داستان های واقعی/ «دندانپزشک جلاد» در اردوگاه اسرا!


داستان های واقعی/ «دندانپزشک جلاد» در اردوگاه اسرا!جام نیوز/ بنده در ابتدای جنگ، مورد اصابت ترکش و گلوله قرارگرفتم. شش ماه جراحات را در ناحیه ی پای راست، دست راست و ران چپم تحمل کردم و از ترس قطع اعضا به دکتر مراجعه نکردم.
بیشتر اوقات دوستانم اعتراض می کردند که بوی بدی احساس می کنند اما ترجیح می دادم بسوزم و بسازم، اما به دکتر جلاد عراقی مراجعه نکنم. با لطف و حمایت خداوند به مرور زمان بهبود یافتم و با دست و پای سالم هرچند ناتوان به میهن برگشتم و افتخار می کنم که یک جانباز شست و پنج درصد هستم و آزاده ده ساله که در مقابل دشمن نادان سرفرود نیاوردم و نخواهم آورد.
اکنون به جلادی دیگر به نام دکتر دندانپزشک اردوگاه که به طور مطلق بویی از انسانیت نبرده بود، اشاره می کنم. زمان مراجعه دکتر دندانپزشک چهل و پنج روز تا دو ماه یک بار بود.
به علت امراض مختلف دهان و دندان و نبود ویتامین های موثر دندان اسرا عفونت می کرد و با درد شدید و طاقت فرسا از ریشه می پوسید و هنگام خوردن غذا می افتاد و در مدت این دو ماه، خیلی از دوستان درد شدید دندان و عفونت بسیار آزاردهنده و دردناک را تحمل می کردند. در صورتی که ریشه ی دندان با اعصاب در رابطه است در حد مرگ انسان را آزار می دهد.
یکبار من نگون بخت نوبتم شد و به دکتر مراجعه کردم که ای کاش مراجعه نمی کردم و آن همه درد شدید را تحمل می کردم. لحظه ای که به اطاق دکتر رفتم، دکتر پشت میز نشسته بود. سیاه پوست بود با چشمان درشت پر از لکه های خون. به من گفت: بنشین! چه شده، چه مشکلی داری؟ گفتم: آقای دکتر، دوتا از دندان هایم عفونت کرده و شب و روز آرامش ندارم.
گفت: دهانت را باز کن ببینم. دهانم را باز کردم. گفت: دندان های شما عفونت کرده، مقداری کپسول می نویسم تا دو ماه دیگر در مراجعه بعدی بیا برایت بکشم، چون که فعلاً آمپول بی حس کننده ندارم. دوست دارید بکشم؟
چون بسیار درد کشیده بودم، مجبورشدم اعلام آمادگی کنم. دکتر بدون بی حس کردن دندان مرا کشید. چشمتان روز بد نبیند، انبر مخصوص را در دست گرفت و شروع کرد. هر دندان را چهار یا پنج تکه درآورد. یک طرف لثه هایم کاملاً پاره شد. تا توانست ریشه ی دو دندان را درآورد. از درد شدید بیهوش شده بودم. دکتر مقداری آب به صورتم پاشیده بود. به خود آمدم، دیدم تمام لباب هایم خون آلود شده است. احساس می کردم نصف دهانم پاره شده. از دوستانم پرسیدم: صورتم چه شده؟ گفتند: هیچی نشده، فقط دهانت پر از خون است.
آقای دکتر با این وضعیت دو دندان مرا بدون آمپول بی حس کننده کشید. از اسیران دیگر هم سوال کردم. متوجه شدم تنها من نبودم که بدون بی حسی دندانم را کشیده است. خیلی از اسیران چنین وضعی را تحمل کردهبودند. شگرد کار دکتر همین بود. می گفت داروی بی حسی ندارم، دوست داری برایت بکشم. درصورتی که بعداً فهمیدیم بی حس کننده داشته و استفاده نکرده است.

راوی: آزاده حیدر فتاحی




با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: جام نیوز


ویدیو مرتبط :
اردوگاه لازلو این داستان هیولای قارچ خور