ورزشی


2 دقیقه پیش

رونمایی از جوان‌ترین فاتح تاریخ در روز تصادف روزبرگ و همیلتون

تسنیم/ قهرمانی پسری که هنوز به سن اخذ گواهینامه رانندگی در کشورش نرسیده، اتفاق مهم مرحله پنجم فصل ۲۰۱۶ فرمول یک بود.مرحله پنجم فصل 2016 فرمول یک در پیست کاتالونیای اسپانیا ...
2 دقیقه پیش

مرزبان گزینه جدی سپاهانی‌ها بعد از ویسی

تابناک/ علیرضا مرزبان به عنوان جدی ترین گزینه تیم فوتبال سپاهان برای فصل اینده است.بعد از پایان فصل پانزدهم و ناکامی سپاهان در لیگ مسئولان این باشگاه در پی جانشین استیماچ ...



هادی ساعی: طلای المپیکم را دزد برد، دنبالش نرفتم


ورزش > دیگر ورزشها - ماهنامه قهرمانان وابسته به صندوق حمایت از قهرمانان نوشت: با هادی ساعی غروب یکی از روزهای آبان ماه حرف زدیم.

مصاحبه با هادی ساعی غافلگیركننده بود، حتی برای ما كه از ده دوازده سال پیش می شناسیمش و بارها به بهانه های مختلف با او حرف زده ایم و مصاحبه گرفته ایم. پرافتخارترین ورزشكار ایران در تاریخ بازیهای المپیك، طوری حرف می زد كه انگار همین عنوان پرطمطراق هم برایش اهمیتی ندارد. نه دو طلا و یك برنزی كه در المپیك گرفته و نه بیشمار مدال های رنگارنگش در مسابقات قهرمانی جهان، جام جهانی ها و تورنمنت های آسیایی.راز این بی تفاوتی هر چه باشد، به او كمك كرد كه برخلاف بسیاری از ستاره ها، راحت از دنیای قهرمانی خداحافظی كند. طلای دومش در المپیك را كه گرفت، 32 سال داشت، شاید اگر می خواست می توانست تا المپیك بعد یا دست كم چند تورنمنت معتبر دیگر هم با اعتبار همان مدال خوشرنگ پكن جلو برود، اما نخواست. به قول خودش دیگر انگیزه ای نمانده بود. میخ آخر را كوبیده بود و تمام! با هادی ساعی غروب یكی از روزهای آبان ماه حرف زدیم. در مجموعه سواركای «آریاسب»، وسط پارك جنگلی چیتگر. كسی چه می داند شاید آرامش همین گوشه دنج پایتخت به او كمك كرده كه این اندازه خونسرد حرف بزند، این اندازه بی تفاوت نسبت به همه آن چیزهایی كه ممكن است دیگران را وسوسه كند. بی تفاوت حتی نسبت به تكواندو و مدال هایش كه انگار دینی بوده بر گردنش، نه عشقی كه همچنان درگیرش باشد.ماه دیگر سال 2016 میلادی شروع می شود، سال بازیهای المپیك. بعضی ها می گویند فضای ورزشی کشورالمپیكی نشده. شما كه خودتان چند دوره در بازیهای المپیك بوده اید، فكر می كنید چقدر قرار گرفتن در جو المپیك در روحیه ورزشكاران تاثیر دارد؟ اگر فضای المپیك ایجاد نشود، كسانی كه برای اولین بار است به المپیك می روند، نمی توانند شرایط این بازیها را درك كنند. فضا و امكانات باید فرق كند، اگر تكواندوكاران همیشه در خوابگاه خانه تكواندو هستند و آنجا تمرین می كنند، برای المپیك باید جایشان تغییر كند تا متوجه شوند المپیك با رقابتهای دیگر فرق می كند. تداركات، غذا، خوابگاه، نوع تمرین... وغیره. تا بازیهای المپیك هشت ماه زمان داریم ولی هیچ خبری از تغییرات نیست. وقتی نه مطبوعات، نه خود ورزش، نه مسئولان تب و تاب المپیك ندارند، ورزشكاران هم نمی توانند به این درك برسند.

