محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
گپی با اشکان خطیبی مرد همه کاره سینمای ایران
زندگی ایده آل/ ممکن است در ابتدای گفتوگو با اشکان خطیبی حس کنید با شخصی خودشیفته روبرو هستید اما همین که به قول معروف یخ گفتوگو آب شود و خوب به صحبتهای منطقیاش گوش کنید متوجه خواهید شد پشت این حرفها پشتوانهای وجود دارد مملو از زحمت، خلاقیت، تلاش، پشتکار و حتی سختی و رنج. یعنی برعکس خیلی از آدمهایی که بیپشتوانه از خودشان و عملکردشان راضی هستند، خطیبی به استناد ِ آنچه که دارد و تلاشی که برای رسیدن به جایگاه فعلیاش داشته از عملکرد و تصمیمهایش دفاع میکند.
گفتوگویمان در محوطه سالنهای سینمای چهارسو انجام شد؛ محیطی دلنشین و دوستداشتنی برای علاقهمندان به سینما و هنر. مکانی که خطیبی به عنوان مدیر آن، همه تلاشش را برای گرد هم آوردن هنرمندان و هنردوستان میکند و صحبتهای پرشور و حال او درباره برنامههایش برای مدیریت این مکان فرهنگی و هنری شنونده را به وجد میآورد. مدیریت سالنهای سینمای پردیس چهارسو، فعالیتهای اخیر وی در حیطه موسیقی و بازی بسیار خوبش در فیلم «سینما - نیمکت» که برای رسیدن به نقش با چالشهای سنگینی روبهرو بوده بهانهای شد تا با این بازیگر دوستداشتنی گپ و گفتی داشته باشیم. خواندن این گفت وگوی جذاب را از دست ندهید.
از طرف خانواده به سمت هنر و ادبیات سوق داده شدم
در خانوادهای بزرگ شدم که خیلی به هنر و ادبیات گرایش داشتند. پدرم علاقهمند به ادبیات بودند و مادرم به هنر. به همین خاطر من را از کودکی طوری تربیت کردند که به سمت موسیقی بروم و تحت تعلیم این هنر قرار گرفتم. بعدتر وقتی به دوره دبیرستان رسیدم علاقه عجیبی به سینما پیدا کردم و همه مجلات سینمایی را میخریدم و از ب بسمالله تا پایان آنها را مطالعه میکردم. وقتی هم نوبت به کنکور رسید طبیعتا انتخاب اولم سینما بود.
البته چون رشته سینما قبول نشدم نزدیکترین رشته یعنی هنرهای نمایشی را انتخاب کردم. دلیل اینکه موسیقی را با وجود علااقهام به این رشته انتخاب نکردم این بود که وضعیت موسیقی در آن سالها جالب نبود و همه توصیه میکردند موسیقی را خارج از فضای آکادمیک و به صورت تفننی ادامه دهم که البته من این کار نکردم و موسیقی همیشه برایم جدی بوده و هست.
افتخاری اگر هست، برای مادرم
مادرم متحمل رنج زیادی شد تا من و برادرم را به سمت ادبیات، هنر و آموختن زبان سوق دهد. ایشان ساعتهای متمادی ما را به کلاسهای مختلف میبرد و صبر میکرد تا زمان کلاس به اتمام برسد. برخلاف بینش کلی که در مورد من وجود دارد، در خانوادهای متمول به دنیا نیامدهام؛ به همین خاطر وقتی تلاش مادرم را میدیدم که چقدر دوست دارد من و برادرم چیزهای مختلف را یاد بگیریم با خودم فکر میکردم باید جوابگو و قدردان این زحمات باشم. یادگیری موسیقی و زبان انگلیسی در سن کم خواسته مادرم بود و اگر افتخاری وجود دارد متعلق به مادرم است.
از همان ابتدای ورودم به دانشگاه جذب دوستان موزیسین شدم
از همان سال ابتدایی ورود به دانشگاه جذب دوستان موزیسین شده و با بابک سعیدی آشنا شدم؛ به طوری که دو سال پس از ورود به دانشگاه یعنی سال 77 باند آپولون را تشکیل دادیم و خیلی جدیتر از تئاتر، موسیقی کار میکردم. در آن سالها تعداد باندهای موسیقی خیلی کم بودند. یک سری گروهها موسیقی خارجی کار میکردند و تنها گروه موسیقی پاپ گروه «آریان» بود که حتی همین گروه هم در آن سال هنوز مجوز قانونی نداشت.
