مثنوی‌ حماسی در رثای «حبیب سپاه»


به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، همزمان با انتشار خبر شهادت سردار حسین همدانی در سوریه تعدادی از شاعران جدیدترین سروده‌های خود را به «حبیب سپاه» تقدیم کردند.دست نوشته رهبر معظم انقلاب برای خانواده شهید همدانی

تعدادی از این اشعار همزمان با چهلمین روز عروج این شهید والامقام منتشر می‌شود:

اکبر نبوی:

میدان در رکاب تو بودو با عزم تو استخوان می‌ترکاندو چشم و گوش رادلبسته و عاشق به محضرت می‌فرستاد

خسته از حضور هماره‌اتپولاد در شگفت مانده بودو جاده از نفس می‌افتاد و به گردت نمی‌رسیداماوقتی از جام چشمت می‌نوشیددل به دلِ جوانت می سپرد و سرمستی می‌کرد

می‌دانستی که داعشهمان  «کوکلوکس کلان » غرب وحشی استبا لقاحی خارج از رحِممحصول صهیونیست‌های انگلوساکسونعقال به سرهای ریاض و دوحه و ابوظبیماسون رمانتیک فرانسویو گربه رقصانیِ اردوغان عثمانی

آنها سپید می‌پوشیدند و سیاه را می‌کشتنداینها سیاه می‌پوشندو سپید و سپیده را

از قیامت کربلای پنجتا خاکریز دفاع از حرم پیامدار کربلابیست و نه سال  گذشت

آنگاه، بوی شادی دستان‌اتبرای چیدن سیب سرخ شهادتدر حلب پیچید

می‌خواستم شادی رفتن باشکوه‌ات رادر معبر بودن های دریغ انگیز

چاووش بخوانمدیدم عرف و عوام تاب نمی آورنددر دل شکستم و نوحه سرودم

پایانه حلبآغاز تو شدو تازه ترین شقایق پرپر برای ما

***

منصور نظری:

