چگونه دماغ‌ها را از هم تشخیص بدهیم


خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز

رضا ساکی

یک بار در خیابان راه می‌رفتم که خانمی آمد و گفت: آقای ساکی؟ گفتم: بله. گفت: همان طنزنویس معروف ایسنا؟ گفتم: خاک پای مردم ایران هستم. گفت: من همیشه گفته‌ام اول ساکی بعد دهخدا. گفتم: شما لطف دارید. خلاصه کلی تعارف کرد و بعد امضا گرفت و رفت. چند دقیقه بعد دوباره جلویم را گرفت و گفت: آقای ساکی؟ گفتم: بله. گفت: خودتان هستید؟ با خودم گفتم لابد آن تعریف‌های قبلی هم از سر شوخی بوده و قصد داشته به من بفهماند که دهخدا کجا و تو کجا! گفتم: خانم همین چند دقیقه پیش که عرض کردم خدمت‌تان. گفت: چند دقیقه پیش؟ گفتم: بله مگر به شما امضا ندادم؟ گفت: وا، شما انگار توهم معروفیت دارید، چیزی مصرف می‌کنید؟ من اولین‌بار است شما را می‌بینم. خلاصه من عذرخواهی کردم و در حالی که قسم می‌خورم که این خانم با آن خانم قبلی مو نمی‌زد دوباره امضا دادم و راه افتادم.

چند متر بالاتر دوباره خانم دومی سر راهم را گرفت و گفت: آآقااااااااااااااااااای ساکی سلام من هر روز روزی سه بار طنزهای شما را می‌خوانم. عااااااالی می‌نویسید. گفتم: همین الان با شما حرف نزدم؟ گفت: یعنی مرض دارم من؟ ده دقیقه طول کشید که از دل خانم سوم دربیاورم و عذرخواهی کنم که اشتباه‌شان گرفته‌ام. بعد از حادثه سوم هم بلافاصله دربست گرفتم و خودم را به خانه رساندم.

سر شام مادرم می‌گفت: برای پسرخاله‌ام چند دختر را دیده‌اند اما قاطی کرده‌اند که کدام کدام بود چون همه از دماغ شبیه هم بودند و الان نمی‌دانند آن دختر که دانشجوی گرافیک بود کدام است. داشتم به حرف‌های مادرم گوش می‌کردم که شنیدم اخبار گفت: مراکز آرایشی تهران 25 برابر کتابفروشی‌های تهران است. از فردا یقین دارم هر کس که آمد سلام کرد برای بار اول است که سلام می‌کند. از فردا باید رنگ روسری‌ها را حفظ کنم تا بتوانم تعداد طرفدارانم را شمارش کنم. البته چند روز پیش گمان کنم یک پسر جوان را هم چند بار دیدم و چند بار به او امضا دادم.

باقی بقایتان

انتهای پیام


ویدیو مرتبط :
چگونه شایعات را تشخیص بدهیم