دوره هایی كه شما ورزشكار بودید، این تغییرات ایجاد می شد؟

من برای المپیك 2004 آتن هفت هشت ماه خانه نرفتم. آن سال خانه من خیابان مقدس اردبیلی بود و اردوها هم مجموعه ورزشی انقلاب تشكیل می شد. از اردو تا خانه من پنج دقیقه بیشتر راه نبود ولی خانه نمی رفتم تا از فضای تمرینات دور نشوم. به خودم می گفتم از اینجا كه بیرون بروم اگر ماشینی جلوی پایم بپیچد و بوق بزند، شاید اعصابم به هم بریزد و از حال و هوای المپیك بیرون بیایم. یا شاید در خانه برایمان مهمان بیاید و مجبور شوم شب بیدار بمانم. همه آنهایی كه در هر رشته ای به المپیك راه پیدا می كنند، بهترین های دنیا هستند یا قهرمان جهان شده اند یا در قاره خودشان روی سكوی قهرمانی رفته اند. تنها چیزی كه یك ورزشكار را برنده یا بازنده می كند همین كارهایی است كه در طول زمان تمرین انجام می دهد نه اینكه یك ماه مانده به المپیك بگوید حالا زمان تمركز روی این بازی هاست دیگر به خانه نروم، بلكه باید از چندماه قبل این فضا ایجاد شود. برای بازیهای آتن 6 ماه تلفنم خاموش بود. موبایل هم نداشتم. همه این ها لحظه های آخر یك ورزشكار را برنده می كند. المپیك واقعا سخت است. اگر در تكواندو 24 نفر در یك وزن باشند و بگویند حریف خودت را انتخاب كن، نمی توانی. به هركسی نگاه می كنی، می بینی قهرمان المپیك، قهرمان اروپا، آسیا یا قاره های دیگر است. برای نتیجه گرفتن باید چیزهای دیگری را هم رعایت كنی.

كسی كه تا به حال المپیك نرفته چطور باید این نكاتی را كه شما می گویید بداند؟

باید این چیزها را برایشان بگویند و این شرایط را برایشان ایجاد كنند. منظور من از ایجاد فضا هم همین است. نگاه فدراسیون، نگاه مربی و مسئولان وزارت ورزش و كمیته ملی المپیك باید فرق كند. چند وقت قبل از المپیك كه همه مسئولان سر تمرینات حاضر می شوند، ورزشكار متوجه می شود شرایط فرق كرده است. با خودش می گوید هیچ وقت نمی آمدند به ما سر بزنند. یا وقتی مطبوعات سراغ ورزشكاری كه سهمیه می گیرد، می روند ورزشكارمتوجه می شود خیلی مهم شده. با خودش می گوید سه بار قهرمان جهان شدم هیچ كس نگاهم نكرد، حالا كه فقط سهمیه المپیك گرفته ام، همه نگاه ها به من است، پس جایی كه می روم، میدان بزرگی است. بعد این ورزشكار با خودش فكر می كند وقتی اردو بودیم آب معدنی هم برایمان نمی خریدند، حالا آبمیوه برایمان می گذارند. وقتی شرایط ورزشكار بهتر شد، بهتر هم تمرین می كند. وقتی ببیند همه چیز فرق كرده، تازه متوجه می شود داستان از چه قرار است. بعد از این است كه بزرگترین مشكل ورزشكاران ما، بحث های روحی شروع می شود.

یعنی وقتی یك ورزشكار متوجه می شود چه خبر است، روحیاتش به هم می ریزد؟

در كل باید كنار مسائل فنی، مسائل روحی را هم سنجید. ورزشكاری را كه به اردوی تیم ملی می آوریم، تست می گیریم. دوباره همین تست را وسط اردو تكرار می كنیم. چند روز مانده به پایان اردو هم دوباره تست می گیریم و وقتی نتایج را با هم مقایسه می كنیم، می بینیم ورزشكار از كجا به كجا رسیده. این خوب است. ولی یك نكته را بلد نیستیم، اینكه وقتی ورزشكاری را از لحاظ جسمی، فنی، تكنیكی و تاكتیكی قوی می كنیم، باید به روحیه اش هم توجه كنیم نه اینكه یك هفته یا یك ماه مانده به المپیك یك روانشناس بیاوریم از ورزشكار بپرسد، شبها چه ساعتی می خوابی، ورزشكار هم بگوید 12 شب. بعد روانشناس با تعجب بگوید دیوید بکام 10 شب می خوابید و با همین جمله روحیه ورزشكار بهتر كه نمی شود هیچ، بدتر هم می شود. شرایط آدم ها با هم فرق می كند در مسائل روحی نمی شود برای همه یك نسخه پیچید. به خاطر همین می گویم از همان اول جسم و روح باید باهم رشد كنند اگر رشد روحی اتفاق نیفتد، رشد فنی فایده ای ندارد.

اولین باری كه به المپیك رفتید، بازیهای المپیك 2000 سیدنی بود. چه تصوری از این بازی ها داشتید؟

در آن بازی ها بیست ساله بودم. آن دوره اولین دوره حضور تكواندو در المپیك هم بود یعنی همه تكواندوكاران دنیا برای اولین بار بود كه در المپیك شركت می كردند. من مدال برنز گرفتم اما آن بازیها با المپیك 2004 آتن قابل مقایسه نبود. سیدنی و آتن با هم خیلی فرق میكرد. باتجربه تر شده بودم، چهار بار قهرمان جهان شده بودم. خیلی از ورزشكاران قهرمان جهان می شوند ولی این قهرمانی دیگر تكرار نمی شود. مهمترین دلیلش این است كه دیگر نمی توانند برای خودشان انگیزه بسازند. برای من هم اولین قهرمانی جهان جالب بود. بار دوم كمی جالب بود و شاید دفعه سوم هم همین طور اما از دفعه سوم به بعد دیگر برایم جذابیتی نداشت. شاید فقط برایم جذاب بود كه قهرمان المپیك شوم. برای تكرار یك اتفاق باید انگیزه جدید بسازی.

