ورزشی


2 دقیقه پیش

رونمایی از جوان‌ترین فاتح تاریخ در روز تصادف روزبرگ و همیلتون

تسنیم/ قهرمانی پسری که هنوز به سن اخذ گواهینامه رانندگی در کشورش نرسیده، اتفاق مهم مرحله پنجم فصل ۲۰۱۶ فرمول یک بود.مرحله پنجم فصل 2016 فرمول یک در پیست کاتالونیای اسپانیا ...
2 دقیقه پیش

مرزبان گزینه جدی سپاهانی‌ها بعد از ویسی

تابناک/ علیرضا مرزبان به عنوان جدی ترین گزینه تیم فوتبال سپاهان برای فصل اینده است.بعد از پایان فصل پانزدهم و ناکامی سپاهان در لیگ مسئولان این باشگاه در پی جانشین استیماچ ...



بنا: خوشحالی یعنی هر ماه بی‌دردسر 500 یورو برای دخترم حواله کنم


ورزش > کشتی - تماشاگران امروز نوشت؛ تیم‌ملی کشتی فرنگی ایران می‌گوید علاقه‌ای به سیاست ندارد اما نمی‌تواند شادمانی‌اش از شرایط کشور پس از برجام را پنهان کند. گفت‌وگوی ما با این مربی اعجوبه، پر از امیدواری است

پنج شش ماه مانده به المپیک، از کاروان ورزش ایران اخبار امیدوارکننده‌ای به گوش نمی‌رسد. وزیر ورزش تلاش می‌کند خودش را واقع‌بین نشان دهد و با یک فرمول منطقی به این نتیجه می‌رسد که ورزشکاران ایران در ریو بین چهارونیم تا شش مدال می‌گیرند. دیگران حتی جرات پیش‌بینی همین چند مدال را هم ندارند. خیلی‌ها از تکرار افتضاح المپیک پکن می‌ترسند؛ فقط دو مدال!در اردوی تیم ملی کشتی فرنگی ایران اما هیچ نشانی از ناامیدی نیست. صدای یکی از آهنگ‌های معروف مدرن تاکینگ، لابه‌لای خنده‌های بلند بچه‌ها و شوخی‌هایی که محمد بنا می‌کند، سالن تمرین خانه کشتی را پر کرده. بنا وقت مصاحبه را برای امروز هماهنگ کرده چون قرار است شاگردانش فقط کمی با وزنه کار کنند. شاگردان او از سرشناس‌ترین ورزشکاران کاروان ایران در المپیک خواهند بود. حمید سوریان، امید نوروزی و قاسم رضایی، سه طلا از چهار طلای ایران در المپیک لندن را گرفته‌اند. تیم بنا پدیده‌هایی مثل یوسف قادریان هم دارد که در مسابقات قهرمانی جهان، خوش درخشیده؛ با این وجود همه می‌دانند ستاره اصلی تیم هیچ‌کدام از این اسم‌های معروف نیست.ستاره اصلی تیم کشتی فرنگی ایران، بعد از چند بار تلاش برای انداختن توپ بسکتبال به داخل سبد، سمت ما می‌آید. سلام وعلیکی گرم می‌کند و مصاحبه را استارت می‌زند.در تمام طول مصاحبه احساس نمی‌کنی ذره‌ای نگران باشد، برعکس تا دلت بخواهد در صورتش امیدواری موج می‌زند. آدم پیچیده‌ای به نظر نمی‌رسد. بدون هیچ ملاحظه‌ای از علاقه‌اش به پرسپولیس می‌گوید، حتی برای مخفی کردن علایق سیاسی‌اش هم تلاشی نمی‌کند.منتقدان، موفقیت‌هایش را به شانس ربط می‌دهند و فکر می‌کنند او دیگر هیچ‌گاه دستاوردی شبیه به المپیک 2012 نخواهد داشت. شاید حق با آنها باشد و خیلی جاها محمد بنا خوش‌شانس بوده، اما این چند کلمه، برای شناختن او کافی نیست. برای پی بردن به رمز و راز موفقیت‌های این مرد استثنایی، شاید بهتر است آدم، کمی به او و تیمش نزدیک شود. رازی اگر باشد، همین‌جاست، لابه‌لای تمرین‌های طاقت‌فرسای روزانه، فریادهایی که سر شاگردانش می‌زند و شوخی‌هایی که با هر کدام‌شان می‌کند. مثل یک دوست یا به قول خودش مثل یک پدر.