چرا مدیریت پردیس سینمایی چهارسو را قبول کردم
تغییر را دوست دارم، ساختن برایم دلنشین است و فراهم آوردن فضاهای متفاوت برایم جذاب است چون به نظرم به شدت کمبود این فضاها یعنی فضاهایی برای حضور افرادی که متفاوت فکر میکنند و متفاوت کار میکنند در کشورمان حس میشود. برای کارهای روتین و معمول مکانهای مختلفی وجود دارد و دوست داریم چهارسو فضایی برای افرادی باشد که شاید جای دیگری برای ارائه هنرشان ندارند.
ما یک سری کارهای عجیب و غریب اینجا کردهایم. (می خندد) خوشحالم مدیران این مرکز اینقدر سعه صدر داشتهاند که اجازه برگزاری چنین برنامههایی به ما دادند. ما اینجا پاپکورن و ذرت مکزیکی نمیفروشم و شهر بازی نداریم و سعی کردهایم برنامههایی متفاوت داشته باشیم؛ مثلا ما شب ادبیات انگلیسی برگزار میکنیم، شب نمایشنامهخوانی با هدف کمک به موسسات خیریه داریم، جلسات نقد فیلم برگزار میکنیم و مراسم بزرگداشت برای هنرمندان داریم که مراسم بزرگداشت ایرج کریمی یکی از آنها بود.
جدای از اینها ما توانستهایم سالنی را به موسیقی زنده اختصاص دهیم. برای اجرای زنده موسیقی در کشور ما محدودیتهای زیادی وجود دارد و ما سعی داریم فضایی برای هنرمندان موسیقی فراهم کنیم که بتوانند با حضور مردم اجرای زنده داشته باشند. اجرای فیلم / تئاترهای بزرگ تاریخ تئاتر کشورمان هم یکی از برنامههای آتی این پردیس خواهد بود؛ مثلا اگر کسی بخواهد تئاترهای دهه 50آقای سمندریان را ببیند شاید برایش غیرممکن یا دسترسی به آن بسیار سخت باشد اما ما در تلاش هستیم این تئاترهای برجسته تاریخ تئاتر را برای علاقهمندان اکران عمومی کنیم.
در ابتدای کارم برای کسب درآمد بازی میکردم
به بازیگری علاقه چندانی نداشتم و شروع بازیگریام دلیل خیلی دم دستیای داشت؛ به پول احتیاج داشتم و در آن سالها نمیتوانستم از هیچ حرفه دیگری آن طور که از بازیگری پول در میآوردم درآمد داشته باشم؛ مثلا قلم میزدم و چهار روز برای ترجمه یک مقاله وقت میگذاشتم و دست آخر به من 15 هزار تومن دستمزد میدادند ولی در همان زمان با بازی در یک سریال سطح پایین بیشتر از یک میلیون تومان درآمد داشتم. تئاتر کمدرآمد و پرخرج بود و با بازی در تلویزیون میتوانستم خرج کارهای تئاتریام را در بیاورم. اینطوری شد که بازیگر شدم. (میخندد)
تئاتر را به تلویزیون و سینما ترجیح میدهم
تئاتر را قطعا به سینما و تلویزیون ترجیح میدهم. من اصلا تلویزیون را یک مدیوم یا یک مدیا نمیدانم. به نظرم تلویزیون یک رسانه مبتذل و دمدستی است برای سرگرم کردن مخاطب. این موضوع در مورد همه شبکههای جهانی صدق میکند؛ حتی بزرگترین و بهترین شبکههای دنیا هم میتوانند تنها سرگرم کنندههای خوبی باشند.
شروع کار سینمایی
برعکس تصور عموم من بازیگری را از سینما آغاز کردم. در سال 77 فیلمی به اسم «دفتری از آسمان» بازی کردم که پخش نشد و بعد از آن تئاتر حرفهای را شروع کردم. در انتخاب نقشهایم در سینما سختگیرتر هستم چون هنوز هم سینما برایم جایگاه خاصی دارد. سینما از یک سری چهارچوبها و استانداردهای خاص برخوردار است.
مردم برای رفتن به سینما وقت میگذارند، ترافیک و نبود جای پارک را تحمل میکنند و برای تماشای فیلم پول میپردازند اما در تلویزیون ریموت را برداشته با فشار یک دکمه آن را روشن میکنند و شاید توقع کمتری هم داشته باشند. تماشاگر سینما، مخاطب ویژهای است و قاعدتا سینما هم باید مدیوم با سلیقهتری باشد و به شعور و وقت این مخاطب احترام گذاشته شود.
