سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
نویسندگان/ کافکا و زندگی پر خروشش
کتابستان/ کافکا، فرانتس Kafka Franz نویسنده چک آلمانی زبان (1883 ـ 1924) کافکا در پراگ زاده شد، پدرش بازرگانی یهودی و مادرش زنی متعصب بود. رفتار مستبدانه و جاهطلبانه پدر چنان محیط رعبانگیزی در خانواده بوجود آورده بود که از کودکی سایهای از وحشت بر روح فرانتس انداخت و در سراسر زندگی هرگز از او دور نشد و شاید همین نفرت از زندگی در کنار پدری سنگدل موجب شد که کافکا ابتدا به مذهب پناه برد.
کافکا تحصیلات خود را در دبیرستان و دانشگاه آلمانی بپایان رساند و در 1901 به دریافت درجه دکتری در رشته حقوق نایل آمد و تحت تأثیر شدید محیط آموزش خود قرار گرفت و اگر چه از رشته حقوق به عنوان شغل بهرهای نبرد، از اطلاعات حقوقی خود در آثارش سود جست. پس از پایان تحصیل، کافکا در شرکت بیمه بکار پرداخت و شوق نویسندگی او را به مطالعه آثار بزرگان ادب کشاند.
او نیز مانند ریلکه، شاعران و نویسندگان دیگر تحت نفوذ مکتب ادبی پراگ قرار گرفت که از خصوصیتهای آن توجه به عالم ماوراءالطبیعه و در عین حال امور واقعی دنیای بشری و عالم موسیقی بود که روی هم فرضیه مختلطی از رؤیا، طنز و روشنبینی منطقی بوجود میآورد. این دنیای رؤیائی به وسیله کافکا که برجستهترین نماینده و بدیعترین شخصیت این مکتب بود، با واقعبینی و موشکافی در اولین داستان کوتاهش به نام وصف یک مبارزه Beschreibung eines Kampfes بیان شده است، داستانی که با درس رقص آغاز میشود و قهرمان آن که بعدها به ژاپون تبعید میشود، به سهمناکترین مصائب روحی گرفتار میگردد.
داستان وصف یک مبارزه در چند بخش در مجله هیپریون Hyperion انتشار یافت. کافکا از 1910 به نوشتن یادداشتهای خصوصی که اثری مهم در شناخت شخصیت و زندگی او بشمار آمد، پرداخت و تا آخر زندگی آن را ادامه داد که ترس از بیماری، تنهائی، شوق فراوان به ازدواج و در عین حال هراس از آن، کینه به پدر و مادر و احساسهای گوناگون خویش را در آن منعکس ساخته است.
کافکا به وضع جسمانی و بیماری سل و ظاهراً به ناتوانی جنسی خود، چون نقطه اصلی حال روحی خویش مینگریست و آن را مانعی در راه ازدواج میشمرد، در عین حال نیز حس میکرد که بدون همدم و شریک زندگی قدرت تحمل دشواریها را ندارد. در این میان با «فلیسیا، ب» Felicia B آشنا شد و در 1914 با او نامزد گشت، چیزی نگذشت که نامزدی را بر هم زد. در این دوره رومان محاکمه Der Prozess را نوشت که پس ازمرگش در 1926 انتشار یافت.
کافکا در 1915 با نامزد خود آشتی کرد، اما نشانههای آشکار بیماری سل موجب شد که بار دیگر در 1917 با او قطع رابطه کند. نامههای عاشقانه کافکا به فلیسیا پس از مرگ فلیسیا در 1960 انتشار یافت. کافکا پس از آن در پراگ سکونت گزید، از محیط های ادبی برید و در تنهائی بر وسعت فرهنگ خود افزود و به آثار گوته، فلوبر، کیرکگور Kierikegaard علاقمند گشت ـ خاطه کیرکگور در شخصیت ادبی او نفوذ فراوان برجای گذارد. در ضمن به خلق آثار فراوان خویش پرداخت تا در 1923 که در کنار دریای بالتیک با دختر بیستسالهای لهستانی به نام دورا دیمانت Dora Dymant آشنائی یافت، به او دل بست و چندی با او در برلین بسر برد.