لشکرِ غم کرده فتحِ شهرِ دلاشکِ چشمِ لاله را، دریا خجِل

سینه می‌سوزد زِ داغِ لاله‌هادر نمازَم با، اذانِ ناله‌ها

می‌نویسم با غمِ او شعرِ نابمی‌کِشَم از چشمِ خَمّارش، شراب

بر قلم رختِ عزا را کرده تَناز غم سَیّد علی گویم سخن

ای امیرِ موسفیدِ اهلِ عشقای سپه سالارِ ایوانِ دمشق

ای علمدارِ سپاهِ اشک و آهدر بَلا، ای بوده زینب را پناه

ای زده غم بر تنت شلاق‌هابر دلت از هجرِ یاران، داغ‌ها

ای علمدارِ سپاهِ عشق و شورعاقبت گشتی شهیدِ راهِ نور

مانده بودی گرچه جا از یارهاآن به عشقِ فاطمه بر دارها

خون، دلت بود از غمِ بسیارهااز فراقِ آن ابوذر وارها

با خمینی آن علم بردارهاکربلای جبهه را سردارها

همّت و چمران و کاوه، باکریهاشمی، کلهر، کریمی، باقری

یارِ دیرینِ شقایق‌هایِ مستعاقبت بُغضِ گلوگیرَت شکست

خون چکید از چشمِ شب بیدارِ توعاقبت شد نوبتِ دیدارِ تو

سر کشیدی عاقبت بر دارِ خویشچون رفیقانت شدی آلاله کیش

آرزویت را رسیدی پیرِ عشقشُد نصیبِ تو شهادت در دمشق

این سعادت خوش تو را سردار عشقگَشته‌ای قربانِ زینب در دمشق

اشک زینب را تو دیدی در شَفَقکربلا را پر کشیدی مرغ حق

باز بویِ جبهه‌ها پُر کرده شهرمی‌رسد عاشق‌ترین سردارِ دَهر

بوی هِمَّت بر مشامِ جان ‌رسدبویِ عطرِ باکریِّ بی جَسَد

شهر ما بوی خمینی می‌دهدبوی مردانِ حسینی می‌دهد

بوی دود و بوی باروت و جنونمی‌رسد بر شهر آهن، بویِ خون

شهر ما بوی مُنوَّر می‌دهدبویِ نخلستان بی‌سر می‌دهد

دل هوایِ جبهه‌ها را کرده بازعطر و بویِ کربلا دارد نماز

یادِ یارانِ سلحشورم به خیریادِ سردارانِ منصورم به خیر

آن گسسته عاشقانه دل زِ غِیریاد چمران، یاد شیرودی به خیر

با خمینی یاد جانبازی بخیریادِ هِمَت، یادِ خرازی به خیر

کامِ دل دارد عطش بر بویِ عشقمی‌رسد خوش عطر و بویی از دمشق

مانده سرداری به‌جا از عهدِ عشقآورندش بر سَرِ دست از دمشق

شاهدِ بزمِ الستی می‌رسدآن بریده دل زِ هستی می‌رسد

غرقه در خون روی و مویی می‌رسداز میِ حق تَر گلویی می‌رسد

با علی درد آشنایی می‌رسدآن مُریدِ روشنایی می‌رسد

کربلا را رهسپاری می‌رسدبهر زینب سر به داری می‌رسد

بوی همت می‌دهد گیسویِ اورنگِ سُرخِ لاله دارد رویِ او

عاشقی را، عاشقان مبهوتِ اوعطرِ خرازی دهد تابوتِ او

مانده جا از کاروانِ یارهاپیرِ گُردانِ عَلَم بَردارها

ماه شب‌هایِ خوشِ بازی درازبر غروبِ کربلا آیینه‌ساز

آن وجودِ گشته ذوبِ در ولاعاقبت شد رهسپار کربلا

عطر و بویِ کربلا را داشت اوبیرقِ سرخ ولا افراشت او

ماهِ شب‌هایِ شلمچه الوداعای جگرخونِ حلبچه الوداع

وصلِ یاران کرده در خون، الوداعیادگارِ دشتِ مجنون، الوداع

ای ولی را یارِ صادق، الوداعکربلا را پیرِ عاشق، الوداع

ای که در دل، دردِ دین را داشتیعطر و بویِ اربعین را داشتی

بر سر دستت بلند آورده‌اندخوش رها، روحت ز بند آورده‌اند

ای نگاهت باخدا درگیر عشقمی‌بَرَندَت کربلا، ای پیر عشق

شب، چراغانِ نگاهِ عاشقتهر سَحَر بیتابِ صبحِ صادقت

بویِ باران می‌دهد سجاده‌اتداغِ زهرا بس که غم‌ها داده‌ات

ای علمدارِ علی در نهروانقصد رفتن کرده‌ای، ای مهربان

ای ولی را عشق تو بی‌انتهاای وجودت عاشقی را خون‌بها

یاور سید علی در فتنه‌هاجان زهرایت مکن او را رها

