لاله اسکندری: سینمای ایران كمبود اندیشه دارد


روزنامه اعتماد - رضا صدیق:  مینی‌سریال «دندون طلا» كه این روزها آخرین و نهمین قسمتش منتشر شده است پس از مدت‌ها تجربه‌های مختلف در شبكه خانگی سبب شد تا این مدیای نوپا حال و هوای جدی و خوشی به خود بگیرد.

داوود میرباقری كه بر اساس تئاتر «دندون طلا» این نمایشنامه را در عرصه تصویر بازسازی كرده بود توانست نظرات مثبتی را به این شبكه جلب كند. از نكات این سریال حضور ستاره اسكندری در نقش نیر بود. نقشی كه پیشتر و ١٦- ١٥ سال پیش نیز خود او روی صحنه بر عهده داشت.

سینمای ایران كمبود اندیشه دارد نیری كه حالا قرار بود در لوكیشن‌های مختلف و جلوی دوربین ثبت شود و بار این وظیفه این‌بار نیز بر عهده ستاره اسكندری بود. اسكندری از نوع ستاره‌اش را بیشتر مخاطبان از سریال‌هایی كه در تلویزیون بازی كرده می‌شناسند و حتی پیشتر از ساحت تئاتر، او در تلویزیون مشغول به بازی شده بود.

 بازیگر تئاتری‌ای كه حالا چند سالی می‌شود كه از تلویزیون روی برگردانده و حاضر نیست در این مدیوم حاضر شود.

شاید به همین سبب است كه حضور او در یك سریال تولید شده در شبكه خانگی، حال و هوای حضور او را در سابقه كاری‌اش زنده می‌كند. به نیت همین اتفاق و بازی دوباره او در نقش نیر و «دندون طلا» گپ زدیم.

شما ١٦-١٥ سال پیش تئاتر دندون‌طلا را به كارگردانی داوود میرباقری روی صحنه بردید و بعد از این همه سال كه خود یك عمر است حالا مینی‌سریال دندون‌طلا را با ایشان كار كردید.

بله، جالب است بگویم كه اصلا چه شد من برای نقش نیر در تئاتر دندون طلا انتخاب شدم. من در سریالی به نام ایستگاه آخر با مرحوم مهدی فتحی كه خدا رحمت‌شان كند، كار می‌كردم و آقای میرباقری دندون‌طلا را شروع كرده بودند. ایشان اصرار داشتند نقش نیر را دو نفر بازی كنند و آقای فتحی مرا به آقای میرباقری معرفی كردند.

من ٧ تا ٨ سال قبل از آن در شرایط دانشجویی تئاتر بازی می‌كردم و دندون‌طلا نخستین حضور حرفه‌ای من در تئاتر بود كه برای نخستین‌بار با یك گروه بزرگ كار می‌كردم.

 چه كار كردن با جناب میرباقری به عنوان كارگردان و چه كار كردن با اساتیدی مثل آقای داریوش ارجمند، حسن پورشیرازی و گرجستانی. همین هم این تجربه را برای من درخشان كرده بود.

من و بهناز جعفری باهم این نقش را بازی می‌كردیم. منتها بهناز جعفری از یك مرحله‌ به بعد سر فیلمبرداری یك كاری رفت و كار دندون طلا را نیمه رها كرد و من دندون‌طلا را ٩٧ شب اجرا رفتم. برای یك بازیگری كه تازه پاگرفته، اتفاق بزرگی بود آن هم در دورانی كه تازه دارد دیده می‌شود.

البته من پیش از آن بیشتر كارهای تصویری انجام می‌دادم تا تئاتر حرفه‌ای اما به هرحال با حضور آقای میرباقری و بقیه دوستان، اهالی سینما می‌آمدند و برای نخستین‌بار تئاتری با این وسعت تماشا می‌شد، طوری كه دور تا دور تئاتر شهر صف بسته می‌شد.

سینمای ایران كمبود اندیشه دارداین كار بعد از سریال امام علی (ع) بود و بسیاری از مردم عادی هم به واسطه نام آقای میرباقری برای تماشایش می‌آمدند و خوب دیده شد.