دورا تا آخرین لحظه زندگی با او ماند و با محبت و دلسوزی از او پرستاری کرد. سرانجام کافکا در ژوئن 1924 در چهل و یک سالگی در آسایشگاهی نزدیک شهر وین جان سپرد. یادداشتهای روزانه Tagebuher (انتشار 1951)، انعکاسی بود از زندگی جسمی و روحی کافکا که جز خاطرات زندگی بیان کننده این نکته است که کافکا تنها به تثبیت موجودیت معنوی و فکری خود توجه داشت و جز آن همه چیز در نظرش بیتفاوت بود.
خود در این باره مینویسد: «آنچه به ادبیات وابسته نیست، مرا رنج میدهد و بیزارم میکند، از صحبتها خسته میشوم، عیادتها تا حد مرگ ملولم میسازد، زیرا از فکر خویش و از عمق حقیقت و اهمیت آن بازم میدارد.» موضوع وسوسهانگیز دیگر در یادداشتهای روزانه مسأله دین است. کافکا درباره بهشت مینویسد: «ما از بهشت رانده شدهایم، اما بهشت ویران نشد و این خود نوعی بخت مساعد بود، زیرا اگر ما رانده نمیشدیم، ممکن بود، بهشت ویران گردد.»
به طور خلاصه یادداشتهای روزانه اندوه، کشمکش دورن، حسرت تندرستی، زندگی در تجرد برخلاف میل شخصی و نگرانی مذهبی کافکا را نشان میدهد. کافکا از دین یهود گسست و با یافتن خدائی نیازمند شد جدا از آئین دین یهود که از نظر او خدائی در آن وجود نداشت.
از کافکا در زمان حیات تنها چند داستان کوتاه انتشار یافت که در محافل ادبی و دوستانه جلب توجه کرد، از آن جمله است داستان مسخDie Verwandlung (1916) که اولین اثر مهم کافکا بشمار آمد. حوادث داستان مسخ نیز مانند سایر آثار کافکا در محیط کاسبها و فروشندگان کم سرمایهای میگذرد که یگانه اشتغال ذهنیشان وضع درآمد و کسب و کار روزانه است. گرچه حوادث داستان مسخ به صورتی واقعبینانه نقل شده است، با قوانین زمان و مکان وفق نمیدهد. گرگور سامسا Gregor Samsa فروشنده سیار تجارتخانه و تنها کسی است که پس از ورشکستگی پدر کفالت خانواده را برعهده دارد، خاصه از این که میتواند وسائل نواختن ویولون را برای خواهرش که عاشق موسیقی است، فراهم کند، بسیار راضی بنظر میرسد.
گرگور در پایان شبی وحشتناک و آمیخته با رؤیائی آشفته، ناگهان به حشرهای عجیب و نفرتانگیز بدل میشود، اما روح حساس و پر عطوفتش به حال خود باقی میماند و حال نفرتباری را که پیرامون خود بوجود آورده، درک میکند، از اینرو بتدریج برای فرار از نگاههای پدر و مادر و خواهر به زیر تختخواب می خزد، از روشنائی میگریزد، و از کثافت تغذیه میکند، تا شبی که بر اثر شنیدن صدای ویولون از پناهگاه بیرون میآید و در نوری که از لای در به اتاق میتابد، جمع خانواده را می بیند که از دیدن او به نفرت دچار میشوند و پدر از سرخشم سیبی به جانب او پرتاب میکند که کاسه پشتش را میشکند.
گرگور با دردی طاقتفرسا به جایگاه خود باز میگردد و بتدریج بر اثر چرکین شدن زخم و شکستگی کاسه پشت رو به مرگ میرود، تا روزی که خدمتکار پیر لاشه او را با زبالهها بیرون میافکند. کافکا به این طریق نشان میدهد که پایه روابط خانوادگی تا چه حد بر دروغ و خودخواهی گذارده شده است.
این داستان تأثیرانگیز و وحشتناک مایهای از تنهائی و ناامیدی دارد و استادی بیمانند کافکا در شیوه بیان توانسته است با آمیختن امری خیالی و شگفتانگیز به امور عادی روزانه، خواننده را از طرفی به کابوسی عمیق فرو برد و از طرف دیگر چنان احساسی در او پدید آورد که گمان کند براستی همه حوادث در عالم خارج رخ داده است.