ماشاءالله خودتان هنوز روی فرم هستید؛ اگر لازم باشد با بچهها كشتی میگیرید؟بعضی مواقع كلكل میكنم ولی نه مثل قدیم. نزدیك به هشت تا ده سال پیش كسی نبود ولی الان ماشاءلله با حمید هم دیگر نمیتوانم درگیر شوم. همه خوب و قوی هستند. از نظر وزنی یا تكنیكی؟حمید چون وزنش پایین بود دستهایم را به او آوانس میدادم و میگذاشتم پشتسرم میگفتم خاكم كن؛ ولی الان دو دست هم كه قرض بگیرم باز هم نمیتوانم او را تكان بدهم. شرایط بچه ها نسبت به مهرماه كه شروع كردید چطور است؟خیلی خوب است و همه کاملا این تفاوت را حس میكنند. یعنی همه آنها كه از قدیم بودهاند و حتی كارمندهای خانه كشتی با دیدن شرایط حس میکنند تغییرات مثبتی بهوجود آمده و من هم خیلی خوشحالم. تا شرایط خیلی خوب چقدر فاصله دارید؟الان لازم نیست خیلی خوب باشند. باید تا المپیك و وقتی كه وارد مسابقه میشوند به شرایط خیلی خوب برسند. نسبت به زمانی كه الان در آن هستیم كه خیلی خوب هستند و سریعتر شدهاند. امید خیلی خوب شده. خود آقای چمیانی (مربی شیرازی) قبل از اینكه به اوكراین برود، تمرینات حمید سوریان و امید نوروزی را از نزدیک دید؛ وقتی دید، گفت من اصلاً باور نمیكنم این همان امید است. در این مدتی كه شما نبودید چه چیزی در آن تیم قبلی از دست رفته بود؟ من نمیخواهم از نفرات قبلی ایراد بگیرم. آنها هم واقعاً زحمت كشیدهاند. ولی تیمداری یك راه و رسمی دارد و آن هم این است كه با این بچهها زندگی و عشق كنی؛ یعنی هم پدر، هم برادر و هم رفیقشان باشی. این بچهها سالها با من زندگی كردهاند؛ حتی آنهایی كه تازه آمدهاند. مثلاً خیلیها فكر میكنند یوسف قادریان تازه آمده. من از زمان نوجوانان یوسف قادریان را با آقای رشید محمدزاده به اردوی بزرگسالان هم میآوردم. خیلی ها در مورد شما میگویند روحیه دیكتاتوری دارید؛ چطور میشود كه یك مدیر روحیه دیكتاتوری داشته باشد ولی این اندازه هم محبوب باشد؟من یك مثال خیلی ساده میزنم. مثلا شما سرباز هستی و كاری خلاف میل فرماندهات انجام میدهی، او شما را میزند و حتی تنبیه میكند. شما به خاطر اضافه خدمتت تمكین میكنی و هیچ هم نمیگویی، ولی اگر همین حالت در خانه اتفاق بیفتد و پدرت این كار را بكند، شما دستش را هم میبوسی. من برای اینها پدر هستم. آن حالت سختی و دیکتاتوری كه شما میگویید، سالهاست به این نتیجه رسیدهام كه باید باشد. چون پیشرفت در این مسیر است. خودشان میدانند. كشتی فرنگی كجا بوده و الان كجاست؟ درست است كه خودشان زحمتكشیدهاند ولی بالاخره یك نفر این مسیر را به آنها نشان داده. ما - كادر فنی- كه سالها در كنار اینها بودهایم، چه آنهایی كه الان هستند، چه آنها که نیستند، همه فهمیداند كه زندگی و عشقمان این است كه اینها را به آن نقطهای كه میخواهند و میخواهیم برسانیم برای همین هم اخم و تخم و خنده و خوشحالیمان با هم است و با هم زندگی میكنیم. شاید یك ریزه كاریهای دیگری هم وجود داشته باشد، چون قاعدتاً هر مربی دیگری هم كه بیاید دوست دارد شاگردانش موفق باشند و شاگرد این را میفهمد. صددرصد. مثلاً در تاریخ فوتبال انگلیس مگر چند تا فرگوسن داریم؟ مربیهای دیگر نمیخواستهاند فرگوسن شوند؟ این تفاوت ناشی از طبیعت و خصلت هر فرد و مدیریتی است كه در ذات اوست. خیلیها بگویند فن بلد نیست، این كار را فلانی میكرد، آن كار را فلانی انجام میداد.... من میخواهم بگویم اینها همه رفتند و مدال گرفتند و من هنوز هستم. چه زمانی به این نتیجه رسیدید كه میتوانید مربی خوبی باشید و این كاریزما را دارید؟از زمانی كه بچه بودم سعی كردم مثل پدربزرگ و عمویم باشم؛ آنها هم همینطور هستند. زمان خشمشان نمیتوانستی در چشمشان نگاه كنی. من هم اگر عصبانی شوم هیچكس نمیتواند در چشمم نگاه كند. پرویز كماسی میگفت من هیچوقت با علی پروین چشم تو چشم نمیشوم؛ او چشمهایش سگ دارد و آدم را میگیرد. لابد شما هم چنین خاصیتی در چشمهایتان دارید.ماشاءلله چشم های علی آقا خوشرنگ و خوشگل است؛ ما كه چشممان معمولی است. ولی كلاً كاراكتر افراد فرق دارد. الان نمیتوانم خیلی مسائل را بازگو كنم، چون زمانش نیست.در این ماجرا چیزی هم اكتسابی بوده؟ مثلاً در مورد فرگوسن که مثال زدید آیا تا به حال دنبال این بودهاید كه ببینید فرگوسن چه كرد كه چندین سال در قله ماند؛ یا در اشل ایران، علی پروین چه كرد كه موفق بود؟