دقیقا. بعد از سریال امام علی (ع) بود و تئاتر دندون طلا به خاطر اینكه كار آقای میرباقری بود و همچنین به خاطر گروه، این تئاتر در اوج بود و به لحاظ جایگاه خیلی ویژه بود. من با شور و احساسات تمام توانم را به كار می‌گرفتم كه در برابر این اساتید كم نیاورم.

 زمان گذشت، بلافاصله بعد از دندون‌طلا آقای میرباقری فیلمی به‌نام «مسافر ری» ساختند كه من نقش كوتاهی در آن بازی كردم و بعد از آن كار، دیگر با آقای میرباقری همكاری نداشتم. تا اینكه تئاتر «هم هوایی» به صحنه رفت و آقای میرباقری آمدند و گفتند من برای شما خواب‌هایی دیده‌ام.

 وقتی به من گفتند كه دندون‌طلا را به یك مینی‌سریال می‌خواهند تبدیل كنند، شگفت‌زده شدم. كاری كه نخستین‌بار با تمام شور روی صحنه رفته حالا بعد ١٦ سال كه شما یك بازیگر پخته شده‌اید و طبیعتا تكنیك می‌دانید قرار است دوباره ساخته شود.

 كاری كه همیشه فكر می‌كنید كاش می‌شد من برگردم و این نقش را بهتر بازی كنم. نیر برای من همیشه این فضا را داشت، مثل زندگی است كه آدم‌ها در زندگی همیشه فكر می‌كنند كاش می‌شد برگردند و اینجا این كار را بكنند.

و در خلق آن شخصیت بازنگری كنند.

بله. دقیقا. شما فكر كنید بعد از ١٦-١٥ سال شرایطی پیش می‌آید و به شما می‌گویند نه تنها می‌توانید آن نقش را یك بازنگری داشته باشید بلكه این نقش قرار است جلوی دوربین برای همیشه ثبت شود.

 این یك اتفاق عجیب محسوب می‌شد برای تمام دوستانی كه در دندون‌طلا بودند. به هر حال بین تمام بازیگرهای سریال دندون طلا من مشخصا و دقیقا همان آدمی بودم كه ١٦ سال پیش این تجربه را داشتم و طبیعتا لذت آن برای من دوچندان بود.

خیلی تلاش كردم كه اعتماد آقای میرباقری سرجایش باقی بماند و امیدوارم كه نتیجه كار هم این گونه باشد.

سینمای ایران كمبود اندیشه دارداتفاقا در گپ و گفتی كه با آقای میرباقری برای دندون طلا داشتم ایشان از نقش آفرینی شما بسیار راضی بودند و می‌گفتند ستاره اسكندری به خوبی توانست نیر را دوباره خلق كند.

فكر كنید نقشی كه برای روی هم رفته سه ربع تا یك ساعت حضور روی صحنه است شما فرصت پیدا می‌كنید در شرایطی كه این نقش بسیط و گسترده شده، ابعاد بصری و لوكیشن‌های واقعی و نو پیدا كرده، خط را نگه‌ دارید كه خاطره خوش تئاترش از بین نرود و این كار واقعا كار سختی بود.

نیر بعد از سال‌ها، سختی‌اش برای من مثل سختی تئاتر بود، آن‌هم تئاتر از جنس دكتر رفیعی یعنی شما بدنت درد می‌گیرد، نقشی كه برای فیزیك‌مان سخت بود، به هرحال آن بچه‌، فضاهای عجیب و غریب، حلبی‌آباد، دباغی و همه اینها خیلی فضاهای عجیبی بود و به همین نسبت هم لذت‌بخش بود. من سال‌ها بود كه از كار تصویر این گونه لذت نبرده بودم كه همیشه در تئاتر تجربه می‌كردم.نیر بازآفرینی دیگرگونه‌ای از تهمینه در داستان رستم و سهراب است. تهمینه‌ای كه در دهه چهل و در جو مردسالار زیست می‌كند و توامان در حاشیه شهری زندگی می‌كند كه مردمانش مظاهر مدرن و ژیگول شدن را به خود گرفته‌اند. ایستادگی نیر در این فضا و سیر حركتی نیر برای حفظ اصولش از المان‌های شخصیتی این زن است. زنی كه خیانت می‌بیند اما روبه‌روی هر چیزی غیر از اصولش می‌ایستد. به قول كریم سگ‌دست «غیرتی است» و اتفاقا مناسباتش با همین كریم سگ دست در بین تمام مواجهه‌هایش جذاب‌ترین نوع تعامل است. می‌خواهم كاراكتر‌شناسی شما را نسبت به نیر بدانم در خلق این شخصیت.