تلااش کافکا برای شکل عینی بخشیدن به حالهای محض روحی و نشان دادن عمق تنهائی آدمی و گریز از واقعیتها، فشاری که نظام اجتماعی بر قلب و روح انسان وارد میکند و پناه بردن به رؤیاهای هولناک، مدرک ارزنده از ذوق و سلیقه خاصی است که بر ادبیات زمان او تسلط داشته و در عین حال در عالم ادب پیروزی کاملی بشمار آمده است.
از جمله داستانهای کوتاه و معروف کافکا این داستانهاست: قضاوت Das Urteil (1916) ، پزشک دهکده Ein Landarzt (1919) ، گروه محکومین In der Strafkolonie (1919) و مانند آن.
سایر آثار کافکا از جمله رومانهای او، پس ازمرگ به وسیله دوست وفادار و وصی و شرح حال نویس او ماکس برود Max Brod منتشر شد، اگرچه کافکا به او سپرده بود که همه آثارش را نابود کند. کافکا در 1920 شغل خویش را شرکت بیمه رها کرد و برای استراحت و به امید بهبود به املاک خواهرش رفت که آن را در رومان قصر Das Schloss وصف کرده است. مردی مساح به قلمرو ملاکی مرموز و افسانهای وارد میشود تا به معامله بپردازد، اما قدرتی که از طرف کنت از اندورن قصر اسرار آمیز بر همه چیز فرمانروائی دارد، او را با عدم پیروزی همراه میسازد. مرد آمد و رفت اشخاص را به قصر میبیند، اما همه به او پشت میکنند و او را از هر دری میرانند، در حالی که او همچنان عاصی و استوار میماند و با سماجت دنباله مبارزه را میگیرد، تنها وقتی درهای پیروزی به رویش گشوده میگردد و اربابان قصر به او اجازه میدهند که در دهکده باقی بماند که قوای او بپایان رسیده است.
کافکا در 1920 با بانوی نویسنده چک میلنا یزنسکا Milena Jesnska آشنا میشود و با او یک رشته مکاتبههای پرارزش انجام میدهد که پس از مرگش به وسیله ماکس برود انتشار مییابد. در رمان محاکمه شاهکار کافکا، خواننده از نخستین صفحه به دل قصه کشیده میشود.
کارل کارمند بانک که زندگی را میان دفتر کار و شبانروزی محل سکونت خود، به طور عادی و بیهیچ حادثه جالب توجهی میگذراند، بامداد روزی که به انتظار ناشتائی نشسته است، ناگهان با دو مرد ناشناس روبرو میشود که برای توقیفش آمدهاند و از او میخواهند که از حوزه قضائی خارج نشود و خود را پیوسته در دسترس دادگاه بگذارد.
کارل ابتدا گمان میکند که اشتباهی روی داده است و توقیف خود را بر اثر سوءتفاهم می داند یا تصور میکند که همکارانش به مناسبت سیامین سالگرد تولد به وسیله اتهامی که او از آن بکلی بیخبر است، برایش شوخی ترتیب دادهاند، همینکه موضوع را جدی میبیند، خود را تسلیم قانون و عدالت میکند و اطمینان دارد که قوانین و اصول اخلاقی به نفع او رأی می دهد و قاضی که اصلاً او را نمیشناسد، حکم برائتش را صادر میکند و او میتواند زندگی عادی را از سر گیرد، اما بتدریج میبیند که همهجا گفتگو از محاکمه اوست، در بانک، در شبانروزی، در کافه، همهجا هزاران نگاه پرکنایه به رفتار و گفتار او دوخته شده است، بیآنکه بداند گناه واقعیش چیست و هنگامی که به دفاع از خویش میپردازد و دلایلی بر بیگناهی خود ارائه میدهد، درمییابد که در دندانههای چرخ عدالت گرفتار شده و به راهی پرپیچ و خم افتاده است.
از آن پس زندگی او شکل زندگی بیماران و دیوانگان به خود میگیرد و هرآن بیشتر بر ناتوانی خود در برابر سازمان اسرارآمیزی اداری و نگهبانان دنیای قانون پی میبرد و بیشتر احساس تنهائی میکند، تا شبی که دو مرد به خانهاش میروند و او را تسلیم شده با خود میبرند.