وقتی نوازندگان محیطی در پردیس چهارسو برنامه اجرا میکنند
ما در شهر خشنی زندگی میکنیم. منظور از خشونت همیشه این نیست که کسی اسلحه روی سر شما بگذارد. گاهی خشونت میتواند بصری یا حسی باشد و یکی از دلایل این خشونت حذف هنر از شهر است که مهمترینشان موسیقی است. به نظر من موسیقی مستقیمترین اثر را بر روح و مغز بشر میگذارد. خدا را شکر جوانان ما همیشه راهی برای ارائه هنر خود پیدا میکنند و از زمانی که شرایط اجتماعی کمی بهتر شد گروههای موسیقی محیطی (خیابانی) نیز کارشان را آغاز کردند. جای خوشحالی است که به تازگی گروههای موسیقی میتوانند بدون ایجاد ممانعت در سطح شهر نوازندگی کنند؛ یعنی اصلا دلیل برای منعشان وجود ندارد چون کارشان مخل روند شهری است و نه خلاف شرع.
حضور و تلاش این جوانان برایم خیلی جالب و احترامبرانگیز بود و همیشه دوست داشتم به نحوی به آنها کمک کنم. یکی از کارهای جالبی که ما در پردیس چهارسو انجام دادیم و شخصا به آن افتخار میکنم این است که برای این جوانان فراخوان دادیم و شرایطی به وجود آوردیم که بتوانند در سالن پردیس چهارسو در شرایطی خوب و امکاناتی استاندارد با حضور مردم اجرا داشته باشند. در فراخوان اول سی گروه اعلام آمادگی کردند که دوازده گروه برای اجرا انتخاب شدند و از آقای محسن شاهابراهیمی درخواست کردم برایشان استیج طراحی کند؛ بنابراین برای آنها تجهیزات صوتی قابل حمل تدارک دیدم. اجراهای این گروهها در محیطی صمیمانه برگزار شد و استقبال هم خیلی خوب بود و گاهی مردم تا نزدیک به پلهها روی زمین مینشستند. البته با زیر آب زنی عدهای که در نهایت متوجه نشدیم چه کسانی بودند و چه هدفی را دنبال میکردند این اجراها فعلا باید بدون کلام باشد.
مدیریت پردیس سینمایی چهارسو
وقتی مدیریت پردیس سینمایی چهارسو از سوی دوستان پیشنهاد شد ابتدا قصد من تنها مشاوره دادن بود. حتی پیش از آنکه مدیریت این پردیس سینمایی را بپذیرم برای چهارسو اجراهای صحنهای تدارک دیدم و تجهیزات صوتی سالن را تهیه کردم. در همین حین مدیران درجه یک هنرمندی را که فکر میکردم میتوانند موثر باشند برای مدیریت این مکان پیشنهاد میدادم. در این پروسه متوجه شدیم که بعضی وقتها نظرات با هم همخوانی ندارند و بعضیها دارای اهداف متفاوت هستند و. . . تا اینکه در نهایت مدیران و پیشنهاددهندگان به من گفتند که از ابتدا تمایل داشتهاند کارمدیریت این پردیس را من برعهده بگیرم و پیشنهاد دادند کار را شروع کنم. خلاصه کار را شروع کردم و حسابی درگیر شدم. (می خندد)
رژیم سخت و طاقتفرسایی بود اما به من برای رسیدن به نقش کمک کرد
این رژیم روی اعصاب و روانم خیلی تاثیر گذاشت و اذیتم کرد اما در جهت همذات پنداری با نقش بسیار موثر بود. فردی که در این فیلم نقشش را ایفا میکنم بیماری جوع دارد. این بیماران حرص خوردن دارند اما به خاطر بیماریشان با وجود غذا خوردن مدام لاغرتر میشوند و چیزی جذب بدنشان نمیشود. البته تفاوت من با این بیماران در این بود که من چیزی نمیخوردم و فقط در پلانهایی که این فرد باید غذا میخورد مجبور بودم چیزهایی بخورم.
