داستان های واقعی/ 25 مقاومت زیر آتش و گاز شیمیایی


داستان های واقعی/ 25 مقاومت زیر آتش و گاز شیمیاییخراسان/ راهروی قرارگاه شلوغ بود. همه در تکاپو بودند. با عجله وارد سنگر [شهید] علی [هاشمی] شدم. دیدم آقای غلام‌پور (فرمانده وقت قرارگاه کربلا) و دو همراهش و چند تن از فرماندهان دیگر نشسته‌اند. سلام و احوال‌پرسی کردم. علی گفت: «چه شد؟ وضعیت الحدید و سوم شعبان چطور است؟» گفتم: «حاج علی، اوضاع هر دو تیپ خراب شد. اصلاً نمی‌شود اسم یگان روی آن‌ها گذاشت. باید از آن‌ها قطع امید کرد. چون نیروهایشان یا شهید شده‌اند یا زخمی.» ...غلام‌پور به من اشاره کرد و گفت: «با جلو تماس بگیر؛ ببین چه خبر است.» ...روی فرکانس تیپ 48 فتح رفتم و سؤال کردم: «چه خبر؟» گفتند: «این‌جا هم، مثل سایر محورها، عراق به شدت حمله کرده. ولی به لطف خدا، بچه‌ها در حال مقاومت‌اند و به عراقی‌ها اجازه ورود از جاده خندق را نمی‌دهند. این‌جا درگیری دارد تن به تن می‌شود. اوضاع بیش از حد خطرناک است.»
علی سرش پایین بود ولی معلوم بود به حرف‌های بی‌سیم گوش می‌دهد. تماسم که تمام شد، سرش را بلند کرد. چشم‌هایش پر از اشک شده بود. حق داشت. بسیجی‌هایی که شیمیایی امان‌شان را بریده بود، حاضر نبودند دست از دفاع بردارند.

برگرفته از کتاب «زندان الرشید» اثر محمدمهدی بهداروند


منبع: خراسان


ویدیو مرتبط :
استفاده داعش از گاز شیمیایی کلر در تکریت