کارل دور از شهر خود را در زیر کارد دژخیمان میبیند و پایان کار خویش را با سکوت غمانگیزی پیش چشم میآورد که قربانی قانونی سنگدل و سهمناک گشته است. داستان محاکمه وصف جامعه عصر است که از نظر کافکا تنها راه نجات بشر در آن تسلیم و خفقان است و شاید هم قدرت سرنوشت که بشر بیچون و چرا در چنگال آن اسیر است. رومان امریکا Amerika (1927)، شاهکار دیگری از کافکا بشمار آمده که تا دم مرگ بر سر آن کار کرده و برای نوشتن آن یک رشته اثر مستند درباره سرگذشت بزرگان امریکا و خاطرات و سفرنامهها مطالعه کرده است.
رمان امریکا حوادث زندگی کارل جوان را نقل میکند که در پی حادثهای ناگوار از خانه پدری و از کشورش آلمان میگریزد، به امریکا میرود و نزد عمویش بسر میبرد، با آنکه عمو در آغاز برادرزاده خود را در کمال محبت و دلسوزی میپذیرد و به تربیت او همت میگمارد، خطاهای کارل و وارد شدن به نوعی زندگی که با نظر عمویش بکلی متفاوت است، موجب میشود که کارل را از خود براند، حتی از او میخواهد که نامش را بر زبان نیاورد و بدین طریق کارل در دنیای بزرگ سرگردان برجای میماند.
امریکا که همچون رمانهای محاکمه و قصر و داستان کوتاه مسخ تنهائی بشر و سرگشتگی و گسیختگیش را از جامعه پرآشوب نشان میدهد، برخلاف همه آنها که با صحنههای غمانگیز و بدبینانه تمام میشود، پایان خوشی مییابد. کارل به وطنش باز میگردد و با پدر و مادر آشتی میکند، در حالی که بر سر راه خود هزاران مانع را از میان برداشته و با هزاران ناپاکی وعوامل گمراه کننده جنگیده است.
در امریکا همه اضطرابهای فردی و تناقضها و هیجانها از میان میرود و آرزوی دیرین خوشبختی وصلح که پیوسته در عمق روح آزرده و دردناک کافکا نهفته است، نمایان میگردد. داستان گرسنگی Ein Hungerkunstler (1924) داستانی کوتاه و فلسفی است و رنجها و پایان تاریک زندگی بازیگری را نشان میدهد که در کار خود به شهرت رسیده است، مدیر نمایش او جیبهای خود را پر میکند و توده مردم برای دیدن هنرنمایشیش هجوم میآورند.
هنر این جوان آن است که به وسیله مدیر نمایش مدت چهل روز در قفس می ماند، بیآنکه لب با غذا بزند و این خود برای کارفرمایش پیروزی بزرگی به همراه دارد و با آنکه باز هم طاقت روزه دارد، بنا بر امر کارفرما روزه را میشکند. پس از اینکه مردم دیگر توجهی به نمایش او ندارند و وجودش فراموش شده است به آرزوی خود میرسد و روزهای متمادی که حتی حسابش از دست صاحبان سیرک بیرون رفته است روزه خود را ادامه میدهد. وقتی که به یاد او میافتند و به سراغش میروند میبینند که قفس خالی است زیرا قهرمان گرسنه به جانور ریزی تبدیل شده که زیر کاهها رفته است.
مجموعه دیوار چین Bein Bau der Chinesischen Mauer شامل قصههایی است که غالب آن ناتمام مانده و در 1931 انتشار یافته است. در داستان اصلی دیوار چین، امپراتور از ترس ازدحام مردم و محاصره قصر فرمان ساختن حصاری غول آسا میدهد. ملت مجهز می شود و گفته امپراطور را حقیقت میپندارد، در حالی که هدف اصلی جاودان ساختن زندگی در درون قصر است.
کافکا تلاش طاقتفرسای مردم و هدف اصلی آن را که چیزی ناممکن است، بسیار دقیق وصف میکند. حصار ناتمام میماند بشر نیز ناتمام میماند. کافکا اشخاص داستانهای خود را در دنیائی به جنب و جوش وا میدارد که دنیای طبیعی و واقعی آنان نیست. دنیائی است که دیگران برایشان میسازند و به هیچ وجه با حسرت و آرزوئی که در دل آنان میجوشد، ارتباط ندارد، حتی آنان در رفتار و گفتار و اندیشهشان آزاد نیستند.
