گفتگوی جدید و جذاب با امیرعلی نبویان و ارشا اقدسی + تصاویر


امیرعلی نبویان یک پسر پر شر و شور باهوش است که توانست با دلبری های خاص خودش بازی را ببرد؛ امیر علی نبویان سال هاست که در عرصه رسانه، کتاب، بازیگری و نویسندگی فعال است.

گفتگو با امیرعلی نبویان و ارشا اقدسی

طبیعی است که روی موج احساس شما خودمان را تنظیم کنیم تا دلتان را به دست بیاوریم. به همین خاطر این بار سراغ فینالیست های لباهنگ رفتیم تا سوال پیچشان کنیم. ارشا که سال هاست با تاسیس گروه سیزده مرزهای ملی را هم رد کرده و حتی با نیکلاس کیج همکاری داشته و در پروژه جیمز باند هم دست به کار های محیرالعقول زده. آن طرف ماجرا هم یک پسر پر شر و شور باهوش قرار داشت که توانست با دلبری های خاص خودش بازی را ببرد؛ امیر علی نبویان سال هاست که در عرصه رسانه، کتاب، بازیگری و نویسندگی فعال است و یک آچار فرانسه به حساب می آید. پر حرفی نکنیم خودتان حرف های شان را بخوانید.

از انتخاب های تان شروع کنیم. کار کدام تان سخت تر بود؟

امیرعلی: ارشا انتخاب خیلی سختی کرد. حاضر بودم انصراف دهم ولی «صنما» را برندارم. لب زدن با این آهنگ خیلی سخت است. نمایش ارشا بسیار فوق العاده بود. فرقی وجود دارد میان من، ارشا و اشکان. ارشا و اشکان از یک جنس هستند و همه چیز را بزرگ می بینند. اشکان بازیگر روی صحنه است و با تماشاگران داخل استودیو به خوبی ارتباط برقرار می کند و ارشا نیز همین طور و این را یک قاب بزرگ می بیند.

منتها من به قضیه به شکل دیگری نگاه کردم. دوربین را شکار می کنم چون تصور می کنم کسانی که در داخل خانه ها نشسته اند با این چشم مرا می بینند. کسانی که داخل استودیو هستند 500 نفر آدم باحال و پایه اند که هر طور رفتار کنید با شما راه می آیند؛ حتی من به رامبد هم نگاه نمی کردم و سعی می کردم دنبال چراغ روشن دوربین بگردم.

اگر می خواستم در زمین ارشا بازی کنم بازنده مطلق بودم. من شاید بتوانم با یک ماه تمرین روی دو دستم دو قدم راه بروم و به زمین بخورم؛ بنابراین من باید کار خودم را بکنم. کار من چیست؟ انتخاب شعر و ترانه خوب. شما می توانید تا ساعت شش صبح از محسن چاوشی بگذارید و من هم برای تان لب بزنم چون همه را از قبل سنتوری حفظ هستم تا الان. روی محسن یگانه تلاش کردم برای ترکی که می گفت: «یادته آرزو می کردی یه روز تو خیابون آدما بشناسنت چی شده عینک دودی. . . » من فکر کردم می تواند نمایشی باشد اما متوجه شدم که اصلا نمی شود آن را حفظ کرد.

ملاک شما برای انتخاب آهنگ در این دوره چه بوده است؟

مجوز. فرقی نمی کند که انتخاب ما چه بود؛ چون اصلا انتخاب ما مهم نبود؛ یعنی مهم بود ولی هر چه ما انتخاب می کردیم خیلی دیر رد می شد. همه ما یک شب قبلش آهنگ مان نهایی شد.

خود شما چگونه انتخاب شدید؟

ارشا اقدسی: من دوست داشتم اجرایی برای خواننده هایی که کار انجام می دهند، داشته باشم بعد متوجه شدم میلاد کی مرام برای اجرا می رود و دوست داشتم برای میلاد این کار را انجام دهم؛ مثلا پشت سر او اتفاقاتی که مجاز باشد و با استانداردهای تلویزیون همخوانی داشته باشد، انجام دهیم. میلاد خیلی دوست نداشت در اجرای اولش این اتفاق بیفتد اما من اصرار داشتم که از اول این خلاقیت را نشان دهم چون تصور می کردم چیزی که به فکرم رسیده است همان اول تازه و زیباست. به رامبد اس ام اس دادم و گفتم خیلی دوست دارم در برنامه باشم و این کار را انجام دهم و فکر می کنم می توانم کارهایی را انجام دهم که در ایران کسی آنها را انجام نداده است.

دوست داشتم روی صحنه و در مقابل مردم اتفاقاتی بیفتد و مردم از نزدیک خودشان ببینند که ما چه می کنیم. رامبد موافقت کرد و گفت فردا می توانی بیایی. من اصلا آماده نبودم و فقط تز داده بودم و می خواستم بدانم آیا او موافقت می کند یا نه! بعد تازه بنشینم و فکر کنم و برای آهنگ طراحی کنم. شب بیدار ماندم و تا هشت صبح طراحی کردم و هشت تا 10 صبح با بچه ها تمرین کردم و بعد به استودیو رفتم تا از نزدیک اندازه ها را ببینم و اجرای اول را رفتیم. در اجرای دوم من آنچه از قبل در ذهن داشتم را اجرا کردم.