پس چرا این مدال ها برای شما تكراری نشد، چطور توانستید این همه سال دوام بیاورید؟

ورزشكارهایی كه می مانند و ماندگار هستند، آنهایی هستند كه برای خودشان انگیزه می سازند. من 16 سال عضو تیم ملی بودم. می دانید چطور خودم را حفظ كردم؟ سالم ورزش كردم، سالم تمرین كردم، سالم زندگی كردم، سالم غذا خوردم. من حتی یك قرص جوشان یا ویتامین E كه پزشك تیم می داد، نمی خوردم. پزشك بعد از یك هفته می دید همه قرصها در كمد مانده. می گفت اینها را بخور، می گفتم نمی خورم، دوست ندارم. نه اینكه بگویم این قرصها ناسالم هستند، نه ولی چون عادت نداشتم نمی خوردم. الان ورزشكاران زیادی هستند كه هزار مدل دارو مصرف می كنند و عمر قهرمانی اشان كوتاه است. همین الان كریم باقری را به زمین ببرند از 100 جوان ورزشكار بهتر می دود، برای اینكه كریم سالم زندگی و ورزش كرده است. كسی نمی تواند بگوید یك شب كریم باقری را دیدم كه تا صبح در مهمانی بود. وحید هاشمیان 12 سال در لیگ آلمان بازی كرد، این خیلی حرف است. حتی خیلی از بازیكنان اروپایی هم نمی توانند این كار را بكنند اما هاشمیان 12 سال در اروپا آن هم در آلمان كشوری كه همه كتاب قانون هستند، بازی كرد. خیلی سخت است 12 سال خودت را در این سطح نگه داری.

این ها چه فرقی با بقیه دارند كه ماندگار می شوند؟

آدم ها با هم فرق می كنند. بعضی از ورزشكاران به كمك روحی نیاز دارند. روانشناس تیم ملی كه یكی دوبار با من صحبت كرد، می گفت من باید بیایم با تو صحبت كنم و از تو یاد بگیرم. الان با هركدام از دكترهای روانشناس ورزشی صحبت كنید، می گویند هادی ساعی با بقیه فرق می كرد. من خودم می توانستم از خودم مراقبت كنم ولی خیلی از ورزشكاران ما كه خوب هستند و قهرمان هم می شوند، به كمك نیاز دارند. مثالش فلان كشتی گیر كه قهرمان جهان شد ولی نماند. بعد از قهرمانی جهان به او سكه دادند و توجه كردند. سه چهار ماه بعد كه نزدیك بازیهای آسیایی بوسان بود، به او گفتند باید به بازیهای آسیایی برویم. گفتند قهرمان جهان شده ای و این مسابقات برایت خیلی سخت نیست، 25 میلیون تومان هم جایزه می گیری. سه ماه بود كه تمرین نكرده بود. وقتی ورزشكار یك هفته تمرین نكند، خودش می فهمد. سه هفته تمرین نكند، هم تیمی هایش متوجه می شوند. این بی تمرینی پنج هفته شود، تماشاگران هم متوجه می شوند. آن کشتی گیر که اتفاقا استعداد فوق العاده ای هم داشت باخت. چون جزو آن دسته از ورزشكارانی نبود كه بتواند خودش را جمع كند، مشاور هم نداشت كه كمكش كند، لذا نتوانست برگردد. آدم معمولی نمی تواند قهرمان جهان و المپیك شود. بالاخره قهرمانان هوش و استعداد و توانایی های بیشتری نسبت به آدمهای معمولی دارند. یك ورزشكار به همان اندازه ای كه قوی، توانمند و باهوش است به همان اندازه هم شكننده است. یعنی با یك تلنگر قهرمان المپیك از بین می رود. برای همین باید از او مراقبت شود. بعضی ها هنرش را دارند و خودشان را مدیریت می كنند. این نفرات تعدادشان كم است. در فوتبال و كشتی چند نفر بودند كه الان نیستند. در فوتبال افشین پیروانی، كریم باقری و حمید استیلی كسانی بودند كه خودشان را حفظ و مدیریت كردند و سالیان سال بودند اما در همین فوتبال آدمایی هم بودند كه خیلی خوب بودند ولی نتوانستند خودشان را مدیریت كنند و زود هم رفتند. بیرون از ایران هم ورزشكارانی كه خودشان را حفظ كرده اند و چند دور پیاپی مدال جهانی و المپیك گرفته اند، محدودند. مثلا در بین كشتی گیران روس كسی هست كه 5 دوره قهرمان المپیك شده و 7 طلای جهانی دارد. آنها از ورزشكارانشان مراقبت می كنند. از این المپیك تا المپیك بعدی رهایش نمی كنند.