نه. من یك مربی داشتم كه مربی اول و آخرم بود؛ حاج محمد پذیرایی كه از بچگی با او بودم. من فقط عشق را از او یاد گرفتم؛ خصلت مدیریت در ذاتم بود. میدیدم كه وقتی لقمهای دارد با شاگردهایش نصف میكند. من این عشق را از او یاد گرفتم خیلی به من كمك كرد. اما چیزهای دیگری هم بود، مثلاً زمانی هم كه كشتی میگرفتم، مربیگری میكردم؛ یعنی بیشتر كشتیگیرهای تیم ملی با من كار میكردند تا با كادر فنی. از اول عاشق مربیگری بودم، در زمان بازی، كشتی و تمرین تیمهای دیگر را میدیدم تا بفهمم چه تاكتیكی به كار میبرند و چگونه بدنسازی میكنند.

با این علاقهای كه از مربیگری میگویید چطور توانستید این مدت طولانی مربیگری را خودخواسته كنار بگذارید؟

خوشحالم بعد از سالها كه بالاجبار یا با تقصیر خودم كنار این عشق نبودم، فرصتی فراهم شد تا به تیم برگردم. با خواست مرد بزرگی مثل حاج محمد طالقانی كه این علاقه را در من میشناخت و در زمانی كه تیمداری میكرد با اطمینان مربیگری تیمش را به من میسپرد، یا خدا بیامرز آقای رفوگر، این اتفاق افتاد.

می گویند در دهه شصت خیلی شر و شور بودهاید؛ یعنی كل تیم خیلی شر و شور و دعوایی بودهاند.

نه بابا! دروغ میگویند. كجا شر و شور بودیم؟

از آن نسل، الان فقط یكی دو نفر مثل بهروز یاری و كدخدایی شر و شور دارند. در فوتبال هم یكسری در آن دوره سوختند.

آن زمان شرایط طوری بود كه به خاطر جنگ، ورزش اهمیت زیادی نداشت و بهخاطر روحیه جنگندگی و طبیعتی كه وجود داشت و اینکه مردم كشتیگیرها را آدمهای دیگری میدانستند، یكسری اتفاقات به دنبال رخ داد. شاید زمان ما یا کمی قدیمتر مایه تعجب بود که مثلاً محمدرضا نوایی به دانشگاه میرفت. یا مثلاً بعدها محسن فرهوشی لیسانس تربیتبدنی گرفت و جزو اولینها بود. ولی الان ماشاءلله همه جوانها تحصیلكرده هستند و زندگیهای خوب دارند. آن زمان همه یا قصاب بودند یا سلاخ!

به نظر میرسد آن نگاه نسبت به كشتی هنوز هم هست. مثلاً بسكتبال را به عنوان رشته ورزشی دانشگاهی میشناسند در صورتی كه هر روز در مسابقات بسكتبال دعوا و زد و خورد پیش میآید و شاید حاشیههایش هم خیلی بیشتر از كشتی است، ولی در مورد كشتی میگویند رشته ورزشی بچههای پایین است و...

یك بار در مجموعه انقلاب بچه های تیم ملی را برای مسابقات جهانی تمرین میدادیم، یك تیم باشگاهی بسكتبال كه نمیخواهم اسمش را ببرم آنجا بودند، لحظهای که تیم ما وارد شد شنیدم كه گفتند اوه اوه لات و لوتها آمدند. من فكر نمیكنم الان دیگر آنطور نباشد.

هیچوقت وسوسه شده اید كه برای اقامت در کشور دیگری، از ایران بروید؟

من به اروپا رفتم چون خسته شده بودم، توجهی به من نمیشد و دوران كشتیام هم رو به پایان بود؛ رفتم كه شانسم را جای دیگری امتحان كنم.

