سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



شاهنامه خوانی/ داستان نهم: رفتن فریدون به جنگ ضحاک


شاهنامه خوانی/ داستان نهم: رفتن فریدون به جنگ ضحاک آخرین خبر/ همه ما عاشق شنیدن و خواندن داستان های شاهنامه ای هستیم که شخصیت هایش قهرمان ها و اسطوره های ما هستند اما چون به زبان شعر است شاید برای ما خواندن آن قدری سخت باشد و این شد که برای شما فرهنگ دوستان عزیز داستان های شاهنامه را به زبان نثر و ساده تقدیم می کنیم. باشد که لذت ببرید.

لینک قسمت قبل


فریدون و سپاهیانش حرکت کردند تا به سرزمین تازیان و یزدان‌پرستان رسیدند و شب را در آنجا ماندند وقتی شب فرارسید سروشی از بهشت به نزد فریدون آمد تا نیک و بد را به او بازگوید و آگاهش کند.فریدون آن شب را با خوشحالی جشن گرفت و وقتی خواب بر او مستولی شد دو برادرش که از حسد در فکر از بین بردن او افتاده بودند از بالای کوه سنگی به سمت او سرازیر کردند اما به‌فرمان ایزد از صدای سنگ فریدون بیدار شد و سنگ هم دیگر از جایش تکان نخورد.فریدون مطلع بود که برادرانش قصد جانش را داشتند اما به روی خود نیاورد. سپیده‌دم سپاه حرکت کرد و کاوه آهنگر پیشاپیش سپاه بود. به راه افتادند تا به اروندرود و دجله رسیدند و در کنار دجله و شهر بغداد ماندند در آنجا فریدون از نگهبان رود خواست تا با کشتی سپاهیانش را به‌طرف دیگر ببرد ولی او نپذیرفت و دست خط ضحاک را طلب کرد. فریدون خشمگین شد و با اسب گلرنگش به آب زد و سپاهیان نیز به دنبالش روان شدند تا به خشکی رسیدند و کاخ ضحاک نمایان شد.فریدون گرز گاوسر خود را برداشت و به‌سوی کاخ روان شد و نگهبانان را تارومار کرد تا به کاخ رسید . در آنجا خواهران جمشید شاه را دید و با آنان به صحبت پرداخت. آن‌ها از نام و نشان او پرسیدند و سپس ارنواز گفت : ما از بیم شاه با او همراه شدیم . تو چگونه می‌خواهی با او بستیزی ؟ فریدون گفت : اگر دستم به او رسد جهان را از وجودش پاک می‌کنم. شما باید جای او را به ما نشان دهید . گفتند : او به هندوستان رفته است تا بی‌گناهان دیگری را به خاک و خون بکشد. از وقتی درباره تو شنیده در رنج و عذاب است و آسایش ندارد ولی زیاد نمی‌ماند و به‌زودی بازمی‌گردد.
در زمان غیبت ضحاک وکیل او کندرو به کارها رسیدگی می‌کرد. وقتی به کاخ آمد و فریدون را دید که بر تخت نشسته است و همه مطیع او شده‌اند او نیز بدون ناراحتی در برابر فریدون تعظیم نمود و به ستایش او پرداخت.فریدون تا صبح بساط جشن به پا نمود . بامداد که همه در خواب خوش بودند کندرو بر اسبی نشست و به‌سوی ضحاک رفت و ماجرا را بازگفت . ضحاک پریشان شد و از بیراهه به‌سوی کاخ آمد و با سپاهیان فریدون درگیر شد. در میانه جنگ که مردم نیز به یاری سپاهیان فریدون آمده بودند ضحاک ناشناس به‌طرف کاخ رفت درحالی‌که سرتاپا پوشیده در زره و خود بود .در آنجا دید شهرناز در کنار فریدون است و به نفرین ضحاک لب گشاده است از خشم خنجر کشید تا او را بکشد اما فریدون گرز گاوسر را بر سر او کوبید . سروش غیبی ندا داد که او را به کوه ببر و دربند کن . پس ضحاک را دست‌بسته و با خاری بر پشت هیونی به کوه بردند . فریدون خواست سرش را ببرد که سروش غیبی ندا داد که او را تا دماوند کوه ببر و آنجا دربند کن .پس او را به دماوند برد و به کوه آویخت .و این بود پایان سرنوشت شوم ضحاک پلید .
بماند او برین گونه آویخته
وزو خون‌دل بر زمین ریخته

از کتاب «شاهنامه تصحیح شده» اثر دکتر محمد دبیر سیاقی و برگردان به نثر اثر فریناز جلالی







منبع: آخرین خبر


ویدیو مرتبط :
شاهنامه خوانی بخش نهم