طبیعتا معدهام به خاطر رژیم طولانیمدت کوچک شده بود؛ طوری که به جز یک موز یا یک سیب نمیتوانستم در روز چیز دیگری بخورم و در این پلانها که مجبور بودم غذا بخورم به شدت اذیت میشدم. اولین بار که موقع فیلمبرداری یکی از پلانها ناچار شدم ظرفی پر از اُملت را بخورم به شدت حالم بد شد. جالب اینکه بچههای گروه تدارکات از من میپرسیدند دوست داری اُملتت چطور پخته شود و منم جواب دادم « واقعا فکر میکنید تو این شرایط برام مهمه املت چطور بپزه؟» (میخندد) البته در پلانهای بعدی یاد گرفتم که غذا را نخورم و تا اتمام فیلمبرداری در دهانم نگه دارم.
همه کامنتهای اینستاگرامم را میخوانم
الان طوری شده که همه به راحتی میتوانند در مورد همه چیز کامنت بگذارند؛ به همین خاطر اغلب این کامنتها روی من تاثیری ندارند. آدمهایی که نظرشان برایم مهم است و همیشه در مورد همه چیز از آنها نظر میخواهم به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسند. اگر فرصت داشته باشم همه کامنتهای صفحه اینستاگرامم را میخوانم اما اغلبشان رویم تاثیرگذار نیستند.
البته گاهی خواندنشان خوشحالم میکند؛ مثلا در مورد نقشی که در «سینما - نیمکت» بازی کردم و خیلی راحت از بخش مسابقه کنار گذاشته شد دلنوشتهای در اینستاگرام نوشتم و با ری اکشنهایی از طرف مردم و کسانی که اخبار هنری و سینمایی را دنبال میکنند روبهرو شدم که برایم جالب بود. من این واکنشها را حمایت از خودم نمیدانم بلکه حمایت از جریانی میدانم که همه ما به آن تعلق داشته و دوستش داریم.
چالش برانگیز بودن نقش برایم انگیزهآفرین است
من خودم را یک بازیگر به معنای حرفهای کلمه نمیدانم. یعنی بازیگری که مدام سر کار باشد و فیلمنامه بخواند و قرارداد ببندد. خیلی از پیشنهادها را از همان پای تلفن با بهانههای مختلف مثل اینکه عازم سفر هستم و. . . رد میکنم اما برخی از انگیزهها برایم خیلی مهم هستند؛ مثلا اینکه نقش برایم چالشبرانگیز باشد. این موضوع را آقای رحمانیان خیلی خوب درک میکنند؛ مثالی برایتان میزنم، نقشی در تئاتر «هامونبازها» داشتم، این تئاتر که هفت پرده داشت و من بین پردههای شش و هفت تنها چهار دقیقه وقت داشتم تا گریمم عوض شود و تبدیل شوم به بیماری که یک سال است به بیماری سرطان مبتلا شده.
در این میان تنها گریم نبود که عوض میشد و باید در عرض چهار دقیقه از نظر تُن صدا، فیزیک، نوع بازی و. . . هم تغییر میکردم. من چهار ماه سرم را برای بازی در این نقش از ته میتراشیدم و با رژیم خودم را لاغر نگه میداشتم. این طور نقشهای چالشبرانگیز مرا ترغیب میکنند. من چنین کارهایی را بیشتر پرفورمنس میدانم تا بازیگری به مفهوم عام.
برای بازی در این فیلم حدود 20 کیلو وزن کم کردم
آقای محمد رحمانیان به من گفتند آنچه جرقه شروع نوشتن فیلمنامه فیلم «سینما - نیمکت» شد تصویری از یک مرد لاغر و تکیده بود که در سرما در میان برف با دهان و دستان خونین ویولن میزند؛ بنابراین چند وقتی بود که مدام به من میگفتند « اشکان داری چاق میشی» و من هم فکر میکردم چرا چنین چیزی میگویند؟ من که همیشه لاغر هستم، خب، حالا کمی هم وزن اضافه کنم مگر مشکلی هست؟
تا اینکه ایشان فیلمنامه را برای من تعریف کردند و گفتند باید برای بازی در این نقش لاغر شوم. در آن زمان 75 کیلو بودم و آقای رحمانیان از من خواستند حدود 8 کیلو وزن کم کنم. با خودم فکر کردم 8 کیلو که چیزی نیست و به ایشان گفتنم مدتی قبل از شروع فیلمبرداری مرا در جریان بگذارند تا به تدریج وزن کم کنم. وقتی جریان ساخت فیلم جدی شد من هم شروع کردم به گرفتن رژیم غذایی و هرماه حدود دو کیلو کم میکردم. وقتی پیشتولید فیلم شروع شد من 8 کیلو از وزنم کم کرده بودم اما آقای رحمانیان به من گفتند باید 8 کیلو دیگر هم کم کنم. (میخندد)
برای کم کردن وزنم تا پایان فیلمبرداری هم رژیم سختی گرفتم. بعضی از روزها تنها یک سیب میخوردم و شیر کمچرب و چای تنها مایعاتی بودند که استفاده میکردم. یک روز یکی از همکاران برایم سالاد درست کرد و سر صحنه آورد اما من حتی آن سالاد را هم نخوردم و به او گفتم:« آخه برای چی با من این کارو میکنی! این سالاد رو ببر زودتر. » (می خندد)
دوست ندارم آن عکس را مادرم ببیند
عکسهای آن پلان را که در فیلم برهنه ویولن میزنم در شبکههای اجتماعی دیدهام ولی تا به امروز نگذاشتهام مادرم این عکس را ببینند و حتی هنوز در مورد وزن کم کردنم هم چیزی نمیدانند. اتفاقا چند روز پیش یکی از شبکههای ماهوارهای این عکس را در برنامهای نشان داده بودند و من مدام دعا میکردم که ایشان عکس را ندیده باشند که خوشبختانه این طور بود.
