فرهنگی


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شد

به گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ...



مناسبات قدرت بین طبقات مختلف ایران


سالنامه شرق - نگار حسینی: از هنگامی که به دلیل وضعیت نابسامان اقتصادی در ایران، وضعیت طبقه متوسط متزلزل شد، این طبقه کارکرد تاریخی خود را از دست داد؛ کارکردی که بنا بود در پی اضمحلال طبقه اشراف روی تولید فرهنگ و ساختن افق های دور برای جامعه متمرکز باشد.

می گویند طبقه متوسط پرولتاریزه شده است و با این وصف، نه تنها نمی توان انتظار داشت به وظایف نانوشته خویش وفادار بماند که باید دانست ممکن است با برخوردی قهری، هجمه طبقه پایین را که به از دست رفتن منزلت و نقش طبقه متوسط منجر شده تلافی کند.

در حال حاضر به نظر می رسد طبقه متوسط سرخورده و ناامید از طبقه پایین دست، به ائتلافی با طبقه سرمایه دار دست زده است که به نظر نمی رسد در این ائتلاف چندان به طبقه پایین اهمیت داده شود.  با محمد امین قانعی راد رییس انجمن جامعه شناسی ایران درباره مناسبات قدرت در میان طبقات مختلف در ایران گفتگو کرده ایم.

گفته می شود طبقه متوسط در ایران بسیار لاغر شده است؛ به ویژه با سیاست های دولت نهم و دهم. به نظر می رسد بخش درخور توجهی از این طبقه بابت نبود ثبات اقتصادی دست کم در حیطه عملی به طبقه پایین سقوط کرده اند. اگر بخواهیم امروز به طبقه متوسط در ایران نگاهی بیندازیم کارکردهای این طبقه که به طور تاریخی به دلیل داشتن آگاهی و مطالبه تغییر، تولید فرهنگ و ایجاد تغییر بوده است، چه تفاوت هایی با گذشته پیدا کرده است؟ آیا طبقه متوسط امروز ایران همان مولدان فرهنگی هستند که انتظار می رود باشند؟

- به نظر بسیاری از جامعه شناسان و فلاسفه متاخر، اساسا اهمیت طبقه متوسط در آن است که این ظرفیت را دارد که جامعه جدید را شکل دهد. پیش از آنکه شکل دادن جامعه بر عهده طبقه متوسط قرار گیرد، طبقه اشراف این مهم را بر عهده داشتند. در دوره پیش از مدرن، اشراف به دلیل داشتن فراغت می توانستند از دانش، سیاست و مصرف برخوردار باشند. در واقع آگاهی و داشتن نگاه بلندمدت به جامعه تنها در دسترس اشراف بود و در مقابل طبقه دهقان و عامه مردم به دلیل نداشتن آگاهی، هرگز نمی توانستند در اداره جامعه مشارکت داشته باشند.

مناسبات قدرت بین طبقات مختلف ایران

اگر بخواهیم نگاه دقیق تری به طبقه اشراف داشته باشیم، می شود گفت این طبقه سه چیز را در انحصار خود داشت: یکی ورود در سیاست، یکی ورود در دانش و یکی ورود در مصرف. دلیل آن هم واضح است؛ چون هر سه اینها نیاز به فراغت و رفاه دارد. اگر کسی بخواهد وارد عرصه سیاست شود، لازم است فراغت خاطری داشته باشد و به دنبال نان شب نباشد. در گذشته زحمت کشی به طبقات پایین محول شده بود و طبقه بالا با کار فاصله داشت و در عین حال به دلیل داشتن نسبت با مالکیت زمین، از رانت هم برخوردار بود و در نهایت می توانست بخت کنشگری سیاسی را داشته باشد. از سوی دیگر بخت ورود به عرصه دانش و تولید آن هم با او یار بود.

این است که در گذشته طرح دیدگاه و نظریه های جدید و فلسفه و نظریه پردازی کار طبقه اشراف بوده است. از دوره ارسطو و افلاطون، جامعه برای کار دانشوری و حضور در آکادمی به قشر بالا متکی است. عرصه دیگر، عرصه مصرف است که در اختیار طبقه اشراف بود و به شکل واضح این به آن دلیل است که اعضای این طبقه رفاه بیشتری داشتند. یک نوع تقسیم کار جنسیتی نیز در این میان صورت گرفته بود؛ به این شکل که در طبقه اشراف سیاست و دانش را مردان بر عهده می گرفتند و مصرف را زنان؛ بنابراین زنان مصرف گرا در کنار مردان دانشمند و سیاستمدار را می توان در این طبقه به خوبی مشاهده کرد. این شمایی از شکل طبقه اشراف است. اما طبقه پایین اساسا فاقد آگاهی بود و به همین دلیل کاری نمی توانست بکند.

در آستانه دوره جدید از سوی سوسیالیست ها تلاش هایی شد که به طبقه کارگر جایگاهی داده شود و برای کارگران نقش تاریخی تعریف شود؛ اما در بین همین افراد برخی مانند لنین معتقد بودند طبقه پایین به دلیل داشتن ذهنیت پاره پاره قادر نیست چیزی بیش از منافع روزمره خود را ببیند؛ بنابراین نمی تواند رسالت ساخت جامعه را بر عهده بگیرد و این طبقه نهایتا درگیر اتحادیه گرایی می شود تا برای مثال شرایط کار و دستمزد خود را بهبود بخشد. این طبقه نگاه کوتاه مدت داشته و نگرش لازم برای دیدن آینده را در اختیار ندارد.