اما در ایران اگر ورزشكاری بتواند دوام بیاورد، بعضی وقتها سیستم حذفش می كند. مثل المپیك پكن كه خیلی ها موافق نبودند شما به این بازیها بروید.

اگر نمی توانستم خودم را مدیریت كنم و ادامه نمی دادم نمی توانستم بروم برای اینكه نروم هم هر بلایی سرم آوردند. یك ورزشكار موقعی میتواند در المپیك مدال بگیرد و موفق شود كه به شخصیت قهرمانی رسیده باشد. شخصیت قهرمانی با شخصیت اجتماعی فرق می كند. البته بخشی از شخصیت قهرمانی شخصیت اجتماعی است یعنی باید شخصیت اجتماعی را داشت تا به شخصیت قهرمانی رسید. وقتی كسی به شخصیت قهرمانی برسد و راهش را پیدا كند بدون وقفه جلو می رود.

قبل از المپیك پكن مدتی آماده نبودید.

اتفاقا خوب بودم در آن فاصله چند مدال هم گرفته بودم.

ولی فضا طوری بود که انگار مرتب تمرین نمی کنید.

اصلا اینجوری نبود. به من گفتند المپیك نرو و مربی تیم شو. آن زمان حسن ذوالقدر مربی بود، قبل از المپیك رفت و رضا مهماندوست جانشینش شد. او گفته بود به هادی ساعی اعتقاد ندارد. نظرش این بود كه سن من بالا رفته. قبل از انتخاب مهماندوست، به من گفته بودند مربی تیم ملی شو. مهماندوست وقتی متوجه شد كه این حرف را به من زدهاند، دلخور شد. آن موقع من عضو شورای شهر هم بودم و شهردار میخواست انتخاب شود. خدا دو جا به بنده هایش می خندد، یك جاوقتی همه می خواهند یكی را بالا ببرند خدا می گوید تا من نخواهم نمی شود. جای دیگر هم وقتی است كه همه میخواهند یكی را زمین بزنند باز خدا می گوید تا من نخواهم نمی شود. داستان المپیك رفتن من برای خودش ماجرایی است. می توانم درباره دوران ورزشكاری ام دو جلد كتاب بنویسم. یكی درباره پانزده سال اردونشینی و یكی هم از همان ماجرای المپیك پكن كه خودش اندازه 15 سال داستان دارد.

قبل از المپیك آتن می دانستید قهرمان می شوید؟

در المپیك سیدنی كه حقم را خوردند، همان جا گفتم المپیك آتن طلا میگیرم. یعنی چهار سال قبلش گفتم من در المپیك آتن طلا میگیرم. از المپیك سیدنی تا المپیك آتن هر مسابقه ای رفتم، برای خودم تداركاتی المپیك حساب كردم. در مسابقات جهانی گفتند قهرمان جهان شدی، ولی گفتم این تداركاتی برای المپیك بود. روزی كه می خواستند من را به المپیك پكن ببرند گفتند بیا مربی تیم شو.

گفتید در المپیك سیدنی حقتان را خوردند و همین باعث شد المپیك آتن طلا بگیرید. طلای آتن بیشتر ارزش داشت یا پكن؟

طلای آتن برایم خیلی لذتبخش بود چون به آن حرفی كه در المپیك سیدنی زده بودم، عمل كردم. ولی سومی برایم وظیفه بود.

چرا وظیفه بود؟

احساس كردم باید بروم المپیك و طلا بگیرم نه برای خودم چون می دانستم به المپیك می روم و طلا می گیرم. آنهایی كه نمی خواستند من به المپیك بروم، حتی وزنم را هم عوض كردند. من وزن 68- بودم. گفتند این وزن را المپیك نمی بریم. بنابراین تصمیم گرفتم و به وزن 80- رفتم. 12 كیلو اختلاف وزن بود! گفتند مربی تیم بشو كه قبول نكردم. فیض الله نفجم یكی از بچه های تیم را فرستاد کند با من صحبت كند و من را منصرف كند تا المپیك نروم. هرچه به من گفت، گفتم میخواهم بروم. گفت تو الان هم قهرمان المپیك هستی، برای چیزی كه در دستت هست میخواهی ریسك كنی؟ چرا میخواهی این كار را بكنی؟ گفتم باید این كار را انجام دهم.

قبل از شما علی دبیر این ریسك را كرده بود و برایش بد شده بود.