تجربه خوبی بود؟

نه. این اواخر زندگیام خوب شده بود و زندگی آرامی داشتم ولی همیشه تمنا و تقاضایی در دلم بود كه این چمدان پشت در است و فردا یا پس فردا برمیگردم. یك اصطلاح انگلیسی میگوید یك زمانی تو از همه چیز وارد هیچی میشوی؛ ما از افرادی بودیم كه اینجا برای خودمان كسی بودیم، ولی در آنجا یك نفر مثل بقیه آدمهای معمولی بودیم و نمیتوانستیم خودمان را با محیط وفق بدهیم. ولی اگر از هیچی بیایی و وارد همه چیز شوی، خیلی خوشحال و راحت میتوانی زندگی كنی. شاید محیط را هم برای ما آماده میكردند و همه چیز مهیا بود ولی به همان دلیل كه گفتم نمیتوانستم تحمل كنم.

آنجا دیگر قهرمان كشتی و مربی كشتی نبودید و باید زندگی معمولی میكردید.

البته ایرانیها بودند و احترام میگذاشتند اما فضای زندگی آنها جوری بود كه قهرمانهایی را هم که همدوره خودت بودند، سال به سال نمیدیدی. خیلی گرفتار كار و زندگی بودند و آنجا باید كار میكردی.

برگشت شما یك جرقهای بود و انقلابی در كشتی فرنگی ایجاد كرد. شاید برای اولینبار بود كه یك مربی از ستاره های تیمش بزرگتر و محبوبتر شد، غیر از علی پروین در فوتبال در رشته های دیگر چنین موردی نداشتیم. درباره محمد بنا این اتفاق افتاد و هنوز هم وقتی صحبت از المپیك 2012 می شود، شاید آنقدر كه محمد بنا را به خاطر میآورند كشتی گیرهای تیم را به یاد نیاورند. بعد از آن چطور با این دوره جدید كنار آمدید؛ یك جورهایی شاید همان از هیچ به همه چیز بود.

از هیچ به همه چیز، ولی با برنامه بود. حتی مربی هایی هم كه بعد از من آمدند، بعضی هایشان با مدال آسیایی بالاتر از من بودند، چون كسی مدال آسیایی به آن صورت نداشت؛ ولی زمانی هم كه من آمدم اسمش این بود كه مدال نقره جهان را دارم كه شاید هیچكس نداشت. بعد كمكم فكری را كه در ذهنم بود پیاده كردم. در ابتدا آقای طالقانی پیشنهاد تیم بزرگسالان را داد که قبول نكردم، در صورتی كه در آن تیم یك دنیا استعداد بود؛ ولی دورهاش گذشته بود و آنها شكل گرفته بودند و نمیشد برنامه خاصی روی آنها پیاده كرد. من همیشه به این اعتقاد داشته ام كه اگر بخواهیم میتوانیم. من با تیم ملی جوانانی شروع كردم كه از آن نسل حمید سوریان و قاسم رضایی هنوز هستند.

تیم بزرگسالانی كه به شما پیشنهاد دادند رنگرز و علی اشكانی بودند؟

رنگرز، علی اشكانی، پرویز زیدوند، بهروز جمشیدی، مسعود هاشمزاده، علیرضا غریبی و... بودند. ستاره هایی كه اگر بخواهی با این نسل مقایسه شان كنی زمین تا آسمان فرق دارند. گاهی به من میگویند شانس آوردی این نسل را در دست گرفتی، میگویم من آرزوی آن نسل را داشتم. آرزویم این بود كه علی اشكانی 18ساله را داشتم یا حسن رنگرز كه یك نابغه بود. نسلی هم كه كار با آنها را شروع كردم، هر فكری برایشان داشتم را پیاده كردم و نتیجه داد، و طبیعتاً آنها هم كه نتیجه ندادند با خودم بود. حمید سوریان 50 مدال دیگر هم بگیرد به من چه میگوید؟ شاید وقتی من بروم و یك مربی دیگر بیاید بتواند مقایسه كند، ولی وقتی از بچگی زیر نظر خودم بوده و مدال گرفته، زحمات من خیلی به چشمش نمی آید. البته اینها آنقدر منش پهلوانی و بزرگی دارند كه هیچوقت زحمات را فراموش نمیكنند حتی بچه هایی كه الان آمدهاند. مگر بشیر یا سعید عبدولی كی آمدند؟ به من می گفتند هیچكس در ایران نمیتواند سعید عبدولی را اداره كند، وقتی جوانان بود 50 بار او را از اردو بیرون كرده بودند ولی من گفتم شش ماهه او را درست میكنم. درست سه ماه طول كشید، وقتی دیدند گفتند مگر میشود این سعید عبدولی باشد؟ ولی شد و مدال جهانیاش را هم گرفت.

