجف شهر هزار ساله شیعه، شهر مرجعیت و گروههای سیاسی شیعه. نجف بیشک قلب شیعه است و شهری پرجنب و جوش مخصوصا اینکه زائران کربلا بعد از اربعین راه به نجف یافتهاند. شهری که پیادهروی را از آن شروع کرده بودند؛ نجف مبدا شیعه است. «کراج» معرب شده گاراژ است که عربها بهترمینال اتوبوسها میگویند. از ماشین که پیاده میشویم، روبهرویمان پلهبرقیهای بزرگی یا همان «کهربا»ست. از پایین مسافران حرم حیدر علیهالسلام را به بالا میبرد. ۴۰۰ متری را با این پلهبرقیهای بزرگ طی میکنیم. از پایین به بالا معلوم است که بکوب مشغول ساختمانسازی هستند. صحن فاطمه الزهرا(س) بهعنوان سازهای بزرگ در کنار عتبه العلویه المقدسه علیه السلام که ایرانیها مشغول ساختن آن هستند. در کنار بحر نجف هم ساختمانسازی گویا برای ساختن مخزن آب در حال انجام بود. سیطرههای نجف برخلاف کربلا خودکار و الکترونیکی هستند. در کربلا ایستهای بازرسی دستی بود، یعنی اندازه یک گروهان در هر پست بازرسی و اطراف آن مشغول نظارتهای امنیتی بودند اما در نجف گیتهای امنیتی با آخرین متد روز وجود داشت. از بمبیاب الکترونیکی که مامور امنیتی، عدهای را به صف میکرد و بعد در جا قدم میزد و صف را طی میکرد. یک جور کار بامزه همراه با خنده هم محسوب میشد. به یکی از مامورهای امنیتی گفتم که ماجرا چیست؟ گفت این دستگاه سنسورهای بمب در ساک یا عامل انتحاری را میشناسد. البته ساکها را هم از ردیاب رد میکنند و به قول معروف محتویات آن را اسکن میکنند. نجف نسبتا تمیز است با کوچههای تنگ اطراف حرم که گویا به خاطر همین ساخت و سازها کوچکتر هم شدهاند. بیرون حرم بزرگتر است و اینجا برخلاف کربلا که حرمین شرفین مولا حسین(ع) و حضرت عباس(ع) کفشداری و امانتداری دارد، محفظههایی برای گذاشتن وسایل وجود دارد که همیشه پر است و باید ساعتها انتظار بکشی که خالی شود. عربها گلایه دارند که ایرانیها که کلید این محفظهها را بعد از گذاشتن وسایلشان برای ساعتها با خود حمل میکنند و به زیارت و بازار میروند.
خورشید مستقیم به ایوان طلا میتابید و نور خیرهکنندهای را بهوجود آورده بود. جلوی ضریح حضرت حیدر چیزی برای گفتن نداری. خیلیها هستند که تعریف میکنند وقتی از درهای حرم وارد شدهاند همین اینکه چشمشان به ایوان طلا افتاده، بیاختیار در برابر این همه شوکت چیزی برای گفتن ندارند. انگار مثل این است که در حرم مولا علی(ع) به اصطلاح معروف «فضا تو را میگیرد.» هروقت اینجا بودهام، نتوانستهام چیزی بگویم. حتی دو بار نتوانستم خودم را به داخل صحن برسانم و از دور همان کنار در نشستم. از بس این حرم همانند صاحبش پر هیبت است. میان این ایوان پر از طلا کتیبههای زیبای آبیرنگی وجود دارد که شعرهای زیبایی هم در آن نوشته شده؛
زایران درگهت را بر در خلد برین
میدهند آواز طبتم فادخلوها خالدین
گفته میشود که در گذشته نوشتههای ایوان با خشتهای طلا به نحوی پوشیده شده بود تا آثار زیر خشتها به کلی محو شوند. گویا این تغییرات به دستور صدام ملعون و به علت کینه و نفرت او از ایران و زبانفارسی بوده. او دستور داده بوده تا تمام ابیات فارسی و ترکی ایوان نجف از محل ایوان خارج و به جای آن خشتهای طلا نصب گردد. تقریبا دوسالی است که به دستور آیتالله سیستانی کار تعمیر و جایگزینی اشعار صورت میگیرد.
