داستان های واقعی/ هدیه جالب اسرای ایرانی به مردم عراق


داستان های واقعی/ هدیه جالب اسرای ایرانی به مردم عراقآزادگان دفاع مقدس/ فرمانده و افسر عقیدتی تأکید داشتند که هر طور شده، ما را به زیارت کربلا و نجف ببرند؛ چرا که این مسئله، دستور شخص صدام بود.
مسئول اردوگاه با مسئول آسایشگاه ها جلسه گذاشتند که جواب عراقی ها را چه بدهند. صبح، آقای محرم آهنگران به عنوان مسئول اردوگاه به افسر عقیدتی گفت: “به شرطی ما به زیارت کربلا و نجف می رویم که شما هیچ گونه کار تبلیغاتی نکنید.”
افسر ضد اطلاعات اردوگاه که فردی بسیار خبیث و ملعون بود، گفت: “باشد، شما بیایید؛ ما هیچ کار تبلیغی انجام نمی دهیم.”
آقای محرم آهنگران با زرنگی خاصی گفت: “نه. این طوری قبول نیست. شما باید به ما تعهد کتبی بدهید.”
افسر ضد اطلاعات یک تعهد کتبی داد که در این سفر هیچ گونه کار تبلیغاتی انجام ندهند. زیرش را هم امضا کرد و بعد آن تعهد نامه را به آقا محرم داد و گفت:”این هم تعهدنامه. فقط یادت باشد وقتی از سفر برگشتید، آن را به من پس بدهید.”
همان وقت دو نسخه از روی تعهد نامه جعل کردیم و برای روز مبادا نگه داشتیم. بعد مشغول تهیه پوسترهای تبلیغاتی شدیم. بعضی ها که در نقاشی استاد بودند، عکس حضرت امام را روی کاغذهای کوچک می کشیدند و پشت آن هم، جملات قصار امام را به زبان عربی می نوشتند. با خاک و آب، مهر نماز درست کردیم و روی مهر را با شکل قدس تزیین دادیم؛ زیرش هم نوشتیم: “اهدایی اسرای ایرانی به مردم عراق”. و در آخر، پیام های حضرت امام را داخل خودکار جاسازی کردیم تا در فرصت مناسب، بین مردم عراق پخش کنیم.
برنامه سفر زیارتی به این صورت بود که در هر نوبت، چهارصد نفر می رفتند. آن چهار نفر که برمی گشتند، گروه بعدی می رفت. هر گروه که می رفت زیارت، بقیه بچه ها برای آمدن آنها جشن می گرفتند. با کاغذهای رنگی که از بیمارستان گرفته بودیم، گل درست کرده و به در و دیوار می زدیم. شیرینی می پختیم و وقتی بچه ها از سفر زیارت می آمدند با شیرینی و صلوات، از آنها استقبال می کردیم. تعدادی از برادران به عنوان گروه سرود، برنامه اجرا می کردند و از صبح روز بعد هم دید و بازدیدها شروع می شد.
بالاخره نوبت به ما رسید که به پابوس آقا امیرالمومنین علیه السلام، اقا ابا عبدالله علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام برویم. صبح زود بعد از نماز و صرف صبحانه، سوار اتوبوس ها شدیم و به سمت بغداد حرکت کردیم. بعد از توقف کوتاهی در بغداد، راهی دیار عاشقان، کربلا شدیم. به حوالی حرم امام حسین علیه السلام که رسیدیم، دیدم مردم با صفای کربلا در دو طرف خیابان تجمع کرده اند و دور از چشم نیروهای امنیتی و نیروهای انتظامی عراق، ابراز احساسات می کنند. ما هم در فرصتی مناسب، خودکارهای حامل صحبت های امام، مهرهای نماز و عکس های حضرت امام را بین مردم پخش کردیم. مردم برای بدست آوردن آنها سر و دست می شکستند.
نیروهای عراقی وقتی متوجه این کار ما شدند که کار از کارگذشته بود. مردم، بچه های کوچک خود را با جعبه های شیرینی می فرستادند پیش ما. ما هم بعد از برداشتن شیرینی، کودکان را می بوسیدیم و آنها برمی گشتند پیش والدین شان. مردم کربلا این بچه ها را می گرفتند، می بوسیدند و به این صورت، نسبت به ما ابراز احساسات می کردند. یک پیرزن با قد خمیده برایمان شیرینی آورد و در حالی که از چشمانش اشک جاری بود، از ما می خواست که برای تنها پسرش دعا کنیم.

راوی: عبدالرضا نصیرپور


منبع: آزادگان دفاع مقدس


ویدیو مرتبط :
شکنجه اسرای ایرانی در عراق