اینکه در المپیك 2012 شما ستاره تیمتان بودید، شاید خودتان را هم نگران كرد. الان انتظارها از شما خیلی زیاد است.

نه اصلاً. ما در ایران جنبه بزرگ شدن نداریم. به كشتی كار ندارم، کلا فضا اینطور است. شما ببینید یكباره نسل فوتبالمان خیلی خوب میشود، جام جهانی میرود، آمریكا را میبرد و... بعد یكباره همه چیز را به هم میریزیم. یك نسلی از بسكتبال مان یك تكان میخورد و بعد خودمان همه چیز را به هم می ریزیم؛ یا ولاسكو می آید یك تكان به والیبال ما میدهد، ولی خودمان بیجنبگی میكنیم و خرابش میكنیم. یكباره كشتی فرنگی ما سه مدال طلا میگیرد که بعضی رشته ها و ورزشها اصلاً گلویشان میگیرد. گاهی نمیشود خیلی چیزها را گفت.

خسته نبودید كه بخواهید استراحت كنید؟ در آن مراسم آقای احمدی نژاد دست گردن شما انداخت گفت بنا میماند.

بله. من هم قبول كردم ولی بعد از آن گفتم اگر شرایط فراهم باشد، میمانم.

چند ماه هم ماندید.

دوازده سال من به اینها دروغ گفتم. گفتم اگر قهرمان بشوید، این می شود. حمید اولی را گرفت گفتم بعدی؛ بعدی؛ بعدی. امید گریه كرد، گفتم صبر كن. دیگر بالاتر از قهرمان المپیك چی میخواستم به آنها بگویم؟ اوج توقعاتشان برآورده شده بود. یكسری میگفتند كشتی فرنگی، فقط وقتی محمد بنا است.... من در اسلام آباد غرب بودم که یك آقای مسن آمد یقه من را گرفت و گفت 500هزار تومان بده! گفتم برای چی؟ گفت آدمی كه ماشین شش میلیاردی دارد باید 500هزار تومان به من بدهد. گفتم اگر ندهم، گفت نفرینت میكنم! یعنی آن بیرون هم مردم فكر میكنند الان محمد بنا یك ماشین شش میلیاردی و یك خانه 300متری در زعفرانیه دارد. از داخل هم كشتی گیرها همه فكر میكنند محمد بنا هر وقت بخواهد در اتاق روحانی را باز میكند و می گوید به هر كس هرچه میخواهد بده، یكی یك خانه هم به هر كدام بده. بابا اصلاً كسی به حرف من گوش نمیدهد. ما بزرگ هستیم ولی دكوری هستیم. هرچه گفتم موكت های بوگندوی خانه كشتی را عوض كنید هیچكس گوش نكرد تا در آخر خود رسول خادم آمد و این كار را كرد.

نقدی كه به این ماجرا وارد است این است كه دهه شصت یعنی دهه شما، نسل خوبی نبود ولی ستارههای بزرگی داشت. مثل فوتبال که حمید درخشان، حمید علیدوستی و... ستاره بودند، ولی بعداً هیچكدام به هیچ چیز نرسیدند، شما هم به هیچ نرسیدید. الان ورزشكارهای ما وضعشان نسبت به جامعه و نسبت به نسل و دهه خودشان بد نیست، ولی خیلی درگیر ماجرای پول و پاداش هستند.

مگر ورزشكارها از مردم مستثنی هستند؟ آنها هم جزئی از جامعه هستند. تغییر جامعه تغییر ذائقه ورزشكار را هم به دنبال دارد. زمانی كه ما بچه بودیم با عمو، پدربزرگ و و مادربزرگ مان در یك خانه زندگی میكردیم. الان شما زندگی مردم را ببینید. هر بچه یك اتاق شخصی می خواهد. ذائقه اجتماعی تغییر كرده است. آن زمان در فوتبال پولی نبود. یادم است همان موقع هم چنگیز، بنده خدا با تاكسی كار میكرد.

كشتی گیرها وضعشان چگونه بود؟

من قهرمان جهان شده بودم ولی وقتی میخواستم برای تمرین از تهران پارس به شیرودی بروم با اتوبوس میرفتم. پسرعمه ام چون وضع پدرش خوب بود، بنز داشت ولی من همه جا با اتوبوس می رفتم. الان یك وقت هایی می گویند تو پرسپولیسی هستی، میگویم بله، ولی من همان پرسپولیس دهه شصت را دوست دارم.

پرسپولیس الان هم خوب است.