علی دبیر شرایط كتفش خوب نبود ولی بالاخره خیلی سخت است با طلای المپیك به میدان بروی. معلوم است كه همه به تو توجه می كنند. آن روز وقتی نفجم آمد كه صحبت كند، یك كتاب دستم بود. بازش كردم و در جلدش نوشتم: «اینجانب هادی ساعی تعهد می دهم المپیك مدال طلا بگیرم اگر مدال طلا نگرفتم دیگر به هیچ وجه من را به عنوان تماشاگر تكواندو هم نمی بینید. » امضا كردم، تاریخ و ساعت زدم و كتاب را به دستش دادم. گفتم این را ببر به همان آدم هایی كه گفتند با من صحبت كنی نشان بده. به او گفتم چه در المپیك باختم چه بردم این نامه را در تلویزیون به مردم نشان دهید. دو ماه بعد كه می خواستیم برای كسب سهمیه برویم وزن من را حذف كردند. فیض الله نفجم زنگ زد، گفت حالا نامه را ببرم نشان بدهم؟ گفتم مگر المپیك شده؟ گفت نكند میخواهی در وزن 80- بازی كنی؟ لهت می كنند. در ایران همه را بردم. به مهماندوست گفته بودند الان چه كار می كنی، نمی توانی حذفش كنی. گفته بود باید حریفان خارجی اش را ببرد. به خاطر همین مجبور شد من را برای كسب سهمیه المپیك ببرد. خودم را به مربی تحمیل كردم. در انتخابی، به برنز هم رسیدم، گفتند برنز بس است، میتوانی با این برنز سهمیه بگیری. گفتم نه من باید با طلا سهمیه بگیرم. كه طلا گرفتم. در فرودگاه تهران گفتند فكر نكن طلا گرفتی، المپیك می روی. باید انتخابی برگزار كنیم، گفتم اگر قرار است در ایران به كسی ببازم، خودم المپیك نمی روم. بعد شروع به تمرین كردم. آنها مدام مصاحبه كردند و من تمرین كردم.

آن روزها چقدر تمرین می كردید؟

روزی 5 ساعت با بچه ها تمرین می كردم ولی تمرین من با همه فرق می كرد. خیلی مسائل را هم نمی خواهم بگویم. من فقط تمرین می كردم، نه مصاحبه می كردم، نه حرف می زدم، نه اعتراض می كردم. از همه زودتر می رفتم تمرین از همه دیرتر از تمرین بیرون می آمدم.

در زمان اردو شورا نمی رفتید؟

گفتند اردو شبانه روزی شده است. به راننده ام زنگ زدم و گفتم كت و شلوار من و همه مداركم را به اردو بیاور. وسط دو تمرین كارهای شورا را انجام می دادم. راننده ام از شورا نامه ها را می آورد، كارها را انجام می دادم و او می برد.

شاید همین كارها بیشتر به شما انگیزه داد.

اتفاقا همیشه در بدترین شرایط بهترین نتیجه ها را گرفته ام. به قدری تحت فشارم گذاشتند تا جایی كه در مجلس علیه من امضا جمع كردند كه به المپیك نروم!

این كارها باعث علاقه هادی ساعی به تكواندو شد؟

اصلا به تكواندوعلاقه ای ندارم.

جدی؟

همان موقع هم كه بازی می كردم، علاقه نداشتم.

چون ناراحت هستید این حرف را می زنید؟

نه، اصلا. از زمانی كه قهرمان جهان و المپیك شدم، دیگر ذرهای به تكواندو علاقه نداشتم. هر مدالی را كه در تكواندو می خواستید، داشتم. برایم وظیفه شده بود كه هادی ساعی باید برود و مدال طلا بگیرد و برگردد. خودم از مدال گرفتن لذت نمی بردم.

دلیلش چه بود؟

همان بحث انگیزه كه گفتم. این مسیر ته دارد، بعد از این انتها ورزشكار باید برای خودش انگیزه درست كند تا بتواند یك قدم جلوتر برود.

فوتبالیست ها تا لحظه ای كه مجبور نشوند خداحافظی كنند، دل نمی كنند.

می توانستم یك المپیك دیگر هم بازی كنم، بدنم آماده بود. همان موقع هم كه مدیر فنی تیم بودم و با بچه ها تمرین می كردم، مربیان می گفتند خودت بیا بازی كن ولی ذره ای به تكواندو تعلق خاطر ندارم كه بگویم مال من است، فقط دلم برایش می سوزد. چند وقت پیش به مسابقات انتخابی تیم ملی رفتم دو بازی بیشتر نتوانستم نگاه كنم و خیلی زود بیرون آمدم. نه به خاطر اینكه راحت شوم، به خاطر اینكه دیدم تكواندو چیز دیگری شده، نمی توانم با تكواندو مثل قبل ارتباط بگیرم.

به خاطر مقررات یا فضا؟

هر دو با هم.