مثل همه آدم ها حس ناسیونالیستی داشتم و دوست داشتم در موقع مناسب آن را نشان دهم؛ مثلا در یک مسابقه بدلکاری در روسیه من در رشته چپ کردن ماشین شرکت کردم و روی در ماشینم یک پرچم بزرگ ایران را کشیدم. در آن مسابقه اول شدم. یا در جایی از روسیه می توان از هواپیما پرش انجام داد و من با پرچم ایران پریدم. همیشه هم هر جایی شرکت می کنم یک مچبند ایران می بندم تا آنها متوجه شوند که من ایرانی هستم. اجرای آخر هم که کمدی شد.

امیرعلی نبویان ، امیرعلی نبویان ، ارشا اقدسی

عکس های امیرعلی نبویان

نمی توانستی خودت را آتش نزنی و این را ثابت کنی؟

بله ولی این کاری بود که در دنیا کسی آن را انجام نداده بود. یکی از دوستانم که در سیرک کار می کند به من گفت می توانی این را در گینس ثبت کنی. قبلا فقط یک بار در آمریکا که جوایز بدلکاری می دادند یکی از کسانی که قرار بود جایزه اش را بگیرد آتش گرفته آمد جایزه اش را گرفت و رفت. من دو رکورد آماده گینس دارم. بانجو می پرم و کش بانجو را در دستم می گیرم و آن را تنظیم می کنم تا دم زمین و روی زمین می ایستم. این کار را یک آلمانی انجام داده بود.

من برای اینکه مشتری جمع کنم و هیجانی برای خودم داشته باشم این کار را انجام می دادم یا در دهان دوستم کیت کت می گذاشتم و از دهانش گاز می زدم. از همه چیز جالب تر بعد از اجرای لباهنگ اینکه آن طرفی ها خیلی توجه کردند و گفتند یک نفر که آتش گرفته بود آواز خوانده و من زیر آن کامنت ها می نوشتم که من آواز نخواندم بلکه لب زده ام. آنها در پاسخ می گفتند که حالا ما منظورمان خواندن یا نخواندن شما نیست.

امیرعلی: اما بعد از آنکه گفتی می خواهی کاری کنی که هیچ کس انجام نداده بلافاصله برادرم به من گفت می خواهد خودش را آتش بزند.

ولی در آخر عاصی شدید و یک چیزی خواندید؟

امیرعلی: تنها تلاشی که در آن روزها داشتم این بود که عاصی نشوم. چون می دانستم اگر عاصی شوم باخته ام و ارشا می برد چون اگر به او می گفتند که فلان آهنگ را بخوان برای آن نمایشی تنظیم می کرد و می خواند اما من تمام نقطه قوتم انتخاب شعر و ترانه بود و اگر عاصی می شدم دیگر هیچ.

ارشا: ریمیکس امیر خیلی حرکت خوبی بود؛ خیلی هوشمندانه بود.

اما در انتخاب آهنگ خودم باید بگویم. آهنگ فرزاد فرزین را خیلی دوست داشتم چون یک بار در ماشین آن را گوش می دادم و در یک قسمتی از آن می گفت که «ما دو تا دیوونه» و برخی قسمت های آن خیلی شبیه حال و هوای ما بود و اینکه ریتم آن خیلی خوب بود و من با ریتم آن به خوبی ارتباط برقرار می کردم و ضربان قلبم میزان می شد. درواقع موزیکی بود که احساس می کردم در آن پر از حرکت است. هر مدلی تصور کنید در آن حرکت می دیدم و دستم برای انتخاب حرکت در آن باز بود.

برای موزیک دوم قصد داشتم دوباره یک کاری مانند کار اول انتخاب کنم ولی احساس کردم که به مرحله دوم نمی رسم و اینکه یک عقده در دلم می ماند اما وقتی انتخاب شدم تصمیم گرفتم در مرحله دوم تمام احساس و توانایی ام را برای کار بگذارم. با آهنگ معمای شاه به مرحله دوم آمدم چون وقتی آهنگ آن را در تیتراژ معمای شاه گوش می دادم همان بار اول دانلودش کردم. به نظرم موزیک و متن این آهنگ برای یک دوره زمانی در ایران نبود بلکه حال ایران بود؛ از خیلی وقت پیش تا حالا. وقتی سالار عقیلی می گفت: «که جان من فدای ایران» واقعا دلم می خواست برای ایران فدا شوم.

برای همین با آن آهنگ حس بسیار خوبی داشتم و با یک سری از کلمات آن همذات پنداری می کردم. آهنگ دیگری که خیلی آن را دوست داشتم آهنگ امیر تتلو است: «من یکی از آن یازده تام» که برای تیم ملی خوانده است که البته قابل اجرا نبود. من همیشه می توانم یک کاری بکنم که طرف بگوید دمش گرم! او چقدر باحال است یا حداقل یک کمی برای او عجیب باشد و بگوید تو کجایی هستی؟ و من بگویم ایرانی هستم.

امیرعلی تو چرا خودت را آتش نزدی؟

امیرعلی: من بلد نیستم. ارشا یک قابلیت هایی دارد که مختص اوست و در ایران نیز شاید سه نفر هم مانند او نباشند. دیروز هم به او گفتم که اگر بخواهید یک همچین بازی ای با او انجام دهید، مثل این است که بخواهید با دیوید کاپرفیلد گل یا پوچ بازی کنید. نوعی که من انتخاب شدم به این شکل بود که من در یک کارگاهی طراحی قصه آموزش می دهم و همزمان به صورت اتفاقی رامبد جوان در آنجا وورک شاپ داشت. از قبل با یکدیگر آشنایی دا&a


ویدیو مرتبط :
سقوط آزاد ارشا اقدسی با پرچم ایران