بله من حظ می برم بازی آنها را میبینم. خیلی كار درستی كردند برانكو را نگه داشتند و الان دارند نتیجه می گیرند.

آن تیمی كه گفتید برنامه هایتان در كشتی را با آنها شروع كردید، غیر از این دو نفری كه هنوز هستند خیلیها سرنوشت شومی پیدا كردند. طالب، بابك قربانی، امیر علی اكبری و...

ورزش اینها را دارد. شما كشتی آزاد را هم ببینید از این مسائل دارد. در ورزشهای قدرتی اگر یك مقدار اشتباه كنی و ناهماهنگی باشد این چیزها پیش میآید. مگر در وزنه برداری علی حسینی نبود؟ منتها چون كشتی، مخصوصاً فرنگی، جلوی چشم است این چند سال اخیر توجه به آن بیشتر شده، وگرنه همه رشته ها این پِرتها را دارد. چرا نمی گوییم محمد حاتمی كشتی گیر 55كیلویی كه در قهرمانی جهان، سیمین اف، قهرمان جهان را میبرد، خودش میرود محو میشود؟ سیمین اف در بزرگسالان می آید و با حمید سوریان كشتی میگیرد. یا خیلی از جوان های دیگر كه به همین شکل محو میشوند. اگر دقت كنید در كشتی و ورزشهای شبیه به آن چند ستاره هستند كه فقط به آنها نگاه میشود. چند روز پیش در مورد یک پودر کمک تغذیه صحبت شد، گفتند چند اسم بدهید كه فقط این پودر را به آنها بدهیم گفتم یا به همه میدهید یا به هیچكس نمی دهید. كسی مثل حمید پول دارد و میرود خودش می خرد ولی مثلاً مهرداد مردانی پول ندارد، باید به او بگویم تو برو بخر؟ خوشبختانه موافقت كردند كه برای همه بخرند. یك زمانی میبینی در محیطی كه كشتی سرمایه ای ندارد و به آن بی توجهی میشود، گرفتار میشوند. بدبختی كشتی این است كه ما دو تابلو روی گوشهایمان داریم که نگاه میكنند میگویند این كشتی گیر است.

در ابتدا برای این تابلوها از در استفاده نكردید؟!

نه شكر خدا. من 15سالم بود قهرمان بودم.

یك دورهای تصور میشد محمد بنا را میزنند چون كشتی فرنگی بالاتر از كشتی آزاد قرار گرفته است.

این رقابت همیشه بوده.

كشتی فرنگی فرزند سرراهی است.

آن زمان این را میگفتند، ولی الان اینطور نیست. وقتی اختلافی پیش بیاید، وقتی نبودی بود شود، این صحبتها هست. شما الان فكر میكنید محمد بنا آمده دیگر این صحبتها نمیشود؟ همه آنهایی كه تا دیروز میگفتند چرا او را نمیآورید الان منتقد من شده اند. درست است که من رصد میكردم و حرف خوب را میگرفتم، ولی وقتی فكری داشتم هر چند که خلاف جریان آب هم بود انجامش میدادم. چون اگر بخواهی همه را راضی كنی، این درست همان لحظه ای است كه داری شكست میخوری.

شاید یك انتقادی كه به برنامههای فدراسیون وجود دارد این است كه مثلاً آخرین باری كه ما حمید سوریان را دیدهایم به مسابقات لاس وگاس برمیگردد. كی مردم میتوانند از حضور این ستارهها لذت ببرند؟ لیگ كه نمیآیند و شاید هم دلیلشان درست باشد، ولی قبلاً در سال چهار پنج بار ستاره ها را در مسابقات مختلف میدیدیم. شاید این مسأله باعث شود که تماشاچی هم یك مقدار كم شود.

نه. آن زمان به این شكل نبود. اردویی نبود و همه در باشگاه هایشان تمرین میكردند. سالی یك اعزام به خارج داشتیم، مسابقات جهانی هم یكی دو بار بود که آن هم فقط دو سه كشتی گیر میرفتند. برای همین مجبور بودیم مسابقات داخلی را هم بگیریم. من مسابقات تهران را هم شركت میكردم، در مسابقات كشور هم بودم، جام شهدا یا هر جامی كه بود را هم شركت میكردم.