نجف سیاسیتر از کربلاست. شهری که حرف اول و آخر را در آن آیتالله سیستانی میزند. البته جریانهایی سیاسی مثل جریان مجلس اعلا یا حزب الدعوه نیز با حفظ شرایط سیاسی که مرجعیت خطوط کلی آن را ترسیم کرده، کار خودشان را میکنند. نیروهای سیاسی عراق با توجه به شرایط خاصی که در آن حضور دارند، عمدتا گروهی نظامی نیز دارند که بعد از تهدیدهای داعش پررنگتر هم شدهاند. در نجف حضور نیروهای نظامی کمرنگتر بود یا اینکه در بیرون شهر قرار دارند، چیزی که با کربلا متفاوت است و نیروهای نظامی شیعه به صورت آشکار با مقرها و ماموریتهای مشخص حضور داشتند. شاید به همین دلیل باشد که سیمای امنیتی کربلا بیشتر از نجف است و گروههای بسیاری در امنیت کربلا دخالت مستقیم دارند. این موضوع را میتوان از تعدد پستهای بازرسی و البته آرمهای آنها فهمید. لواء عباسیه، سرایا الخراسانی، سرایا عاشورا، کتائب حزبالله، عصائب اهل حق و... در نجف تنها عکسهای شهدای این گروهها را در خیابانها و بیلبوردها میدیدید. شهدایی که معمولا با دو عکس رهبر گروه و آیتالله خامنهای در پوستری یک شکل طراحی شده بودند. در کنار این پوسترها البته طرحهای زیبایی نیز در مورد عملیاتهای نظامی حاوی مضامین عاشورایی و مهدوی وجود داشت. یکی از زیباترین این بیلبوردها تبلیغ عملیاتهای نظامی گروههای شبهنظامی شیعه با عنوان حرکه نجبا در جاده کربلا به نجف بود. در کربلا اما در کنار شهدای عراقی گاهی وقتها عکسهایی میدیدی که برایت آشنا بود. از شهید حسناوی تا حمید تقوی و حبیب جنتمکان که این آخری همسایه خوب ما بود. شهدای سرایا الخراسانی. ایرانیهایی که در جنگ با داعش در عراق به شهادت رسیده بودند. عکس برخی از این شهدا را حتی در مقر این گروه در منطقه منظمه البدر یا همان سازمان بدر که معروفترین گروه نظامی عراقی است و در جنگ هشت ساله ایران و عراق علیه صدام همراه دیگر رزمندگان ایرانی حضور داشتند، میبینید سازمان بدر و فرمانده معروفش هادی العامری که عکس بزرگش در میدان اصلی منطقه منظمه البدر نصب شده بود در واقع بهعنوان فرمانده گروه موسوم به حشد الشعبی یا همان بسیج مردمی است که همه گروههای نظامی شیعه را تحت نظارت و هماهنگی خود دارد. در غروب بین الحرمین گروه بزرگی از رزمندگان حشدالشعبی با لباسهای نظامی یک شکل و شعارهای حماسی وارد حرمین میشدند و با لبیک حسین گویان فضای خاصی را به عتبه الحسینیه و عتبه العباسیه میدادند. در یکی از روزها گروه لواء العباسیه با همان سر و وضع حماسی وارد صحن حضرت حسین(ع) شد. قبل از آنها گروه زیادی از شیعیان اندونزی با پرچم بزرگی وارد حرم شده بودند. وقتی لواء العباسیه وارد حرم شد آنها از این وضعیت بهشدت شوکزده و حتی برخی احساساتی شده بودند و گریه میکردند. یادم افتاد در جاده نجف به کربلا وقتی یکی از همین شیعیان اندونزی از دردها و رنچهایشان گفت و اینکه ایران تنها امید آنهاست، دانستم چرا بغضشان این گونه ترکیده است. در دوگانهسازی شیعه و سنی و تحت فشار بودن شیعیان در کشورهایی که در اقلیت هستند و گروه دیگر، حاکم است چه میتوان کرد. یاد روزی افتادم که شیعیان مالزی حتی نتوانستند مراسم عاشورای خودشان را در حسینیه کوچکی برگزار کنند و مورد حمله پلیس و گروه تندرو سلفی قرار گرفتند.