قصد رفتن کرده‌ای از پیش اوتا نمایی خون دل درویش او

اذن رفتن کربلایت داده‌ اوباده از جام بلایت داده‌ او

اَشتَرِ حیدر مرو، با او بمانقلب او مشکن، امیرِ مهربان

نورِ چشمانِ سلیمانی مروای علی را هِمَّت ثانی مرو

می‌روی بی ما چه خوش بر کویِ عشقای فدا جان کرده بر، بانویِ عشق

کربلا را عاشقِ پیرانه سرکربلا گر می‌روی ما را ببر

با دلی لبریز درد و رنج و غممی‌زند در شهرِ تنهایی قَدَم

باغِ عشقِ فاطمه گُل می‌دهدلاله لاله، یاس و سنبل می‌دهد

گرچه یارانِ قدیمت می‌روندعاشقان نوبت به نوبت می‌روند

می‌شکوفد گل دوباره جایشانعاشقانی که تویی آقایشان

ما به زهرا بندگان درگهیمغم مخور تنها تو را کِی ما نهیم

داغِ سرخِ کربلا بر سینه‌هاکرده ما را پیش تو آیینه‌ها

بختِ آیینه مدد آورده‌مانشیعۀ زهرا و حیدر کرده‌مان

ای امام لاله‌ها لب‌تَر نماعاشقان را اِذنِ ترکِ سَر نما

تا ببینی رقصِ سَر، بر دارهاغرقه در خون پیکرِ سردارها

تا ببینی لشکرِ بر نیزه سَرکربلا بینی به پا، پُر شور و شَر

اذنِ مان ده، بر جهاد ای پیرِ عشقفوجِ داعش تا برانیم از دمشق

تا به کی تازَد سعودی در یمنتا به کِی ننگِ اسارت بر عدَن

تا به کِی داغِ منا بر سینه‌هاتا به کِی غمگینی آدینه‌ها

تا به کِی بر سامِرا تهدیدِشان؟سید خوبان عزا کن، عیدِشان

اذنِمان دِه، رو به بغداد آوریمکاظمین از بند آزاد آوریم

تا به کی داعِش دهد آزارمان؟تا به کِی این غم کِشَد بر دارمان؟

اذنِ مان دِه، ای امامِ لاله‌هاسر بگیریم از تنِ دَجّاله‌ها

تا برون سازم تو را از پرده رازای خُراسانی به سفیانی بِتاز

با یَمانی در یمن یاری نمامی‌رسد مهدی، علی! کاری نما

کُن علم آن، بیرق رنگِ سیاهای خُراسانی، سپاه آور به راه

با غریوِ یا لِثاراتَ الحُسیندر سپاهِ شیعه‌افکن شور و شِین

یا علی عصرِ ظهورِ مهدیَ استبا امامِ عشق، ما را عهدیَ است

وقت آن شد ای خراسانی که تاپُشت داعش را به جنگ آری دوتا

ای خُراسانی به سفیانی بِتازتا بخوانی در پَسِ مهدی نماز

تا شود سِرِّ ظُهورِ یار، فاشای خراسانی یمن را یار باش

بویِ مهدی کرده پُر، آفاق رامی‌رسد بویِ بهاران، باغ را

عاشقان، بویِ ظهورش می‌رسدآفتابِ عشق، نورش می‌رسد

زین تَغزُّل‌ها که بُلبُل می‌کنداندکی دیگر، سَحَر گُل می‌کند

بویِ یاس و نرگس آید باغ رامژده آوردم از او، عُشّاق را

می‌رسد ماهی سراپا عِطرِ یاسیوسفی زهرا نِشان، حیدر قِیاس

تا کند بر ظالمِ زهرا قصاصتا دهد از خیمه‌هایِ لاله پاس

شیعه را عهدی بود با شور و شِینتا کند جان را فدایِ بر حسین

تا حسین است و محرم شیعه راکربلا پایان نیابد ماجرا

کُلُّ یومٍ کربلا، این است رازبیرق خون تا ابد در اهتزاز

بر ولایت قوم سر در پیش راکربلا یعنی گذشتن خویش را

وقت آن شد تا که یار آید میانیوسف زهرا، امامِ شیعیان

هرکه با او خواهد عاشورا کندهر سحر باید دُعا او را کند

بر ظهورش هر سحر زاری کنددر فراقش گریه بسیاری کند

قومِ مهدی شور و شِینَ اش بشنویدیا لِثاراتَ الحُسینَش بشنوید

عاشقان، بویِ ظهورش می‌رسدآفتابِ عشق، نورش می‌رسد

زین تَغزُّل‌ها که بُلبُل می‌کنداندکی دیگر، سَحَر گُل می‌کند


ویدیو مرتبط :
مثنوی بسیار زیبای حبیب دلها