الان این وضعیت طبیعی است؟

بله. مثلاً بعضی ها میگویند مردم دوست دارند حمید سوریان را روی تشك ببینند. مگر در سالنهای ما چند نفر جا می گیرد؟ نهایتا شش هفت هزار نفر برای دیدن مسابقات به سالن دوازده هزار نفری میآیند، بقیه باید از تلویزیون ببینند. خب چرا تلویزیون مسابقات سهمیه یا مجارستان را نشان نمیدهد؟ مثلاً الان همه طارمی را میشناسند، چرا کسی یوسف قادریان را نمیشناسد؟ من او را ده مسابقه بردهام ولی تلویزیون نشان نمیدهد. فقط یك مسابقات جهانی را آن هم با تأخیر و ضبطی یا با پارتی نشان میدهند. كشتی ورزش سختی است یكباره ضربان میرود بالای دویست، در این ضربان وقتی دیگر اكسیژن درست به مغز نمیرسد، آدرنالین بالا میزند. شما توقع دارید در آن ضربان بالا در یك ثانیه فن بزند و فن هم نخورد. من میگویم هر کدام از قهرمانهایمان را در جای خودش بگذاریم. الان یوسف قادریان جوانی است که تا زمانی كه هست باید از او استفاده كنیم. داوود عابدیانزاده رفته مجارستان مدال گرفته، یوسف قادریان هم آسیایی میگیرد، مگر تلویزیون نشان میدهد؟ بعد فردا میگویند بگذارید این 85كیلوها اینجا كشتی بگیرند ما كشتی یوسف قادریان را ببینیم. دیده شدن مباحث زیادی دارد.

محمد بنا

شما گفتید آن زمان برای این رفتم كه 12سال قول داده بودم و نشده بود ولی الان فضا فرق كرده. خیلی بچه ها متهم هستند به اینكه خیلی گرفتهاند ولی باختهاند. به نظر میرسد فضا یك مقدار سیاسی شده.

اینكه سیاسی شده را نمیدانم، ولی فكر نمیكنم یك كشتی گیر همه اعتبارش را برای این مسأله بگذارد. اولا امید كه اصلاً انتخاب نشد كه برود. فقط حمید بود كه با آن شكل و جو و روحیهای كه برایش درست كردند و آن كوچ كه انجام شد، طبیعی است كه اینطور بشود.

مردم در كامنت ها میگفتند كسی كه میرود چهارتا ماشین شش میلیاردی میگیرد...

این دروغ است و شما هم باید به مردم بگویید كه دروغ است. كدام ماشین شش میلیاردی؟ یك ماشین با حواله 170 تا نهایت 200میلیون تومان، حق یك قهرمانی كه هفت هشت مدال جهانی و المپیك دارد، نیست؟ اصلاً پولش را هم ندارد كه آن ماشین را بخرد فقط حوالهاش را برده داده. همان كاری كه والیبالیستها و فوتبالیستها كردند. جلوی حرف مردم را نمی توان گرفت؛ من میگویم طرف آمده یقه من را گرفته كه تو ماشین شش میلیاردی داری باید همین الان 500هزار تومان به من بدهی!

درباره ماجرای اهدای مدالهای سوریان به احمدینژاد گفته بودید به اصرار آقای کردان این اتفاق افتاده. مطمئن هستید مرحوم کردان این کار را کرده؟ ایشان آن موقع مریض نبودند؟

نه؛ صددرصد درست میگویم. من ظهر ساعت دو با او قرار داشتم و ساعت سه دایره طلایی با آقای جاودانی برنامه داشتیم. وقتی پیش من آمد اصلاً حالش خوب نبود. میتوانید از حمید هم بپرسید. (حمید سوریان دقایق بعد گفت آقای بنا درست میگوید)

اصلاً علایق سیاسی دارید؟

من اصلاً نمیدانم سیاست را چطور مینویسند.

مگر میشود؟ شما همه مسائل را خیلی خوب پیگیری میكنید.

بله ولی اصلاً نمیتوانم سیاست را پیگیری كنم.

شما هم بعد از فوت مادر تنها شدهاید.

من یك خانواده بسیار پرجمعیت دارم. پدر، خواهرها و برادرهایم هستند.

الان درباره تیم ملی فوتبال هم خیلی بحث مربی وطنی و مربی خارجی داغ است.