همین ماجرا در بین الحرمین هم رخ داد. مردی تنومند و موبور با پسرش در کنارم نشست. از اهالی نردران آذربایجان بود. به او گفتم که پلیس به شما حمله کرده است و عدهای را زندانی کرده، او از بدیهای حکومت آذربایجان و الهام علی اف گفت. از این گفت که با اینکه اکثریت این کشور شیعه هستند اما باز تحت فشارند. او به پسرش اشاره کرد و گفت امیدوارم او مدافع حرم باشد. از ایران گفت و حضرت آیتالله خامنهای. دانستم که هرچند ما در اینجا مشغول دعواهای سیاسی هستیم، در بیرون از مرزهایمان تنها امید گروهی هستیم که در کشورشان تحت فشار هستند. این مساله زمانی جالبتر میشود که ایران بهعنوان حکومت قوی در منطقه، امید بسیاری از شیعیان هم است، وقتی که در دعواهایشیعه ستیزی که پس از بحران سوریه و ظهور داعش توسط برخی از علمای سنیمسلک سلفی صورت میگیرد، شیعیان در جای جای دنیا در فشار سیستماتیک قرار دارند. در اربعین امسال این مساله را به وضوح میشد دید که بسیاری از شیعیانی که از پاکستان، اندونزی، مالزی، آذربایجان و بحرین آمده بودند، در دلشان بغضی از محرومیتهای اجتماعی و سیاسی را با خودشان آورده بودند. در واقع این اربعین بود که میتوانست کمی یکی بودن و همراهی شیعیان با هم را به نمایش بگذارند. در این میان اما به نظر میرسد که برخی در داخل کشور خیلی برای خودشان این وظیفه را قائل نیستند که از کسانی که به ایران امید دارند دفاع کنند.
در نجف و کربلا چندین عکس بیش از هر تصویری رخ نمایان کرده است؛عکس آیتلله سیستانی و حضرت آیتلله خامنهای که تقریبا مشترک با هم هستند و در یک پوستر یا تصویر وجود دارند. بعد از آن رهبران مذهبی مثل مقتدی صدر و پدرش که از مراجع بزرگ و شجاع عراق بودهاند و در نهایت به دست صدام به شهادت میرسند. عکسهای خاندان حکیم هم زیاد است. اما شاید عجیبترین عکسی که امسال بیش از پارسال به وفور یافت میشد، پوسترهای قاسم سلیمانی است. قاسم سلیمانی تصویر بکر امسال مراسم اربعین بود. در ماشینهای نیروهای حشد الشعبی و مقرهای آنها، در جاده کربلا و نجف و اماکن مذهبی و سیطرههای نزدیک حرم. او نزد گروههای نظامی عراق بسیار محبوب است و البته برای نشان دادن این محبوبیت با هم رقابت میکنند و ابایی از اینکه خود را تحت فرماندهی قاسم سلیمانی بدانند، ندارند.
اینجا در نجف و کربلا وقتی وارد میشوی، اصلا احساس غربت نمیکنی جدا از اینکه حرم امامان شیعه است اما وضعیت طوری است که به اینجا و خیابانهایش احساس قرب و نزدیکی داری؛ گویی در ایران خودمانیم. این شاید از نظر جغرافیایی معنا نداشته باشد اما از نظر معنوی جدا از همه خلقیاتی که کربلاییها و نجفیها و تفاوتهایی که با ما دارند، در این شهر بیش از جایی از جغرافیای جهان، ایرانی شیعه هستیم.