كار بازیكنان جدید را پیگیری می كنید؟

دورادور با آنها در ارتباطم و سعی می كنم كمكشان كنم. اصلا درباره تكواندو مصاحبه نمی كنم ولی هرجا مدال می گیرند و افتخارآفرینی می كنند سعی می كنم در حد خودم به آنها كمك كنم. تیم كه قهرمان جهان شد مراسم گرفتم و از آنها تقدیر كردم ولی تا امروز دیگر ندیدمشان.

از نظر فنی خوب هستند؟

مسابقات را دنبال میكنم، عاشورزاده خیلی خوب است. خودم او را به تیم نوجوانان آوردم. زمانی كه مدیر فنی تیم بودم دو مسابقه نوجوانان جهان و قهرمانی آسیایی او را بردم. عاشورزاده جزو بچه هایی است كه می تواند قهرمان المپیك شود، توان فنی هم دارد. سنش از بقیه كمتر است ولی حواسش جمع است. مهدی خدابخشی هم همین طور. سجاد مردانی هم خیلی خوب است ولی از لحاظ روحی روانی باید به سجاد كمك كنند.

دختران تكواندوكار هم می توانند به مدال فكر كنند؟

چرا نتوانند؟ كیمیا علیزاده خیلی خوب است.

شما عنوان موفق ترین ورزشكار در المپیك را دارید كه به نظر می رسد خیلی سخت است كه كسی حالا حالاها به آن برسد. نکند این عنوان هم برایتان خیلی مهم نیست؟

واقعا مهم نیست. خیلی دوست دارم كه ركوردم را كسی بشكند. من اصلا به مدال هایم نگاه هم نمی كنم. حتی نمیدانم این مدال ها را كجا گذاشته ام؟ !

حتی مدالهای المپیك را؟

مدال طلای المپیك آتن را 10 سال پیش از خانه ام دزدیدند. می توانم بگیرمش ولی دنبالش نمی روم. دوباره برایم یكی دیگر می سازند. كافی است پلیس یك گزارش برای IOC در سوئیس بفرستد و550 فرانك سوئیس هم پرداخت كنم تا برایم یكی دیگر مثل همان اولی بزنند ولی دنبالش نیستم.

اجازه می دهید پسرتان تكواندوكار شود؟

پسرم تكواندو را دوست دارد ولی نمی گذارم دنبالش برود. الان اسكیت، فوتبال و سواركاری انجام می دهد. ترجیح می دهم ورزش را تفریحی دنبال كند. ورزش حرفه ای اصلا، وضعیت جسمانی من را ببینید (پایش را نشان میدهد) الان دو پیچ در پایم، دو پیچ در دستم و دوپیچ در فكم است.

قهرمانی المپیك شخصیت اجتماعی می آورد. این نكته باید خیلی برایتان مهم باشد.

این خوب است كه ورزشكار بتواند از راه قهرمانی، شخصیت اجتماعی پیدا كند من از راهی كه رفتم، ناراضی نیستم. از این راه خیلی از موقعیت های دیگر را به دست آوردم. هرچه دارم از تكواندوست. اگر عضو شورای شهر هستم به خاطر تكواندوست وگرنه مردم من را از كجا می شناختند؟ ولی تعلقی به تكواندو ندارم. هركسی بود تعلق و تعصب داشت ولی من ندارم. یك سال پیش همسرم مدال های من را در دكور خانه چید. پسرم شش سالش است. تا قبل از آن نمی دانست من قهرمان المپیك هستم. پسرم درباره مدال ها سوال كرده بود و همسرم به او توضیح داده بود كه من این مدال ها را كجاها گرفته ام.

ولی چند وقت پیش تصمیم گرفتید رئیس فدراسیون شوید.

رفتم كه كمك كنم، اما نخواستند و من هم ادامه ندادم. دلم برای تكواندو و تكواندوكاران می سوخت. اگر رئیس فدراسیون می شدم دوستانم بیشتر نمی شدند، مطمئنم دشمنانم بیشتر می شدند. حتما دوستان صمیمی ام هم از دست من ناراحت می شدند. طی چهار سالی كه مدیرفنی تیم ملی بودم، دوستهای نزدیكم از من ناراحت شده بودند كه چرا ما را به عنوان مربی تیم ملی نمی آوری؟ چرا هوای ما را نداری؟ حق هم داشتند ولی مگر چند نفر را می توانستم مربی تیم بگذارم؟ یك سرمربی می خواستیم و یك كمك مربی. با این حال آن زمان بیست سی نفر در تیم های مختلف نوجوانان، بزرگسالان، دانشجویان و غیره مربی شدند.

در حال حاضرعلاقه تان به اسب و سواركاری بیشتر است؟

با عشق و علاقه سواركاری آموزش می دهم. ساعتی فقط 30 تا 50 هزار تومان برای آموزش می گیرم. 50 شاگرد دارم. ولی اگر بخواهم می توانم ساعتی یك میلیون تومان بگیرم وتكواندو یاد بدهم. حتی كسانی هستند كه حاضرند ساعتی 2 میلیون تومان پول بدهند تا با آنها كار كنم. كلاس های خارج از كشور كه بیشتر پول می دهند. قبلا می رفتم ولی الان فقط چند كلاسی را كه از قبل داشتم، دارم.