قسمت كریم سگ دست و نیر در تئاترش وجود نداشت و به سریال دندون‌طلا اضافه شده بود باید بگویم شما آنقدركامل توضیح دادید كه می‌توانید از قول من اینها را نقل كنید. (می‌خندد) ولی باید بگویم كه در نیر چیزی وجود دارد كه بسیار مهم است.

بگذارید این گونه توضیحش دهم كه من ابتدا به نمایشنامه علاقه‌مند شدم و از زاویه نمایشنامه در عرصه نمایش گام گذاشتم، خصوصا نمایشنامه‌های آقای بیضایی كه برای من مثل شعر می‌ماند.

تفاوتی كه نیر و اصولا زن‌های نوشته‌های آقای میرباقری با زن‌های آقای بیضایی دارند- چون زن‌هایی هستند كه من خیلی دوست‌شان دارم، این است كه بار زن بودن در آنها خیلی قوی‌تر است.

سینمای ایران كمبود اندیشه دارد زن‌های نمایشنامه‌های آقای بیضایی، زن‌های سلحشوری هستند كه بار مردانگی آنها خیلی قوی است و برای من زن‌های آقای‌میرباقری خیلی زن هستند. نیر به قول شما در جامعه‌ای كه به هرحال مردسالارانه است، زندگی می‌كند.

 اما تن دادنش به یك عشق، جسارت است و كلمه‌ شیرزن به نظر من در مورد نیر صدق می‌كند. به نظر می‌رسد ستاره اسكندری سال ١٣٩٤ مدرن شده است. نیر زندگی را خیلی برای خودش سخت می‌گیرد، به هرحال این عصر و حالا همه در شرایط آرمان‌مُردگی، اخلاق‌مُردگی و بی‌انگیزگی زندگی می‌كنیم.

یا به عبارتی در دوره لمسی و سِر بودن به سر می‌بریم، دوره بی‌تفاوتی.

بله، ما الان در دوره بی‌تفاوتی هستیم و نیر دقیقا در اوج دوره‌ای به لحاظ جامعه‌شناسی زندگی می‌كند كه باید و نباید‌ها و روراستی‌ها وجود دارد و هركدام تعریف مشخص خودش را دارد.

 اخلاق وجود دارد. در نتیجه در جامعه‌ای كه نیر در آن زیست می‌كند، نسبت به چیزهایی كه برایش پیش می‌آید، واكنش شیرزنانه‌ای دارد.

 برای خودم جذاب‌ترین اتفاق احساسی نیر صحنه‌ای است كه با سیامك صفری- كریم سگ دست، دارم. نوع ارتباطی است كه پیچیدگی نیر را به عنوان یك كولی كه كیسه حمام می‌فروشد اما زن با حكمتی است نشان می‌دهد.

همچنین جنس دیالوگ‌نویسی فوق‌العاده آقای میرباقری كه من خیلی دوست دارم پر از ضرب‌المثل است. در این جنس یك پیچیدگی در ارتباط كریم سگ‌دست و نیر وجود دارد، عشقی كه هرگز به كلمه جاری نمی‌شود، به نظر من پرسپكتیوی كه در رابطه كریم سگ‌دست و نیر وجود دارد در مواجه شدن نیر با «قنبر دیزل» و«سیا» اتفاق نمی‌افتد.

 چشم شما در رابطه اینها خشك می‌ماند و هیچ‌كس یك كلمه حرف نمی‌زند برای اینكه به‌شدت اخلاق‌مدار هستند، من این جنس را خیلی دوست دارم.

یك‌جا حتی نیر به كریم سگ‌دست می‌گوید بِرار و می‌گوید كاش می‌توانستم، اصلا اوج بروز آن همین جاست.

فوق‌العاده است، می‌گوید كاش آنقدر بد نبودم كه وقتی می‌گویی برار باور كنم كه واقعا برادرت هستم و بعد بازی خود من، بازی دور آتش، برای خود من هم دلچسب‌ترین ارتباط در واقع اینها است.

