فرهنگی
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شدبه گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ... |
اقدامات ساواک برای شکنجه امام/برخورد امام خمینی(ره) با امام زمان جعلی
به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارس،52 سال پیش در روزهایی اینچنین، رهبر کبیرانقلاب اسلامی پس از سپری کردن نزدیک به یک سال حبس وحصر، از بند طاغوت آزادگشت و به شهر قم بازآمد. خیل مشتاق اما، فرصت را برای تجدید عهد با حضرتش غنیمت شمردند و به سوی خانه مصفای او سرازیر گشتند و صحنههایی ماندگار آفریدند.اینک در سالروز این رویداد تاریخی ودر بازخوانی آن،بایار دیرین آن بزرگ یعنی حضرت آیت الله سیدهاشم رسولی محلاتی گفت وشنودی انجام داده ایم که حاصل آن را پیش روی دارید.
*جنابعالی از یاران دیرین وشناخته شده حضرت امام هستید و از سلوک فردی واجتماعی ایشان،اطلاعاتی ناب دارید. با عنایت به موضوع گفتشنود وبه عنوان آغازین سوال،بفرمائید که چگونه خبر دستگیری حضرت امام را دریافت کردید؟
بنده قبل از 15 خرداد 1342 در ماههای محرم و رمضان به محلات میرفتم و در آنجا نماز جماعت را اقامه میکردم و منبر میرفتم. در محرم سال 1342 هنگامی که میخواستم از قم به محلات بروم، خدمت حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) رفتم تا طبق معمول کسب تکلیف کنم.
ایشان فرمودند: فعلا بروید،اگر لازم شد به شما اطلاع میدهم! هر چند تبلیغ با محدودیتهایی همراه بود، ولی چون در محلات مأموران ما را میشناختند، خیلی مزاحمت فراهم نمیکردند. یادم هست حتی در یکی از منبرها رضاشاه را لعن کردم و خبرش به شهربانی هم رسید، اما دنباله قضیه را نگرفتند! به این ترتیب حرفهایم را درمنبر میزدم تا روز عاشورا. شب یازدهم محرم بود که شنیدم حضرت امام در مدرسه فیضیه سخنرانی تندی کردند و به شاه هشدار دادند که: کاری نکنی که بدهم تو را از مملکت بیرون کنند! از طرفی شنیدم مرحومان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی در روز عاشورا در تهران دسته راه انداختند و مأموران رژیم هم به آنها تیراندازی کرده و خلاصه ماجرای 15 خرداد پیش آمد. بعد فهمیدیم شب قبل از این حادثه امام را دستگیر کرده و به تهران بردهاند. این خبر را مسافرانی که از قم آمدند آوردند. مثل این روزها نبود که اخبار به سرعت منتشر میشوند. رادیو که حرفی نزد و روزنامهها هم خیلی کوتاه فقط نوشتند: چون آقای خمینی برخلاف مصالح مملکت حرف زده، دستگیر شده است!
*بعدها حضرت امام درباره مدتی که در زندان بودند، برای شما خاطراتی را نقل کردند؟
بله،گاهی میگفتند. مثلاً اینکه یک شب برای اینکه ایشان را شکنجه روحی بدهند، فردی را در سلول مجاور شکنجه میدادند تا امام از فریاد و ناله او زیر فشار قرار بگیرند. امام قلب بسیار رئوفی داشت و میفرمود: آن شب در تمام طول شب ناراحت بودم و تا صبح خوابام نبرد! امام روزی حداقل نیم ساعت پیادهروی میکردند. ایشان میفرمود: این عادت را در سلول زندان هم ترک نکردم و آن نیم ساعت را ورزش میکردم!
*به فرآیند آزاد شدن امام از زندان هم اشارهای کنید.رژیم به چه شکل ایشان را از زندان آزاد کرد؟
در اثر فشار افکار عمومی و بهخصوص اقدام بهجا و بهموقع علما و مراجع بلاد که به تهران مهاجرت کردند و حتی برای شاه نامه نوشتند، امام را از زندان به منزلی در قلهک منتقل کردند و تحت نظر گرفتند.
*درآن روزها چگونه از این موضوع باخبر شدید و در پی آن چه کردید؟
یک روز عصر بود که در جریان این خبر قرار گرفتم و همراه مرحوم آقای اشراقی داماد امام، به تهران رفتیم و دیدیم جلوی در منزل محل اقامت امام، صفی طولانی برای ملاقات با ایشان تشکیل شده است. مدتی طولانی ایستادیم تا نوبت به ما رسید. اسم و مشخصات ما را پرسیدند، اما راهمان ندادند! آقای اشراقی گفت که داماد امام است و بالاخره به هر نحوی بود وارد شد، ولی مرا راه ندادند و بنده از آنجا به منزل مرحوم پدرم در امامزاده قاسم رفتم. پدرم به مشهد رفته بودند و در منزل نبودند.
*بالاخره موفق به دیدار با امام شدید؟
خیر، فردا صبح باز برای دیدار با امام عازم شدیم، اما نتوانستم موفق شوم و نهایتاً تصمیم گرفتم به قم برگردم.
*چه شد که محل اقامت امام را به منزلی دیگر تغییر دادند؟
به خاطر هجوم جمعیت. مرحوم شهید عراقی به تکاپو افتاد که جای مناسبی را پیدا کند. امامزاده قاسم و چند جایی را در لویزان و دزاشیب معرفی کردند، ولی ساواک قبول نکرد. بالاخره فردی به نام آقای روغنی که هم به امام علاقه داشت و هم با رژیم در ارتباط بود، اعلام آمادگی کرد که منزلاش در خیابان دیباجی را برای اقامت امام در اختیار بگذارد و ساواک قبول کرد.امام تحت شدیدترین مراقبتهای امنیتی در این خانه اقامت کردند. بعدها آقای اشراقی میگفت: امام به خاطر مسائل امنیتی حتی در شوخی با افراد خانواده هم احتیاط میکردند، چون به احتمال قوی در آنجا دستگاه شنود کار گذاشته بودند. به افراد بسیار معدودی هم اجازه ملاقات میدادند.