چه شد كه سمت سواركاری رفتید؟

همان موقع هم كه تكواندو كار می كردم سواركاری هم می كردم. شانزده هفده سالی می شود.

چقدر برای سواركاری وقت می گذارید؟

بعدازظهرها به پیست سواركاری ام می روم. آرامشی كه آنجا دارم هیچ وقت در زندگی نداشته ام.

دنبال این نیستید كه به فدراسیون سواركاری كمك كنید؟

اگر كمكی بخواهند، انجام می دهم ولی اگر بحث مدیریت فدراسیون باشد نه.

ریاست برای فدراسیون تكواندو چطور؟

اگر بخواهند، هستم ولی اگر نخواهند نه.

غیر از سواركاری ورزش دیگری هم انجام می دهید؟

نه. فقط سواركاری می كنم. البته فیزیك بدنی ام را حفظ كرده ام تا آینه عبرت ورزشكاران دیگر نشوم و نگویند چاق شده است.

خیلی خوب فوتسال بازی می كنید. قبلا كجا بازی می كردید؟

در تیم نوجوانان راه آهن بازی می كردم، لوكوموتیو هم بازی می كردم كه آن تیم هم برای راه آهن بود. در رده نوجوانان مربی ام رضا وطنخواه بود. در همان سن ها به تیم ملی تكواندو آمدم و كلا از فوتبال جدا شدم.

چه شد به تكواندو آمدید؟

6 سالگی ورزش را شروع كردم 16 سالگی آمدم اردوی تكواندو، همزمان فوتبال هم بازی می كردم. بچه شاه عبدالعظیم بودم آنجا هم كه همه فوتبال بازی می كردند. فوتبالم بهتر از تكواندوست بعد هم كه دیگر تكواندو را به صورت حرفه ای دنبال كردم.

داستان فیلم بازی كردن شما چه بود، به این كار هم علاقه داشتید؟

علاقه نبود، اولین فیلمی كه بازی كردم آذرماه اكران می شود. سه ماه دنبالم بودند كه بیا این نقش را بازی كن. گفتم نمی خواهم، حتی به دفترم هم گفته بودم كه بگویید نیایند، نمیخواهم بازی كنم.

قبلا كه گفته بودید می خواهم بازی كنم.

نقشی را كه در فیلم سینمایی اولی بازی كردم، نقش یك فرمانده تكاور نیروی دریایی بود. دنبال یكی می گشتند كه از لحاظ جسمی و فیزیكی بتواند نقش را دربیاورد. از طرفی گفتند ما این آدم برایمان مهم است چون در نیروی دریایی اسطوره است و می خواهیم كسی باشد كه از لحاظ اجتماعی مردم قبولش كنند. حرف من این بود كه وقتی آدم ها نیستند تازه یادتان می افتد فیلم شان را بسازید، جشنواره و یادواره بگیرید؟ حالا كه این بنده خدا فوت كرده، تازه یادتان افتاده كاری برایش انجام دهید؟ ! گفتند نه آقا این آدم زنده است، گفتم پس فقط به خاطر آن آدم این كار را انجام می دهم. دومی و سومی هم پیش آمد كه ورود پیدا كردم.

یعنی آلوده اش شدید؟

آلوده نه، بحث این بود كه در جامعه می گویند همین یك نقش را به فلانی دادند، چی بود و چی شد من هم به خاطر اینكه این حرف ها را نزنند دو سه كار انجام دادم. الان هم خیلی ها می گویند ورودم به سینما برای خودم خطرناك است. بالاخره من وجهه ام را دارم و باید مراقب همان چیزی كه دارم باشم. اگر درست انتخاب نكنیم برایمان ضد تبلیغ می شود و آن چیزی كه مردم از من در ذهنشان هست، از بین می رود و خراب می شود.

نقش هایی كه داشتید بازخورد مثبتی برای خودتان داشت؟

خیلی خوب بود. فكر می كنم سریال آمین را 90درصد مردم دوست داشتند. خیلی هم بازخورد خوبی دیدم. سینما را هم باید ببینیم كه چه نظری می دهند. الان هم نقشهایی پیشنهاد می كنند ولی نمی خواهم هركاری انجام بدهم و به هر شكلی بازی كنم. باید در انتخاب نقش هایم دقت كنم.

می خواهید شورا را ادامه دهید؟

تجربه خوبی بود اگر الان ادامه بدهم به خاطر تجربه است، هشت سال است كه آنجا هستم. این مدت كم نیست تجربه زیادی است روز اول كه رفتم خیلی ها گفتند ورزشكاران چرا به شورا می آیند؟ ولی الان نمی توانند این را بگویند.