 ضمن اینكه خیلی به لحاظ بازیگری ارتباط با آقای فخیم‌زاده و آقای حمید آذررنگ را دوست داشتم، اما به لحاظ سلیقه‌ای و شخصیتی این سكانس‌ها برای من خیلی جذاب است.

سینمای ایران كمبود اندیشه دارد١٦سال پیش با آقای میرباقری كار كردید و ١٦ سال بعد باز هم همان نمایش را با ایشان كاركردید، نظرگاه و دیدگاه شما اول به خودتان از آن زمان تا به حال در نقش‌آفرینی نیر در اثری از آقای میرباقری چه تغییری كرده است؟ و بعد داوود میرباقری ١٦ سال پیش تا امروز چگونه بود؟

١٦سال پیش فكر می‌كردم آقای میرباقری چقدر از من بزرگ‌تر هستند، این دفعه دیدم فاصله سنی ویژه‌ای هم نداریم، واقعیت این است كه من بار اولی كه گام به دندون‌طلا گذاشتم، به هرحال به عنوان یك جوان تازه از راه رسیده بودم با اینكه قبلش كار تصویر می‌كردم و در دانشكده هنرهای زیبا با اصغرفرهادی و پریسا بختاور كار می‌كردم كه آن موقع دانشجو بودند و الان برای خودشان كارگردان مطرح و بزرگی هستند.

 طبیعتا من مرعوب آن فضا بودم و فقط سرتا پا برای دیدن و شنیدن داود میرباقری چشم و گوش بودم و همزمان یك فاصله بزرگ بین خودم و ایشان احساس می‌كردم، چه به لحاظ سنی و چه به لحاظ جایگاهی و الان كه از آن زمان فاصله گرفتم و مینی سریال را تجربه كردم.

 این‌بار با آقای میرباقری بیشتر حرف داشتم، آن رعب برداشته شده بود یعنی برای من از بین رفته بود، درضمن من هنوز هم از آقای میرباقری می‌ترسم البته درباره كارگردانانی مثل آقای بیضایی كه همیشه این را داریم.

منظورتان از ترس این است كه ایشان كاریزماتیك است؟

دقیقا، یك جذبه و یك جنس حضوری دارند كه به هر حال این برای شما هست حتی اگر ٨٥ سال هم داشته باشید، فرقی نمی‌كند.

 اما اتفاق خوشایندی كه این‌بار برای من خیلی درخشان بود، این‌ بود كه من به خودم اجازه می‌دادم با آقای میرباقری دیالوگ برقرار كنم در ١٦ سال پیش من این شرایط را نداشتم و می‌ترسیدم، می‌رفتم در كمدهای تئاتر شهر چمباتمه می‌نشستم و صحبتم با ایشان فقط در ارتباط با متن و اینها بود.

 اما لذت این رشد و در راهی كه من رفتم برای خود من اتفاق افتاده است كه به من اجازه می‌دهد بتوانم از داشته‌ها و دانش آقای میرباقری، نوع نگاه و نوع دوربین گذاشتنش، از همه‌چیز بهره‌مند شوم. این برای من اتفاق خیلی درخشانی است.

 امیدوارم ١٥ سال دیگر فیلم سینمایی دندون‌طلا ساخته شود و من دوباره نیر را بازی كنم. (می‌خندد)

و این فاصله زمانی چه دگرگونی‌ای در منظرگاه‌تان نسبت به داوود میرباقری ایجاد كرده است؟

من به هر حال الان به‌گونه‌ای دیگر نگاه می‌كنم. تا وقتی كه جوان هستی ناخواسته در ذهنت اسطوره‌سازی می‌كنی، اسطوره‌ها و آدم‌هایی را كه قبول داری دور از دسترس خودت می‌پنداری و وقتی بزرگ‌تر می‌شوی احساس می‌كنی و می‌بینی كه نه، این آدم‌ها پای‌شان روی زمین است. به لحاظ نوع ارزشی كه من برای كارنامه آقای میرباقری قایل هستم، جایگاه‌شان هیچ تفاوتی نكرده است.