*بالاخره توانستید به ملاقات امام بروید؟
فقط برای چند دقیقه کوتاه و با وساطت دامادهای ایشان که آن هم به سلام و احوالپرسی ساده گذشت و وقتی از ایشان کسب تکلیف کردم، فرمودند: عرضی نیست! بعد از این ملاقات به عتبات عالیات رفتم، چون گذرنامه اقامتی برای نجف داشتم و مجبور بودم هر سه ماه یک بار به عراق بروم که باطل نشود. موقع بازگشت در مرز خسروی آقای کوثری و پدر ایشان را دیدم که داشتند به صورت دستهجمعی به عتبات میرفتند. ایشان از منبریهای خوب قم و با بیت امام در ارتباط بود. از ایشان شنیدم امام چند روزی است از حصر آزاد شده و به قم رفته است و با استقبال و جشن و سرور مردم روبرو شدهاند. همین که به قم رسیدم، به بیت امام رفتم و چون رفت و آمد به بیت زیاد شده بود، ماندم تا در رتق و فتق امور کمک کنم. بعد از آزادی امام ارتباطم با بیت ایشان گستردهتر شد و بخش اعظم وقتام را در آنجا سپری میکردم.
*وظایف شما در بیت چه بود؟
باید اشاره کنم که قبل از این دوره، امام همه کارهای بیت را خودشان انجام میدادند، از جمله پاسخ به استفتائات، اعلامیهها و نامهها. امام خیلی کار میکردند و هیچوقت تمایل نداشتند کارهایشان را به دوش کسی بیندازند و یا اسباب زحمت کسی شوند. حتی کارها را به حاج آقا مصطفی هم که بسیار کار بلد بود، ارجاع نمیدادند، اما پس از آنکه از زندان آزاد شدند و به قم برگشتند، شرایط تغییر کرد و کارهای بیت متعدد و گسترده شدند و دیگر امام نمیتوانستند به تنهایی از عهده اداره آنها برآیند. هر روز علما و مردم شهرهای دیگر به دیدار ایشان میآمدند و رفت و آمدها خیلی زیاد شده بود. به همین دلیل امام تصمیم گرفتند از دیگران کمک بگیرند. یادم هست فردی که قرار بود بهجای امام پاسخ نامهها را بدهد،درآغاز برخی جوابیه ها نوشته بود: «قربانت گردم. نامه شما واصل شد. ملالی نیست جز دوری شما»! و امثال این تعابیر. امام با دیدن این پاسخها فوقالعاده ناراحت شدند. آن شب در منزل امام جلسهای تشکیل شد تا تصمیم بگیرند این نوع کارها را به دست چه کسی بسپارند که این خبط و خطاها پیش نیایند. یکی از افرادی که در آن جلسه حضور داشت، فردای آن شب به سراغام آمد و گفت:« مشورت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که امام در این زمینه به فردی نیاز دارند. هر کسی را هم که پیشنهاد کردیم، ایشان قبول نکردند تا وقتی که نوبت به شما رسید،شما را پذیرفتند». فردای آن روز امام مرا به حضور طلبید و من شرفیاب شدم .فرمودند:« بیایید و کمک کنید».
*چه کسانی در اداره امور بیت شرکت داشتند؟
کارهای بیت سه دسته بودند. بنده چون انشا و خط خوبی داشتم، پاسخ به استفتائات، صدور قبضها و پاسخ به نامهها به عهده بنده گذاشته شد. قسمت حسابداری، دخل و خرج و تدارکات را آقای سید محمد ورامینی به عهده گرفتند. بخش تنظیم دید و بازدیدها، ملاقاتها، تعیین وقت و پذیرایی هم به عهده آقای شیخ حسن صانعی گذاشته شد. اتاقی هم در گوشه خانه امام به ما دادند و کارمان را شروع کردیم.
کارم خیلی سنگین و زیاد بود و ناچار بودم از صبح تا پاسی از شب در بیت بمانم و به کارها برسم. منزلام هم از منزل امام بسیار دور بود و برای رفت و آمد فقط درشکه وجود داشت و گاهی ناچار میشدم آن مسافت طولانی را پیاده بروم، منتهی جوان بودم و از پس سنگینی کار برمیآمدم.برای انجام کارها چند نفری را به عنوان خدمه به کار گرفته بودیم. دو نفرشان مشهدی علی و مشهدی حسن اهل یزد بودند. مشهدی علی آدم بسیار صاف، ساده و با صفایی بود که موقع شستن استکانها، همیشه یکی از آنها را میشکست و ما سر به سرش میگذاشتیم! شبی که مأموران ریخته بودند که امام را ببرند، او در بیرونی خوابیده بود و هر چه کتکاش زدند، گفته بود: امام اینجا نیست!
*از دورانی که دربیت امام مشغول به کارشدید تازمان تبعید ایشان چه خاطراتی دارید؟
مطالب زیادی را میتوان بیان کرد.خاطرم هست یک روز مردی که هیکل ورزشکاری و تنومندی داشت، نزدمن آمد و نامهای را به دستم داد که با رنگهای مختلفی نوشته شده و خیلی عجیب و غریب بو
ویدیو مرتبط :
دیدگاه امام خمینی(ره) درباره امام زمان(عج) و نیمه شعبان