محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
حجت اشرفزاده، خواننده خاطرهساز این روزها
زندگی ایده آل/ «هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم/ اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی»؛ این بخشی از ترانهای است که این روزها بارها از تلویزیون و رادیو پخش میشود و دل خیلیها را برده. مدتها مردم بدون اینکه بدانند خواننده این کار کیست آهنگ را دانلود کرده، در ماشین و گوشیهای موبایل پلی میکردند و حس خوبی داشتند. این حس خوب وقتی کاملتر شد که آلبوم «ماه و ماهی» با صدای حجت اشرفزاده به بازار موسیقی ایران وارد شد و فروش خوبی داشت.
حجت اشرف زاده بعد از این ماجرا حسابی سر شلوغی دارد. از اجرا در افتتاحیه جشنواره فجر گرفته تا تیتراژخوانی برای فیلم سینمایی «نفس» نرگس آبیار و «یادداشت یک زن خانهدار» که از شبکه پنجم در حال پخش است. در آموزشگاه موسیقی سراغ او رفتیم و ماجرای «ماه و ماهی» را از او جویا شدیم. این مرد نیشابوری هم با متانت از همه چیز گفت. حتی ماجرای دلخوری از محسن چاوشی و کار مشترک با او.
گپی با حجت اشرفزاده، خواننده «ماه و ماهی»؛ آهنگ خاطرهساز این روزها
کودکی در نیشابور
شخصیت بچهها توی یکی، دو سال اول زندگیشان شکل میگیرد؛ از اتفاقها و صداهایی که پیرامونشان هست؛ حتی با اینکه بچهها نمیتوانند حرف بزنند در نهاد و سرشتشان تاثیر میگذارد. از بدو تولد، من به عنوان لالایی، موسیقی ایرانی شنیدم و این حتما تاثیرگذار بود. پدرم چون با لحنهای موسیقی ایرانی بسیار آشنا همچنین قاری قرآن بود، بیشتر لحنها را میشناخت. او معلم بازنشسته آموزش و پرورش بود که به شاگردانش درس قرآن میداد و ادبیات فارسی تدریس میکرد.
همه اینها جای خود، کوچهباغهای نیشابور خاصیتی دارد که آدمها را شاعر و هنرمند میکند. خیام و عطار هم در این محلهها نفس کشیدهاند. در آن دوره اما استاد پرویز مشکاتیان افتخار موسیقی و هنر نیشابور بود و همه اینها من را به سمت موسیقی سوق میداد.
اولین کاستهای من
چون موسیقی ایرانی دوست داشتم، آلبومهای کیش مهر، گل صدبرگ شهرام ناظری و آلبومهایی که استاد شجریان با استاد پرویز مشکاتیان جمعآوری کرده بودند، اولین آلبومها و کاستهایی بود که من برای خودم داشتم. آوازهایی از ایرج هم بود که قدیمیتر بود و برای پدر بود یا عبدالوهاب شهیدی و تکنوازی تار و تکنوازی سهتار که جلیل شهناز نواخته بود و مجموعه آنها را داشتیم و اینها مجموعهای بود که بعدا موردعلاقه من شد؛ خصوصا در آن زمان پرویز مشکاتیان حرکت نویی آغاز کرده بود؛ یعنی اینکه سراغ اشعار و ارکستر متفاوت رفته بود که من خیلی به آن مجموعهها علاقه داشتم.
نرمافزار و موسیقی
در خانوادههای ایرانی اعتقادی وجود دارد که نان در آوردن از هنر سخت است. الان این نگاه کمرنگتر شده اما هنوز وجود دارد و البته نگاه دور از واقعیت نیست. در دوره ما رقابت خاصی بین پسرها برای مهندسشدن بود و میگفتند ایرادی ندارد که خواننده باشی اما یک خواننده مهندس باش تا بتوانی خرج زندگی را در بیاوری. اگر تحصیلات مرتبط با خواندن را انتخاب میکردم خیلی جلوتر بودم. ولی با همه این شرایط راضی ام چون سالها از تحصیلم استفاده کردم و درآمد داشتم.
آموزش موسیقی در تهران
من علاقه عجیبی به سازهای کوبهای دارم. ذهنم ریتم و علاقه به ساز کوبهای دارد؛ به همین خاطر دف را شروع کردم. برای آموختن دف به تهران آمدم. هر هفته یا دو هفته یک بار میآمدم و همزمان کلاس آواز هم میرفتم. سال 81 و 82 یکی از دوستان استاد شجریان من را پیش ایشان بردند. بعد از آن پیش آقای نوربخش رفتم. قبل از آن در نیشابور سالها من شاگردی آقای رضا شاکری را کردم که یکی از ردیفدانان خوب ایران است.
ایشان برای خودش در یک روستا مشغول کشت و زندگی و کشاورزی است، افکار خاصی دارد و به دور از هیاهوی شهر زندگی میکند. سال84 تقریبا رفت و آمدم بیشتر شد و درسم در رشته کارشناسی امور و نرمافزار تمام شد. همان سال در تهران خانه گرفتم و 11 سال است که در اینجا زندگی میکنم. یکی از اطرافیان پدرم به او گفته بود که نگران حجت نباشید چند وقتی میرود و خودش برمیگردد. اما چون مسیر را درست انتخاب کردم جای درستی ایستادهام. اگرچه روزهای سختی را به لحاظ مادی و عاطفی تجربه کردم.