به هر حال در كارنامه هر آدمی شكی نیست كه بالا و پایینی هست اما راجع به آقای میرباقری به ضرس قاطع می‌توانم بگویم كه فرود هیچ‌وقت اتفاق نیفتاده است، درجه‌ها كم و زیاد شده‌اند اما فرودی در كار نیست.

سینمای ایران كمبود اندیشه داردیعنی اینكه كاری را ببینید و از خودتان بپرسید واقعا كار آقای میرباقری است؟ و گاهی فكر می‌كنید مگر می‌شود كسی كه سریال‌های فاخر ساخته، الان بخواهد این‌ را بسازد، به نظر من این راجع به آقای میرباقری صدق نمی‌كند و ایشان در دسته آدم‌های سربلند و موفق در كارش قرار می‌گیرند.

شما در اصل بازیگر تئاتری هستید كه به تلویزیون و سینما نیز نگاهی می‌اندازید پس در مورد بازیگری می‌توان با شما جدی سخن گفت.می‌خواهم نكته‌ای را طرح كنم كه سال‌هاست به طرق مختلف طرح می‌شود؛ اینكه در سینمای ایران برای زنان نقش‌های محدودی وجود دارد و دست زنان را برای خلق و ایفای نقش‌های متفاوت می‌بندد.من آدم صاحب‌نظری در سینما نیستم. می‌توانم این گونه بگویم كه نوشته‌های محدودی نوشته می‌شود و خود شما هم می‌دانید به چه صورت است و در سال‌هایی سینما به چندین نفر خاص اختصاص پیدا كرده بود. الان ولی فضا خیلی متفاوت شده، چه به لحاظ فیلمنامه‌نویسی، چه به لحاظ نوع نقش‌ها و بازیگرانی كه انتخاب می‌شوند.

 رجعتی به گذشته و به بازیگران متخصص در حال انجام است كه از نظر من خیلی درخشان محسوب می‌شود. علت اینكه فكر می‌كنید یك بازیگر متخصص و خیلی درخشان در تئاتر هر نقشی را كه دوست دارد، بازی می‌كند، به‌خاطر نوع تفاوت نمایشنامه‌ها نیست، بلكه به‌خاطر نوع محدودیت‌هایی است كه وجود دارد.

 مثلا در تئاتر، در سینما و با فاصله بسیار زیادی تلویزیون كه الان شبكه‌خانگی جایی میان تلویزیون و سینما آمده است. بنابراین این محدودیت را بیشتر در بخش تلویزیون متوجه خانم‌ها می‌دانم. اما باز هم به نظرم به نوع بازیگر آن بستگی دارد.

 من هرگز در تلویزیون بدون تجربه كاری در نقش اول قرار نگرفته‌ام، من در تلویزیون خیلی تجربه دارم و پیش از اینكه تئاتر را به‌صورت حرفه‌ای انجام بدهم، تئاتر دانشجویی و سه تا چهار سریال تلویزیونی بازی كردم.

 نوع بازیگری من به‌گونه‌ای است كه در تلویزیون هم توانستم از كلیشه اجتناب كنم. شما نقش‌های من را كنار همدیگر بگذارید كمتر نقش نزدیك به‌هم پیدا می‌كنید. می‌شود فكر كرد تلویزیون از لحاظ نوع نقش هم آنقدر محدود نیست. البته به خطوط قرمز خودش كاری ندارم.

سینمای ایران كمبود اندیشه داردمن در داستان یك شهر اصغر فرهادی در سال ٧٨ برای نخستین‌بار در سیمای جمهوری اسلامی ایران نقش معتاد را بازی كردم یا برای نخستین‌بار در تلویزیون ایران نقش الكلی را بازی كردم. نقش شمالی، جنوبی، كلفت، دكتر و... به نظر من این‌جوری نیست كه بگویم فیلمنامه‌ها، فیلمنامه‌های مردانه‌ای است.

اما زنانه هم نیستند!

به هر حال فیلمنامه‌هایی كه نوشته می‌شود، از فرهنگ همین مملكت می‌آید و به هر حال ما چه بخواهیم بپذیریم، چه نخواهیم هنوز كفه مردانه این فرهنگ قوی‌تر است اما خیلی نقش زن متفاوت و متعدد هم نگاشته شده است، در تئاتر دست ما بازتر است به لحاظ نوع شخصیت‌هایی كه می‌توانیم روی صحنه ببریم اما در سینما قضیه به صورت دیگری است.