واقعا ورزشكاران در شورا موفق بوده اند؟

موفق بوده اند اما نه همه شان. اگر نبودند مردم اعتماد نمی كردند.

شاید به خاطر اعتبار حوزه ورزش است.

مردم به ورزشكاران اعتماد دارند. همین الان جایی می رویم كه سیاسیون هم هستند، مردم سراغ سیاسیون نمی روند با ما راحت ترهستند. آنقدر كه ما را در تلویزیون دیده اند احساس می كنند بچه خانه خودشان هستیم. مثلا حتی وقتی برای شورای شهر جایی میرویم كه مشكل شان را حل كنیم می آیند دست می اندازند دور گردن ما عكس می گیرند مشكل شان یادشان میرود.

اوایل با اصلاح طلبان به شورای شهر راه پیدا كردید بعد موضعگیری سیاسی شما كم شد.

با لیست اصلاح طلبان به شورا رفتم ولی اصلا همان موقع هم سیاسی نبودم. همین الان هم تنها عضوی هستم كه مستقل رفته ام. در تاریخ ورزش ایران یكی من بودم كه مستقل به شورا رفتم، یكی غفوری فرد.

به حضور در مجلس علاقه ندارید؟

نه چون سیاسی است، علاقه ای ندارم. من همین الان هم هرچه به نفع مردم باشد، انجام می دهم. نه به كسی وابستگی دارم نه به كسی بدهكاری دارم، نه از كسی چیزی گرفته ام و نه طلبی دارم. موقعی هم كه ورزشكار بودم، به جز پاداشی كه خودشان دادند، یك سكه هم اضافه نگرفتم. من 15 سالم بود كه شروع به كار كردم. سرپرست خانواده بودم در تكواندو هم از همه بیشتر پول درآوردم ولی هیچ وقت با پول تكواندو زندگی نكرده ام.

الان از مسیری كه آمدید راضی هستید؟ اگر برگردید ممكن است با استعدادی كه در فوتسال دارید شاید به این رشته بروید؟

در هركار دیگری هم می رفتم همین می شدم. بعضی چیزها ذاتی است. ناراضی نیستم ولی تعلقی به چیزی ندارم.

غبطه نمی خورید كه مثلا می توانستید علی دایی شوید؟

نه. هیچ وقت غبطه نمی خورم. حتی وقتی كسی می گوید كاش جای تو بودم، می گویم هیچ وقت این ذهنیت را پیدا نكن.

اگر زمان برگردد دوباره سراغ تكواندو می روید؟

شاید بروم. از تكواندو نفرت ندارم ولی دلبستگی هم ندارم. خیلی راحت تكواندو را كنار گذاشتم. روزی كه خداحافظی می كردم همه گریه می كردند اما من در زندگی ورزشی ام كه 34 سال است فقط دو بار گریه كرده ام. هر دوبار هم به خاطر هم تیمی هایم بود. یك بار برای محمدرضا مهدیزاده گریه كردم و یك بار برای وحید عبداللهی، دوباری كه آنها در مسابقات جهانی به رژیم صهیونیست خوردند و نتوانستند بازی كنند، هر دو هم وقتی زیر سكو بودند.

تا حالا بعد از قهرمانی گریه خوشحالی نكرده اید؟

نه. این قرتی بازی ها چیه؟ !

عضو صندوق حمایت هستید؟

صندوق خیلی خوب است ولی 10 سال است آنجا نیامده ام. من پرافتخارآفرین ورزشكارم باید از همه بیشتر بگیرم ولی نمی دانم چرا حقوقم بیشتر از همه نیست؟ (خنده) برای خیلی از قهرمانان و پیشكسوتان كه نیاز مالی دارند تأسیس صندوق خوب بود. قهرمانان ما همه شان توانایی ندارند كه در زمان قهرمانی كار تجاری هم بكنند بعد زمانی كه خداحافظی می كنند می بینند هیچی ندارند كار هم بلد نیستند تازه بلد هم باشند با سی وهفت هشت سال سن كجا می خواهند شروع به كار كنند و كجا استخدام شان می كنند؟ بالاخره حقوق صندوق یك آب باریكه است.

ولی استثناها اوضاعشان خوب است.

خیلی از رشته ها تلاش می كنند ولی مثلا رشته ای مثل پینگ پنگ چه زمانی می تواند قهرمان آسیا شود؟ از نفر اول تا هزارم این رشته در چین هستند. كسی كه در پینگ پنگ وقتش را گذاشته ولی نمی تواند مدال بگیرد، تكلیفش چیست؟ من سی و چهار پنج سال است ورزش می كنم. هركاری می كردم الان باید بازنشسته می شدم و حقوق بازنشستگی می گرفتم. اگر كارگر بودم الان دیگر به من می گفتند معمار و الان هم 50 واحد آپارتمان در تهران داشتم.43 43


ویدیو مرتبط :
هادی ساعی