كروش واقعاً خوب است. ما نوكر مربیهای وطنی هم هستیم. ولی ببینید، اولا مربیگری تیم ملی فوتبال ما غیر از كلاس فنی و سطحی كه میخواهد، كاریزما هم لازم دارد. یك نكته دیگر اینكه گاهی بعضیها میگویند ما یك كشور هفتاد میلیونی هستیم و خیلی استعداد در این كشور داریم و... میگویم اگر به جمعیت بود الان باید چین ده دوره قهرمان جهان بود. اگر از لحاظ سطح امكانات هم بود اسپانسرها و پولی كه چین دارد را ما نداریم، پس چرا چین قهرمان نمیشود؟ یا خیلی كشورهای دیگر مثل آمریكا، روسیه و... مربیگری فوتبال یك دانش فنی می خواهد و یك كاریزما. شما ببینید از نظر فنی شاید جلالی بهتر از قلعه نویی -البته به آقای قلعه نویی بی احترامی نمی كنم، من او را خیلی دوست دارم- باشد ولی هیچوقت مجید جلالی نمی تواند مثل قلعه نویی تیم جمع كند. تیم ملی كشور را هم جمع كردن یك ویژگی خاص میخواهد. الان از هر كدام از بازیكنهای تیم ملی بپرسی با كدام مربی راحت هستی همه میگویند كروش. یكی از مشكلات كروش این است كه وزیر میگوید روزی كه تیم از جام جهانی برگشته همه 24بازیكن به وزیر گفته اند كروش را نگه دار. برای اینكه كروش قدرت دارد. مربی ایرانی خودش كم پول میگیرد، اگر پول بازیكنش را هم ندهند می گوید مملكتم است ایراد ندارد، ولی كروش خودش كه پول خوب می گیرد و پول بازیكنها هم برایش مهم است. هتل پنج ستاره نباشد و زمین چمنش روبه راه نباشد، اعتراض می كند. خب بازیكن همین را میخواهد. یك نفر را بیاورند بگویند در زمین خاكی بازی كنیم؛ این فوتبال است؟ به كروش چه ربطی دارد ما بسترسازی درست نداریم؟ الان من سرمربی بزرگسالان هستم، به من می گویند چرا بسترسازی نمی كنی؟ مگر بسترسازی وظیفه مربی بزرگسالان است؟شما فقط مربیگری را دوست دارد؟ در برنامه هایتان هست كه یك روز رئیس فدراسیون یا مدیر ورزشی شوید؟نه اصلاً. مدیریت خارج از تشك كشتی را اصلاً دوست ندارم. مثل علی دایی؟من خودم چند وقت پیش به دوستان می گفتم اگر علی دایی وارد كارهای مدیریتی شود خیلی موفق خواهد بود و بهتر میتواند در مدیریت خدمت كند، ولی من فقط روی تشك میتوانم موفق باشم. الان یك پیش بینی هایی درباره المپیك میشود. آقای وزیر هم خواسته اند واقع بینانه نگاه كنند گفته اند میانگینی از دوره های المپیك بعد از انقلاب مدال میآوریم؛ یعنی در نهایت حدود چهارونیم تا شش مدال. این مدل پیش بینی، فشار را روی شما كمتر می كند یا هدفی كه در ذهن شماست بیشتر از این است؟وزیر با این پیشبینی دنبال این نیست كه فشار را از روی ما كم كند، چون خود به خود مردم این توقع را از ما دارند و كاری هم ندارند كه دولت پول میدهد یا خیر. وزیر می خواهد فشار را از روی خودش كم كند، ذهنیت ها را آماده كند و بگوید یك سال استثنایی میشود و همیشه اینطور نخواهد بود.

درست می گویند؟

شاید درست بگویند. مثلاً چه كسی انتظار داشت كه در المپیك پكن فقط مراد محمدی یك برنز و هادی ساعی یك طلا بگیرند كه فاجعه شود، ولی چهار سال بعدش هم فرنگی اول شود. من یادم است در گوانگجو ما درباره احتمال مدالها صحبت كردیم. من به آقای افشارزاده گفتم وضعیت تیم فرنگی خوب است، ولی دیدم در برگهای كه جلوی ایشان بود برای فرنگی نوشته بودند احتمالاً یك مدال! آن هم حمید سوریان بود كه او هم طلا نگرفت. امیر علی اكبری هم كه در مسكو طلا گرفته بود، نگرفت و چهار نفر دیگر از تیم گرفتند. ورزش ما كه برنامهریزی اصولی ندارد؛ یكباره میبینی یكطوری زمین و زمان با هم چفت میشوند و چند طلا میگیریم.

خارج از این یكباره ها چی؟

ما یهویی نیستیم. كارمان روی اصول است. المپیك روی اصول بودیم و این احتمال را میدادیم.

كه سه مدال طلا میگیرید؟

من فكر میكردم هر شش بازیكنم میتوانند مدال بگیرند. چه كسی میگوید سعید نمیتوانست؟ بشیر باباجانزاده تا پای مدال پیش آمد، حریف سوئدیاش را بعداً به راحتی برد ولی آنجا نتوانست مدال بگیرد. الان هم...

الان؟

اینجا نمیگویم.

طلا داریم؟

من نمیدانم چه جوری است. ما میگوییم از نظر اسلام طلا حرام است ولی همه دنبال طلا هستیم. ده تا نقره هم بگیریم كسی خوشحال نمیشود.

252 43


ویدیو مرتبط :
حواله پراید 131 SE یورو 4