اربعین در کنار نذرها معنا پیدا میکند. نذر پاک کردن خاک از کفش زائر، نذر چای عراقی، نذر کباب ترکیهای یک و نیم متری که با جرثقیل روی فر مخصوص میگذاشتند، نذر حمام صلواتی، نذرهای دیگری هم بود؛ نذر عطرهای دور حرمی خودمان که با زور به لباس زائر میزدند. بویش چند روز میماند، نذری که دو اردبیلی داشتند که از شهرشان با دوچرخه به مهران آمده بودند و از آنجا میخواستند به نجف و بعد در جاده کربلا رکاب بزنند. اما شاید عجیبترین نذری که دیدم، نذر خواندن اسم مفقودین بود. در بین الحرمین جایی درست کرده بودند با عنوان مرکز مفقودین، به نوبت در بلندگو اسامی را میخواندند. بیستوچهارساعته و فکر میکنم یکی از فعالترین موکبهایی بود که دیده بودم؛ اگر اسمش را بتوانیم موکب بگذاریم. نذر گروهی از بچههای تهران که از خانواده شهدا و ایثارگران بودند، این بود که با ویلچر خستههای راه را به مقصد میرساندند. بچههایی که با همت اداره کل ایثارگران شهرداری ابتدای هر سیطره ایستاده بودند و خستگان راه را به مقصد میرساندند. مهدی محمد باقری یک سری بچه شهید و کسانی که جانباز و ایثارگر بودند را دور هم جمع کرده بود و در چندین شیفت از صبح تا شب در خیابانهای کربلا ویلچر بهدست پیرمردها و پیرزنان را به سیطره بعدی میرساندند. سیطرههایی کهتردد را با مشکل مواجه میکرد و گاهی باعث دور شدن راه هم میشد. حکایتها و روایتهای جالبی میتوان نوشت از پیرزنی اهل بروجرد که با خواهر جوانترش آمده بود و این راه کربلا تا نجف را با آن کفشهای پلاستیکی کف قرمز که در آن نواحی پوشیده میشود را طی کرده بود و حالادر آستانه تیر ۱۴۰۳ که مقر بچههای ویلچر به دست در پارکامام حسین(ع) بود مانده بود. چشمانش پر از اشک و اینکه دیگر توان راه رفتن نداشت اما قربان صدقه حضرت عباس(ع) میرفت و با او از همان دور وقتی که در لابهلای جمعیت گنبد و گلدستهاش رخ نشان میداد،حرف میزد. یا پسرکی که پایش تاول زده بود و توان راه رفتن نداشت، با اصرار یکی از بچههای ویلچر به دست روی یکی از همین ویلچرها نشست اما شال سیاهش را روی صورتش انداخت و سرش پایین بود و شانههایش میلرزید.
حکایت بعضی از این ویلچریها شخصی است؛ نمیشود نوشت. حکایت گفتوگوهای شبانهای با چاشنی اشک در چادر قاسم بنحسن؛ وقتی که بچهها تجربیات روزشان را با هم به اشتراک میگذاشتند؛ خودشان بودند و شارع العباس، رو به گنبد و گلدستهای که برای رسیدن به آن ۱۴۵۱ تیر را نشانه گرفته بودند.
سمت حرم توست دلم باز روانه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
آخر کار بچههای شهدا، این ویلچرها را به عتبهالحسینیه المقدسه هدیه دادند. ویلچریها رفتند اما ویلچرها ماندند برای زواری که خسته راه هستند و در حرم حضرت حسین علیه السلام میمانند برای خدمت به زوار.
ایرانیها امسال موکبهای زیادی را زده بودند. این جدا از کربلاییهایی است که از ایران و قم در نجف و کربلا موکب داشتند. بچههای مسجد معروف جوادالائمه سیمتریجی هم در راه نجف به کربلا، پنج کیلومتر مانده به حرم حضرتعباس(ع) جایی که تیر ۱۳۶۰ است موکب پرو پیمانی را با کمک آقای ضرغام که خانهاش را در اختیار آنها گذاشته، زده بودند. شام و ناهار میدادند و جای خواب داشتند، گروهی خاک کفش زوار را میگرفتند، عدهای چای میدادند، بعضیها میز پر از آبهای کوچک که بستهبندی شیکی هم داشت را به زوار میدادند، جالبتر قسمت ماساژ بود. چهار نفری ماساژور حرفهای خستگی را از تن زوار میتکاندند و از همه باحالتر آقای عادلی بود با آن دستهای تنومندش و روغن شتری که به همراه داشت، پای کسانی که رگبهرگ شده بود یا اینکه ماهیچههایش گرفتگی داشت را ماساژ میداد؛ یک جور درد دلپذیری در چهره زوار خسته از راه را میتوانستی ببینی.