کافکا نویسنده بزرگی است که عدهای او را «پیامبر» میخوانند، زیرا در آثارش حوادثی پیشگوئی شده که بعدها پس ازمرگش تحقق یافته است. مانند دنیائی که به وسیله نازیها در آلمان خلق شد تا رقیبان واقعی یافرضی خود را در آن زندانی کنند یا ملت یهود را از آن بیرون افکنند و نابود سازند.
این پیشگوئیها خاصه در 1945 بسیاری از روشنفکران را به حیرت انداخت، زیرا در داستانهای او مواردی پیش آمده که شباهت فراوان به اعمال واقعی و سهمگین افراد گشتاپو در آلمان داشته است. ماکس برود، دوست کافکا که آثار او را به جهانیان شناساند، معتقد است که زندگی و آثار کافکا بیشتر به عالم قدیسان ارتباط مییابد تا به عالم ادب.
انسان در برابر کافکا خود را رویاروی بشری رنجدیده و جدا مانده از هیأت انسانی میبیند که سرنوشت غمانگیز شخصی را از زاویه مذهب تفسیر میکند. در همه آثار کافکا زندگی و خصوصیتهای روحیش منعکس است، حتی هنگامی که قهرمان داستانها جانوران باشند.
این نویسنده هوشمند و حساس که شور بسیاری برای زیستن دارد و و از کودکی احساس جدائی از جامعه و در عین حال تمایل به جوشش با دیگران را از خود نشان میدهد و در جوانی در برابر پیوند زناشوئی عقب مینشیند، تجرد غمانگیز و همه بیمها و عدم تطابق با زندگی را به پدر و تصویر منفور او که پیوسته ترس را در ضمیرش القا میکند و همچنین خدای رعبانگیز نسبت میدهد.
کافکا به وسیله پدر خفقان گرفته و به وسیله خدا خرد شده است و قانون سنگدل را مظهر او میداند، بیآنکه کمترین بخشایشی داشته باشد. پس به جستجوی روشن ساختن معمای پایان زندگی و یافتن چیزی زوالناپذیر در درون آدمی میپردازد.
کافکا غالباً به ادراک زوالناپذیری تکیه میکند و میگوید: «بشر نمیتواند بدون اعتقاد به چیزی زوالناپذیر در درون خود زندگی کند.» اما جستجوی کشف حقیقت و درک الوهیت به جائی نمیرسد، بنابراین کافکا در تاریکی مداوم ناباوری و نفی همه چیز باقیمیماند.
خود میگوید: «من به شدت بار انکار و نفی عصر خویش را بر دوش دارم.» و این نکته به جاست که کافکا جنبههای انکارآمیز و منفی عصر خود و حتی عصربعد از خود را در وجود خویش ارائه می دهد. در آثار کافکا دنیایی از پوچی و تناقض و بیهدفی و سرشار از امیدهای واهی به چشم میخورد.
مسائل خاص کافکا از میان اشارهها و کنایهها و تمثیلهائی بدست میآید که با احساس ظریفی از طنز آمیخته است. آنچه در زندگی عادی به چشم ما امری طبیعی جلوه میکند، در نوشتههای کافکا بصورتی مضحک و پوچ نمایان میگردد.
شیوه بیان کافکا به طور برجسته از روشنی و صراحت برخوردار است و به وسیله آن تلاش آدمی را بر ضد قدرتی بینام و نشان، اما مداوم و حاضر در همهجا نشان میدهد، قدرتی که سرنوشت را تعیین، و با هرگونه اقدام بشری مخالفت میکند. نفوذ شدید کافکا 30 سال پس از مرگش بر نسل بعد از جنگ جهانی دوم مانند نفوذ داستایفسکی است بر نسل پس از جنگ جهانی اول.
ترجمه به فارسی: در کنیسه ما ـ دیوار چین ـ شمشیر ـ قصر ـ کراکوس شکارچی ـ گروه محکومین ـ مسخ ـ مهمان مردگان ـ نامه به پدر ـ محاکمه ـ پزشک دهکده ـ قهرمان گرسنگی.
منبع: کتابستان
ویدیو مرتبط :
فرانتس کافکا" بی کلام"