آن چیزی كه شما می‌گویید بیشتر برمی‌گردد به اینكه اگر بخواهم نقدی بكنم حتی به عنوان یك زن این حرفه معتقدم محدودیت فیلمنامه داریم. فیلمنامه‌نویسان نتوانسته‌‌اند حتی به سینمای اواخر دهه ٦٠ و اوایل ٧٠ خودمان دست پیدا كنند.

سینمایی كه در آن نرگس، روسری آبی، دستفروش و هامون ساخته می‌شد، كارهایی مثل آثار آقایان بیضایی و تقوایی. آن چیزی كه در سینمای ما كم و محدود شده، به زعم من الان اندیشه است.

به نكته مهمی اشاره كردید، نكته‌ای كه حتی در سینمای اروپا به عنوان یك سینمای پیشرو در زمینه روشنگری، روشنفكری از موج نو گرفته تا نئورئال در آنجا هم مشاهده می‌شود یا حتی سینمای مستقل امریكا. البته با درجه‌بندی متفاوت از وضع كنونی سینمای ایران.

بله، ولی لزوما بحث این نیست كه سینما فقط باید تولیدگر اندیشه باشد. منظورم آن چیزی است كه آدم‌ها را متفاوت می‌كند، در دوره‌ای كه من دارم از كارهای رخشان بنی‌اعتماد، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و داریوش مهرجویی نام می‌برم بسیاری از قهرمان‌های اینها زن هستند.

حتی مهرجویی سابق و نه آن كارگردان امروز در آن زمان سلسله فیلم‌هایی مثل نرگس، لیلا، بانو دارد.

بله، پس ما نمی‌توانیم بگوییم، با محدودیت نقش زن مواجه هستیم. آن موقع اینها داشتند فیلم‌های اندیشه می‌ساختند. از آن طرف دیگر فیلمسازانی بودند كه فیلم تجاری‌ می‌ساختند و استارهای تجاری داشتیم.

ما استارهای آن طرف را داشتیم، بازیگرهای این طرف را داشتیم و سینما توازن داشت، در سینمای ما تعادل وجود داشت.

می‌خواستیم، افعی می‌دیدیم، می‌خواستیم، می‌رفتیم هامون می‌دیدیم.

دقیقا. به نظر من این اتفاق گمشده سینمای الان است. خیلی هم تفاوتی در نقش زن و مرد وجود ندارد.

سینمای ایران كمبود اندیشه داردعلت این اتفاق به نظرتان چه می‌تواند باشد؟

همانطور كه اشاره كردی این اتفاقی است كه جهانشمول است منتها در آنجا با وجود افول و نزولش تعادلی حفظ می‌شود.

 ما می‌رویم و تحقیق می‌كنیم و پی می‌بریم سینمای اروپا مثل سینمای قدیمش نیست ولی استانداردها در آن حفظ می‌شود. ما اما سیستم تاریخی‌مان اینگونه است كه جلو می‌رویم، می‌پاشد، صفر می‌شود و از سر شروع می‌كنیم. ما هیچ‌وقت راه‌مان را ادامه نمی‌دهیم، ما همیشه راه‌مان را عوض می‌كنیم.

این در جامعه ما یك كلیت است، برای همین هیچ‌وقت ما از تاریخ‌مان درس نمی‌گیریم ما همه‌اش می‌گوییم كات از سر.

 دوربین را جای دیگر می‌بریم و دریك زاویه دیگر. دلیلش به نظرمن همین‌ است كه شما می‌بینید. همه ما می‌دانیم سینما قصه‌اش با تئاتر متفاوت است چون یك صنعت است و بار اقتصادی دارد.

پس بنابراین تجارت در آن دخیل است. در زمانی‌كه جهان و جامعه به سمت به وجود آوردن آرمان می‌رود، به وجود آوردن هدف، به وجود آوردن اخلاق، به وجود آوردن همه‌چیزها، سینما یكی از پایه‌های اصلی است، یعنی ادبیات و سینما.