این موکبها مسابقه ماراتن خدمت را در جاده ۸۰ کیلومتری نجف به کربلا راه انداخته بودند. در نجف تریلی بزرگی را دیدیم که ۱۳۵ دیگ بسیار بزرگ را بار زده بود که هنوز بخار از آن بیرون میزد. اینجا کربلاست،شهر نذرهای لحظهای،نذر دختری برای پیدا کردن بابایش که گم شده بود و او را نیافته بود این بود که برای دختر بچههای کوچک دمپایی بخرد!شاید کمی عجیب بیاید و اینکه بگویند این دیگر چه نذری است اما وقتی واگویه آنها را میشنیدی در تهش روایتی از کودکانپا برهنه حرم مییافتی؛ این چه نذری است؟! آدم حیرت میکند از این همه ابتکار برای رسیدن به مقصود؟ چه روضهای برپا شده؟
به تعداد آدمها در اینجا درخواست از حضرت حسین(ع) و حضرت عباس(ع) وجود دارد، روشنفکری را کنار بگذاریم که اصلا کسی در راه نجف به کربلا میافتد روشنفکری سرش نمیشود، نمیتوانیم تخطئه هم کنیم که اصل آزادی بیان که بعضیها به آن معتقد هستند هم این اجازه را میدهد که هر کسی که هر جور دوست دارد حرف بزند و عمل کند؛ این را خودتان میگویید. بماند، پیرمردی را دیدم که برای کار بچهاش از آقا کمک میخواست، میگفت کارش را درست کند. جوانی هم همینطور بود، با اینکه کار خوبی داشت اما میخواست رئیساش را سرخط کند و کمتر روی اعصابش برود، پیاده آمده که اینها را بگوید. یکی دیگر برای خودش نیامده بود. رو به ضریح حضرت عباس(ع) کرد و گفت؛ آن که نمیخواهم اسمش را بگویم، کمک کن. با خودم گفتم؛ آقا از کجا میداند؟ اما میداند، میداند که اینجاست. یک نفر عدهای را جمع کرده بود و در صحن حضرت حسین علیهالسلام و شعر میخواند، ریز گریه میکردند، حتما آنها هم درخواستی داشتند. به تعداد آدمهایی که در اینجا بودند، درخواست وجود داشت. هیچکس دست خالی نیامده بود.
و یلچریها هم به درخواستی آمده بودند، آنهایی که پشت لباسشان زده بودند؛ خادم الحسین. و چقدر این لباس مسئولیت سنگینی داشت. مثلا حاج آقا تیرداد لباس روحانیت را کنار گذاشته بود و از این لباسهای فسفری کارگران شهرداری را پوشیده بود و در کربلا جارو میزد؛ بعضی وقتها این کارها لازم است. لباس فسفری از آنهایی که پارکبانهای شهرداری میپوشند در شهر پراکنده بودند و مشغول کار. لباست با دیگران فرق داشته باشد،یک جور جداافتادگی از جمعیت برای این بچهها بود. خیلی از زوار آنها را جدا از خود میدیدند،اینکه از آنها آدرس میپرسیدند و کمک و راهنمایی میخواستند؛ خادم بودن است دیگر...
هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند
اربعین ۹۴ با تمام مشکلات مرز مهران تمام شد، اینکه حتما باید ویزا و پاسپورت داشته باشی. اربعین امن شاید بهترین تعبیر باشد؛ اربعینی که در آن تلاش مذبوحانه عروسکهای بمبگذار طنز تلخی را به وجود آورده بود. اربعین ویلچریهای لباس فسفری، نذرهای لحظه آخری؛ اینکه اگر بروم،فلان کار را میکنم! اربعین بچههای شهدا که پدرانشان را به شوق کربلا داده بودند. اربعین حسین امیری، روحانی که در روز اربعین عمامه گذاری کرد،اربعین سال بعد که کاش قسمت شود. اربعین را باید بدون نگاه روشنفکری مرسوم دید،که وصفش در این کانتکس نمیگنجد. اربعینی که به قول شاعر: بهتراین است که زائر اگر آمد به حرم / دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند.
*مصطفی شوقی
با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید telegram.me/akharinkhabar
ویدیو مرتبط :
#27 چرا به AMP نیاز داریم؟