سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
پدرنوسازی ایران؛ میرزا تقیخان امیرکبیر چه ایدهای برای توسعه ایران داشت؟
مثلث/ متن پیش رو در مثلث منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
امیرکبیر همانند عباس میرزا و قائممقام و شاید بیشتر از آنها مانند تکنوکراتی دولتگرا در پی اصلاح ساختار ملک و دولت بود. امیرکبیر که از میان طبقه دون از شأن دربار رشد کرده بود این شانس را داشت که از دل رعیت خبر داشته باشد
هنوز همهمه سروها، که: «ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟! های!؟
ای پلید شریر!
چگونه تیغزنی بر برهنه در حمام؟
چگونه تیرگشایی به شیر در زنجیر؟»
فریدون مشیری در رثای امیرکبیر
نامش همراه با حسرت دورانهاست؛ بیمانند در تمام اعصار و میراث جاویدان در جان توسعه ایرانی. امیرکبیر تنها شانس عصرت نفرت بود، عصری که اگر او میماند نه ایران پای در راه جنبش مشروطیت میگذاشت و نه توسعهآمرانه رضاخانی را پی میگرفت. میرزا تقیفراهانی، آشپززادهای که راه در رکاب قائممقام فراهانی یافته بود و در عصری میزیست که آوار تحقیر جنگهای ایران و روس بر سر ارباب و رعیت خراب شده بود. او در فضای شوکزدهای نوجوانی و جوانی خود را سپری میکرد که همه از خیانت و بیسروسامانی ملک و دولت میگفتند و در کنار آن شهرهایی از ایران به همین دلیل به یغما رفته بود و به دست «کافران روس» افتاده بود. در دربخانه تبریز، در جایی که با حرمخانه شاهی در تهران متفاوت بود زیست کرد. تبریز پایتخت ولیعهدی قاجار با دارالخلافه تهران رفتاری متضاد را پی گرفته بود؛ شهری که از شمال به روسیه و بادکوبه راه داشت و از غرب به عثمانی درگاهی برای رسیدن هر چیز نویی به ایران بود. بر همین اساس تبریز متفاوت از هر جای دیگر،مرکزی برای جوانان آینده کشور بود که در کنار ولیعهد به دنبال خطی دیگری جز آنچه در تهران رخ میداد، بودند. عباس میرزا اولین فکر تغییر را در تبریز کلید زده بود؛ سفر نافرجام گروهی از رجال برای دانستن آنچه در دنیای غرب وجود دارد، اولین تلاشها برای برون رفت از مشکلات موجود بود. اما مرگ نابهنگام عباس میرزا تنها فرد قابلاعتنا در قاجاریه بدیمنی برای گروهی از جوانانی بود که دل در گرو تغییر داده بودند. بعد از او تا حدودی قائممقام فراهانی راهنرفته عباس میرزا را پی گرفت اما او نیز به تیغ محمدشاه که درویشی خونریز بود گرفتار آمد و راحت شد.
اگر بتوانیم تبریز را مکتب نوسازی ایران مدرن بنامیم، میرزاتقی در چنین محیطی زیست کرد. مکتب تبریز که با عباس میرزا درصدد تغییراتی در شیوه اداره کشور درآمده بود در آن عصر به گروه اپوزیسیون اصلاحگرایی میماند که در کویر قاجاریه بهدنبال شهری آباد بودند.
به همین دلیل است که امیرکبیر همانند عباس میرزا و قائممقام و شاید بیشتر از آنها مانند تکنوکراتی دولتگرا در پی اصلاح ساختار ملک و دولت بود. امیرکبیر که از میان طبقه دون از شأن دربار رشد کرده بود این شانس را داشت که از دل رعیت خبر داشته باشد. او بعدها به مناصب و ماموریتهای دولتی گمارده شد و تلاشهای دیپلماتیکی برای تعیین حدود و مرزهای ایران انجام داد. تجربیاتی که در این دوران کسب کرد او را در شناخت مشکلات ایران بیش از هر چیزی به این موضوع رساند که پایههای دولت سست است و دولت خود بزرگترین مشکل ملک است. به همین دلیل پاکسازی دولت را لازمالامور میدانست. بر اساس نوشتههای فریدون آدمیت او «مبارزه با رشوهخواری، پیشکش دادن ایالات به حکام و دیوانیان و سوروسات لشکریان، تملق، جلوگیری از اعطای القاب و عناوین، مدیحهسرایی، هرزگی، لوطیبازی، قدارهکشی، عربده کشیدن مستانه، قمهزنی، پاککردن یخچالها از آلودگی، سنگفرش کردن کوچهها، جمعکردن گداها، جاری کردن نهر کرج به تهران، تأسیس قراولخانه، مرمت بناهای تاریخی، بستن چندین سد بر رودخانهها برای رونق کشاورزی، افزودن صادرات، محدود کردن واردات، مبارزه با کهنهپرستی، اصلاح مرثیههای سست و سخیف مذهبی و حمایت از حقوق اقلیتهای مذهبی» را دستورکار خود قرار داد. اصلاحاتی از خود به مثابه دولت در کنار اصلاحات از لایههای زیرین جامعه به قدری در نگاه امیرکبیر لازم بود که در این موضوع جدیت و ممارست زیادی به خرج داد به صورتی که شاه جوان را به چالش میکشید. در نظرگاه امیرکبیر توسعه بومی با استفاده از پتانسیلهای موجود در کشور میسر بود. او در اولین قدم اصلاح رفتار عمومی را سرلوحه خود قرار داد. امیرکبیر در روزگاری زیست میکرد که باورهای غلط عرفی در تار و پود زندگی ایران در هم تنیده بود. بهطور مثال تاسفآور است که به نوشته بسیاری از سفرنامهها و خاطرات خود، در آن دوران بهداشت عمومی اسیر باورهای خرافی و غلطی شده بود که امروز اگر بشنوید که برای بهبودی زخم روی آن ادرار میکردند یا اینکه خاکستر به آن میمالیدند، جز حیرت واکنشی نخواهید داشت. وقتی امیرکبیر دستور آبلهکوبی عمومی داد گروهی از فالگیران و جنگیران در کوچه و خیابان گفتند که امیرکبیر میخواهد روح بچههای مردم را به تسخیر جنیان دربیاورد.