حالا در زمانی كه دگردیسی ایجاد می‌شود، آرمان‌ها از بین می‌روند یا خواسته می‌شوند كه دیده نشوند و نباشند.

و سلیقه‌ها نسبت به آن تغییر می‌كند.

شما به سمت این نوع سینما سوق داده می‌شوید، یعنی شما كم كم می‌بینید از ١٠٠ فیلمی كه ٨٠ تا می‌شود مادرزن سلام، وای دیشب كجا بودی و نبودی، دیگه چطوری در این مایه‌ها... دیگر كم‌كم احاطه می‌شوی و بعد سطح سلیقه و ذایقه‌ات به عنوان تماشاچی عام تغییر می‌كند خصوصا. البته می‌توانم بگویم مطبوعات به‌شدت در افت سینما دخیل بودند، چرا كه به فیلم‌هایی اهمیت دادند كه مهم نبودند، درست همانند همان اصطلاحی بود كه بین مطبوعاتچی‌ها رایج است و اتفاق افتاده و مثلا روزنامه ایكس كه روزنامه‌ای مشهور و وزین‌ است، به یك‌باره اخبارش زرد می‌شود. این زرد شدن هم در سینمای ما اتفاق افتاده است

دقیقا، وقتی ابتذال رخ می‌دهد در همه طیف‌ها و سطوح با هم اتفاق می‌افتد.

بین مطبوعات و جامعه منتقدان كم‌كم یك استحاله‌ای اتفاق افتاد كه آدم‌ها به دسته‌های جدا جدا و تیم‌های جدا ‌تبدیل شدند، گنگ درست شد، باند درست شد و همدیگر را تایید كردند، یعنی شمای مطبوعاتچی آمده‌اید و من ستاره اسكندری را تایید كردید. در حالی كه ایشان به عنوان منتقد می‌توانستند كارشناسانه من را زیر سوال ببرند.

در زمانی‌كه من معتقد هستم در دولت گذشته خصوصا وقتی قانون برداشته می‌شود و رفتارها سلیقه‌ای می‌شود. من با شما می‌توانم یك باندی تشكیل دهم كه یك جریان را بنویسم، جریانات همه سلیقه‌ای می‌شود و تخصص دیگر معنا پیدا نمی‌كند. این مشكلی است كه در مدیریت‌های ما وجود دارد.

ما در مورد یك مقدار بهتر و یك مقدار بدتر صحبت می‌كنیم و به نظر من در دولت گذشته خصوصا این موضوع به اوج رسید. من كه مال دولت‌های قبل‌تر هستم می‌توانم بگویم كه واقعا در دولت دوم خرداد، اتفاقی كه برای تئاتر در واقع افتاد، تئاتر ما را خیلی جلو انداخت و تئاتر توانست عرض اندام كند.

سینمای ایران كمبود اندیشه دارددر آن دوره ذایقه مخاطبان با آثار هنری شكل می‌گرفت...

البته چند وقت پیش اتفاقی در تهران افتاد و شهرداری زحمت كشید و یك ١٠‌روزی تمام بیلبورد‌های تبلیغاتی را برداشتند و به جایش نقاشی گذاشتند. ذایقه را می‌شود تربیت كرد و راهش همین‌گونه است.

 من در آن زمان همیشه فكر می‌كردم كه چقدر حالم خوب است وقتی در خیابان‌های تهران در تاكسی یا اتوبوس نشسته‌ام. این كار علاوه بر اینكه نوع نگاه زیبا‌شناسی من را عوض كرد، دیگر احساس نكردم كه باید این ساعت را داشته باشم، این موبایل را چرا ندارم یا اینكه چرا این ماشین مال من نیست.

 آن هم در هجوم مصرفی كه نیاز من نیست، اما به من القا می‌شود، هرروز در این تهران عزیز قرار می‌گیرم با این همه هجوم من را بخر، من را بخر. وقتی در سینمای ما هم می‌آید؛ دقیقا همین اتفاق می‌افتد. می‌خواهم به شما بگویم كه می‌شود ذایقه را تربیت كرد.

وقتی اخلاق مصرف‌گرایی در جامعه شكل می‌گیرد، سینماگر و غیرسینماگر نمی‌شناسد و یك پدیده اجتماعی می‌شود.