اینجاست که نقش طبقه متوسط معلوم می شود. در واقع مارکسیسم – لنینیسم به این نتیجه می رسد که لازم است روشنفکرانی از طبقه متوسط آگاهی و اندیشه را تولید کنند و برای طبقه کارگر به ارمغان بیاورند. اندیشه مذکور هم خصلت کلی دارد و هم آنها را از منافع کوتاه مدت یا نگرش اتوپیک که فقط به ساخت جامعه آرمانی توجه دارد، به واقع گرایی تخیلی هدایت می کند. اینجاست که خود مارکسیسم هم به اهمیت طبقه متوسط اعتراف می کند.

برخی از نظریه پردازان انتقادی چپ مانند مارکوزه حتی برای ایجاد دگرگونی به دانشجویان و حاملان دانش و فرهنگ دل می بندند. از طرف دیگر روشنفکرانی بودند – بیشتر در انگلستان چنین روشنفکرانی را می شد سراغ گرفت – با این اعتقاد که در غیاب اشراف، طبقه ای که می تواند پرچم آگاهی و دانش و اصلاح امور را در دست بگیرد، طبقه متوسط هستند و این طبقه می تواند حامل سیاست و دانش باشد. طبقه متوسط می تواند دیدگاه تاریخی جهانی و کلی داشته باشد. به دلیل اینکه در وضعیت میانه ای قرار گرفته است که هم می تواند به طبقه پایین توجه کندو هم حتی تا حدی الزامات وجودی طبقه بالا را درک کند و با آن کنار بیاید.

کارل مانهایم معتقد است طبقه متوسط، طبقه بی طبقه است؛ یعنی نه مانند طبقه پایین ناگزیر است به منافع درون طبقه مشغول باشد و نه مانند طبقه بالا ناچار است دائم از منافع طبقه خود محافظت کند. در واقع یک جور نقش میانجیگری و وساطت برای طبقه متوسط تعریف شد. مانهایم معتقد بود طبقه متوسط به دلیل حضور در آموزش عالی می تواند یک دید کلی داشته باشد و برای جامعه حامل یک پیام کلی باشد.

اعضای طبقه متوسط عمدتا در نهادهای دارای نقش علی الاصول عام گرایانه حضور دارند. آنان در مشاغل عمومی و به ویژه دولت حضور بیشتری دارند؛ چون دولت یک نهاد عام است. در آموزش، پارلمان و دادگاه نیز اعضای طبقه متوسط به عنوان معلم و استاد و نماینده و قاضی حضور دارند؛ چون این بخش ها نهادهای عام هستند. در این نهادها، مقولاتی مانند منافع عمومی و حوزه عمومی و مصلحت عمومی و امنیت عمومی مطرح می شود.

بر اثر فعالیت این نهادهاست که اساسا «جامعه و امر اجتماعی» ممکن می شود. در حال حاضر، کشورهایی به توسعه و ثبات نسبی دست یافته اند که طبقه متوسط در آنها گسترده است و با تولید فرهنگی ارتباط بیشتری دارد. این طبقه در این جوامع به اصولی معتقدند که این اصول فقط دفاع از منافع شخصی نیست و همیشه پیام های عام تری را مطرح می کنند.

مناسبات قدرت بین طبقات مختلف ایران

با این اوصاف و با انگاره هایی که از طبقه متوسط به شکل کلی وجود دارد، در حال حاضر وضعیت طبقه متوسط در ایران چگونه است؟

- ما در جامعه ایران با وضعیت «پرولتاریزه شدن طبقه متوسط» مواجهیم. این یعنی طبقه متوسط به لحاظ اقتصادی، خودش به مرزهای طبقه پایین سقوط کرده و به موازات این نزول، دو سقوط دیگر، یعنی سقوط فرهنگی و سقوط سیاسی را نیز تجربه کرده است. سقوط سیاسی، یعنی اینکه دعاوی و کنشگری سیاسی و حضور مشارکت سیاسی این طبقه کم رنگ شده است و از نظر فرهنگی نیز از دعاوی عام گرایانه دست برداشته و بیشتر روی منافع خاص خود تاکید می کند. طبقه متوسط ایران امروز رسالت عمومی تر ندارد. این طبقه امروز از منافع خودش دفاع می کند. به شکل تقریبی به همان شیوه ای که طبقه پایین از منافع خاص خود دفاع کند.

این به آن معناست که جزیی نگری و ذهنیت خرده نگر و پاره ای که معمولا در طبقات محروم تر دیده می شود، طبقه متوسط را نیز فرا گرفته است. وضعیت طبقه متوسط امروز ایران آن گونه است که این طبقه وضعیت تثبیت شده ای ندارد. در برهه ای از زمان بهتر می شود و دوباره با تهاجم یک نیروی سیاسی از پایین – که عمدتا پوپولیستی است – به لحاظ منافع در خطر قرار می گیرد. این وضعیتی است که در دوره بعد از اصلاحات در میان طبقه متوسط ایران دیده شد. در آن دوره طبقه متوسط توانست منزلت اجتماعی را در کنار رفاه تجربه کند. طبقه متوسط در این دوره به یک گروه مرجع تبدیل شده بود و اعتبار داشت.

در اینجا لازم است به تفاوت های طبقه متوسط قدیم و جدید نیز اشاره کنیم. طبقه متوسط قدیم بیش از همه از پیشه وران و اصطلاحا خرده بورژوازی تشکیل شده است اما طبقه متوسط جدید بیشتر نقش فرهنگی دارند؛ برای مثال کسانی که در بخش های آموزش و هنر و سینما فعال هستند. به علاوه روزنامه نگاران و دانشجویان و معلمان و وکلا و کارکنان دولت را می توان از طبقه متوسط جدید به حساب آورد که ویژگی آنها ارائه خدمات و تولید فرهنگی &am


ویدیو مرتبط :
واکاوی مناسبات قدرت در خاندان آل سعود