برادر همراه
برادرم به من برای رسیدن به نتیجه کمک کردند برای گرفتن این رژیم از دکتر کمک نگرفتم و برادرم که به رژیمهای متنوع غذایی علاقهمند است برایم یک رژیم غذایی سفت و سخت ترتیب داد. متاسفانه یا خوشبختانه خانوادهام به جز برادرم خارج از ایران زندگی میکنند و در کنارم نبودند تا مرا از این کار منع کنند یا نگران شوند و فقط برادرم حضور داشت که از من حمایت کرده و کمکم کرد.
برای بازی در این نقش باید ویولن زدن را یاد میگرفتم که کار سختی بود. با اینکه من با موسیقی آشنا هستم و نواختن چندین ساز را بلدم اما یادگیری ساز جدید آن هم ویولن که ساز پیچیدهای است کار آسانی نبود. برای نواختن ویولن احتیاج به تمرکز فوقالعادهای وجود دارد و هر کدام از دستان شما در موقعیت خاص و متفاوتی قرار میگیرند و اگر نواختن این ساز را بلد نباشید در ابتدای کارتان صداهای رو اعصابی از ساز خارج میشود. (میخندد)
مربی من در زمینه آموزش ویولن خانم آسا کوهزادی بودند که بیشتر از من برای به سرانجام رساندن کار استرس داشتند. این کار برای ایشان بسیار جدی بود. نواختن ویولن خیلی به من کمک کرد بتوانم رژیم غذاییام را به سرانجام برسانم چون برای گرفتن رژیم غذایی آن هم در این حد سخت لازم است اصلا به نخوردن غذا و گرسنگی فکر نکنید و یادگیری نواختن ویولن به من کمک کرد حواسم و تمرکزم به سمت موسیقی برود.
پیشنهادهای زیادی برای اجرا دارم
دوستی من و رامبد جوان به پیش از اجرای دونفرهمان در برنامه «گپ» برمیگردد. در آن برنامه هم قرار شد ما کنار هم بنشینیم و حرف بزنیم و همین چرندیاتی که وقتی با هم هستیم و میگوییم را این بار جلوی دوربین بگوییم. (میخندد) برنامه این بود و من هم تا جایی که مجبورم نکرده بودند حتی به دوربین نگاه نمیکردم؛ مثلا به من میگفتند« باباجان حداقل وقتی سلام میکنی به دوربین نگاه کن. » ( میخندد)
راستش اجرا برایم تعریف نشده است و جالب اینکه هنوز هم بیشترین پیشنهادی که در طول سال دارم برای اجراست. پیشنهادهایی با ارقام کلان اما همان طور که گفتم اجرا هیچ وقت برایم جدی نبوده و نیست.
آدمی تکبعدی نیستم
دوست ندارم تنها روی بازیگری یا موسیقی متمرکز شوم و تنها یک کار انجام دهم. همان طور که گفتم تغییر را دوست دارم و ذهنم یک تِراکه و تکبعدی نیست. اینکه کارهای مختلفی را همزمان انجام میدهم هم به این معنا نیست که تمرکزم را تقسیم میکنم. من روی همه آنها فوکوس دارم و فقط روی خودم فشار میآورم.
منبع: زندگی ایده آل
ویدیو مرتبط :
اشکان خطیبی