دیدار با استاد شجریان
انجمن شعری بود که همه اساتید درجهیک در آن حضور داشتند که مرحوم مینویی هم در آن جمع بودند. همه دوستان قدیمی آقای خرم و آقای عطار هم حضور داشتند. به همراه آرش کامور که همشهری، نوازنده و آهنگساز هم هست یک شب آنجا دعوت بودیم. من یک آواز خراسانی خواندم که خیلی برایشان جذاب بود. بعد که نشستند ایشان گفتند: چقدر خوب! شما کجا بودید و من گفتم از نیشابور آمدهام و خیلی هم آرزو دارم که استاد شجریان را از نزدیک ببینم و گفتند که جمعه ساعت 10 صبح اینجا باش! به حرف ایشان گوش دادم، صبح شنبه آنجا بودم و مستقیم رفتم پیش استاد شجریان و خواندم. از شوقم دوزانو جلوی پای ایشان نشستم.
استاد هر قدر گفتند بیا بنشین کنارم نتوانستم این کار را بکنم. دستشان را گذاشتند روی شانه من و گفتند تو خواننده بزرگی خواهی شد. فقط باید چیزهایی را یاد بگیری. الان چیزهایی که میخوانی درست نیست. ولی آن چیزی که از ذوقت برآمده خیلی دلنشین است. بعد از آن هرازچندگاهی سر میزدم و چیزهایی را که یاد گرفته بودم میگفتم و با راهنمایی ایشان چیزهای دیگری را هم یاد میگرفتم. سال 83 هم در یک جمعی که استاد مشکاتیان آنجا بود یک آواز خواندم و ایشان گفتند من تو را تهران میبینم؛ بیا و یک دوره درباره ایجاد تفکر و ذهنیت راجع به موسیقی و شعر ایرانی بگذران. تا آن زمان تنها چیزی که در ذهن من بود اینکه یک آواز خوب بخوانم. چیزی که استاد مشکاتیان در ذهن من به وجود آورد انتخاب شعر و داشتن یک ادبیات متفاوت بود. یعنی تمام ذهنیت من را نسبت به داستان تغییر داد. گفتند که شعر مطالعه کن، ادبیات مطالعه کن، کتاب بخوان!
آنجا بود که فهمیدم کدام کلام برای کدام موسیقی مناسبتر است. به سفارش استاد مشکاتیان یک دوره کامل راجع به موسیقی خراسان و یک دوره کامل روی ادبیات عرفانی ایران تحقیق کردم. به درخواست ایشان راجع به غزل نوی ایرانی هم تحقیق کردم. با همه این تجربهها سال 87 آلبومی به نام شرح پریشانی کار کردیم که فضای کاملا ایرانی و اصیل دارد و متاسفانه با فوت استاد مشکاتیان مصادف شد. به لحاظ روحی و فکری آمادگی انتشار آلبوم را نداشتم اما به خاطر آرامش خودم صرفا برای اینکه بخشی از آن را استاد مشکاتیان محبت داشتند و شنیده بودند بعد از سکوتی چند ساله منتشر کردم.
ازدواج موزیکال
همسرم نوازنده دف هستند و آشنایی ما در همین موسیقی اتفاق افتاد. ایشان را در فستیوالهای موسیقی استانها دیده بودم و این رفت و آمدها باعث آشنایی شد. ایشان اصالتا قزوینی هستند و در این سالها خیلی از من حمایت کردند. ما سال 89 ازدواج کردیم. ایشان همیشه حامی من بود و خیلی جاها چنان روزگار تنگ میآمد که تصمیم میگرفتم دست از کار بردارم اما چندین بار مانع از این کار شد. خیلی صبوری کرد و از خیلی از خواستههایی که خانمهای همسن ایشان دارند، گذشتند؛ مثلا اینکه ما خیلی از سفرها را نرفتهایم و خیلی از تفریحات را نداشتهایم.
حضور در شبکههای خارجی
برای همه کسانی که در هنر ایران فعالیتی ویژه و قوی دارند پیشنهاداتی از سوی کشورهای خارجی هست که با حقوق کافی بروند و در آنجا کار کنند. برای من هم طبیعتا پیشنهاداتی، هم از شبکههای خارجی و هم محافل موسیقی آن ور آب بوده است. منتها من در ایران زندگی میکنم و کشورم را دوست دارم و تابع قوانین هستم. آنها هم حتما دلشان برای ما نسوخته و گاهی اهداف دیگری از این پیشنهادها دارند.
ماه و ماهی
سالها برای ماه و ماهی فکر کردم. نظر بزرگان و اساتید موسیقی را خواستم و کار شروع شد. با آرش بیات و امیر بیات هم که آهنگساز و تنظیم کننده هم هستند آشنا شدم و دیدم که با هم جوریم و میتوانیم کار کنیم اما پول کافی برای جمع کردن آلبوم نداشتیم؛ بنابراین من ماشینم را فروختم تا تامین هزینه کنیم. با این حال خیلی از سازها سمپل هستند و ساز واقعی نیستند. ویولا و ویولنسل را بعدا دوباره با صدای واقعی بازسازی کردیم.
ما البته قبل از انتشار آلبوم، قطعه ماه و ماهی را منتشر کردیم و دیدید که چطور دانلود شد و همه شنیدند. البته از این کار هدفهایی داشتیم که به آن رسیدیم. یکی گرفتن بازخورد از سبک کاری جدیدی که با علیرضا بدیع شروع کرده بودیم و دیگر اینکه از این طریق آلبوم را هم معرفی کنیم. علیرضا بدیع 5 سال پیش به اصرار من به تهران آمد و حالا به جایگاهی که حقش بود رسیده است. به خاطر این مجبور شدیم خودمان آلبوم را جمع کنیم که تهیهکنندهها قدرت ریسک نداشتند.
متاسفانه بعضی تهیهکنندهها در ایران شکارچی هستند؛ نه استعدادیاب. منتظ&
ویدیو مرتبط :
ویدیو حجت اشرف زاده به نام این روزها بدون تو