فریدون آدمیت در کتاب امیرکبیر و ایران همچنین از اصلاحات حرفهای امیرکبیر نام میبرد که در واقع ایده مدرنیزاسیون نزد او را تقویت میکند: «تأسیس دارالفنون، پست جدید، آبلهکوبی، تأسیس بیمارستان دولتی و استخدام استادان قابل برای دارالفنون، ترجمه کتابهای اروپایی، تأسیس چاپخانه و راهاندازی روزنامه، ترجمه روزنامههای فرنگی، رواج صنعت، استخراج معادن، ارسال بلندپروازانه محصولات ایرانی به نمایشگاههای خارجی و...» اینها تلاشهای امیرکبیر است گرچه برخی از آنها همانند دارالفنون به حیات خود ادامه دادند اما آنچه امیر نظام میخواست با بعد از مرگ تلخ او تفاوتهای بسیار داشت. با این حال روح امیرکبیر برای همه دوران بر سر دارالفنون، اولین دانشگاه مدرن ایران قرار گرفت و شاگردان دارالفنون در سلسله مراتب اداری و صنعتی ایران جایگاه والایی یافتند و نسلی را میان دیوانسالاران ایرانی پیدا کردند. گویی بعدها مدارس مدرنی اینچنینی نیز به شکل و روش دارالفنون در کشور دایر شد تا اینکه در عصر رضاخانی دانشگاه به شکل امروزی خود تاسیس شد.
در کنار این مخالفخوانیهای عمومی اما درباریان سنتی که دل در گرو دو قدرت روس و انگلیس داده بودند، به دلیل تضاد منافعشان با اقدامات امیرکبیر کانون قدرتی علیه او را تشکیل دادند که در نهایت به قتل تلخ امیرکبیر در حمام فین کاشان منجر شد. قتل امیرکبیر گرچه نزد روشنفکران و حتی مردم عادی بهعنوان یک تراژدی شرقی تبدیل شده است اما بیش از افسانهسازیهای مرسوم که تا همین امروز نیز ادامه دارد، میراث امیرکبیر در توسعه ایرانی بر دو چیز استوار است؛ اول پالایش جامعه از عوامگرایی و خرافهسازی و در یک کلام بازسازی معنوی و درونی جامعه از هرچه مانع پیشرفت میشود دوم امیرکبیر بر غیرمتعهد بودن دولت ایران به قدرتهای خارجی تاکید میکرد. او به خوبی دریافته بود که تمسک به روس و انگلیس در عصری که رقابتهای بینالمللی میان این دو در جریان است، چیزی جز خسارت به کشور عایدی ندارد. استقلال کشور در برابر این دو قدرت عصر استعماری پایههای قدرت ملی را افزایش میدهد.
گرچه تلاشهای امیرکبیر در این زمینه ناکام ماند او نتوانست به دلیل وابستگیهای درباریان مرزی میان دولت ایران و قدرتهای استعماری بکشد و خط و حدودی برای دخالت آنان ایجاد کند اما براساس همان روایتهای ناقص او در این زمینه میراثی مهم را به جای گذاشت که استقلال ایران تنها به دست ایرانیان رخ میدهد. تجربه امیرکبیر اما بعدها توسط ناصرالدین شاه مورد توجه قرار نگرفت. او با اخذ وامهای کلان و دادن امتیازهای بیشمار که برخی گریبان ایران را تا سالهای متمادی همانند قضیه نفت گرفت، وابستگی را دوچندان کرد. یکی از دلایل اینکه جنبش مشروطیت شکل گرفت، قتل امیرکبیر بود. اگر امیرنظام محبوب مردم و روشنفکران به تلاشهای خود ادامه میداد شاید هیچ نیازی به جنبشی اصلاحی در پس عصر تاریکی قتل امیر نبود.
این شعر شاید بخشی از احساسات ایرانیان بعد از قتل امیرکبیر باشد:
نادانی شه گرفت دامان امیر
تا نیشتر آمد به رگ جان امیر
بربست سعادت را بهروی ما در
بگشود چو جوی خون ز شریان امیر
منبع: مثلث
ویدیو مرتبط :
زنده یاد امیرکبیر نخست وزیر ملی ایران