بله، دقیقا. شما اینها را خیلی لازم ندارید اما از بس القا می‌شود، احساس می‌كنید اینها را باید داشته باشید و در سینما هم این گونه است و فرقی نمی‌كند.

 من اصلا به استثنائات كاری ندارم تاكنون فیلم‌های خوبی ساخته شده، اما من در مورد یك جو غالب فقط دارم حرف می‌زنم.می‌دانید پرنسیپ از بین رفته است. مثلا وجود سینمای هنر و تجربه اتفاق میمون و مباركی است، می‌دانید چندتا خبرنگار در نكوهش این سینما نوشته‌اند و حرف زده‌اند و خواسته‌اند از زبان من بازیگر هم مطرح شود؟

من بازیگر گیشه به آن مفهوم نیستم، فكر می‌كنم، نقشم را مهندسی می‌كنم و در نقشم پی یك چیز دیگری هستم.

 در حال حاضر دوتا از فیلم‌های من در سینمای هنر و تجربه است كه اتفاقا روی صحنه می‌رود و من خوشحالم كه چهارتا دانشجو، چهارتا مثل خودم می‌روند و فیلم می‌بینند، پس چرا به آن حمله می‌كنند؟ چرا سیستم حذف؟ چرا؟ من با اصلاحات موافق هستم. به دلیل اینكه شما حذف نمی‌كنید.

 شما رشد می‌دهید، این اشتباه است یك چیزی كم می‌كنید، یك چیزی اضافه می‌كنید با سیستم قلع و قمع و ما در سیستم سینمای‌مان حذف می‌كنیم، الان من می‌گویم، مادرزن سلام و فلان فلان معلوم است كه باید وجود داشته باشد، چون نیاز به یك بخشی است.

به شرطی كه آن تعادل و توازن برقرار شود.

بله، من منظورم به حذف صددرصد آنها نیست، نه اینكه شما اندیشه را حذف كنید! اما اكنون طنز به یك سمت دیگری رفته است. ما قبلا طنز داشتیم.

سینمای ایران كمبود اندیشه داردیعنی معتقدید امروز طنز بالوده بازی اشتباه گرفته شده؟

شما فكر كنید ما طنز داشتیم. مهمانی مامان‌، مومیایی، مرد عوضی، لیلی با من است.‌ای بابا ما این همه كارهای طنز خوب داشتیم. اینقدر كارهای طنز درخشان خوب داشتیم. تحفه‌ها و فیلم‌های بسیار دیگری بود، حتی از زمانی كه من خیلی كوچك بودم.

حالا به عنوان جمع‌بندی.

علم بهتر است یا ثروت؟ (می‌خندد)می‌خواهم نقد ستاره اسكندری به ستاره اسكندری را بدانم. در طول مسیر و حرفه‌ای كه طی كرده و طی می‌كند، چه نباید بكند و چه باید نكند؟

من خیلی با عشق وارد این حرفه شدم، نه اینكه پولش مهم نبوده باشد، چرا، ولی ورود من به این حرفه دلیل دیگری داشته است و خیلی چشم بسته و بی‌پشتوانه وارد شدم و نوع بودن من مبین راهی است كه آمده‌ام.

راه سخت و دشواری بود، پر از سرخوردگی‌های وحشتناك بود. الان اما خیلی احساس رضایت دارم. چون فكر می‌كنم این راه سخت زندگی من را صیقل داده است.

نقدی كه به خودم وارد می‌دانم، مشخصا این است كه چرا من زمان‌هایی ترس داشتم كه ممكن است دیده نشوم؟ و به‌خاطرش رفتم كارهایی را بازی كردم. امروز به عنوان ستاره اسكندری احساس می‌كنم كه حتی پس از این، دیگر بازی نكنم.

یعنی من كار خودم را كرده‌ام و از راهی كه رفته‌ام راضی هستم. یعنی احساس می‌كنم چه خوب است كه ١٢ كار در كارنامه تئاتری‌ام دارم كه یكی از یكی درخشان‌تر است، دوتا جایزه بازیگری تئاتر دارم.

 «هم‌هوایی» و «سعادت لرزان». در سینما هنوز پیش نیامده است نقشی را كه دلم می‌خواهد و احساس كنم باید برایم اتفاق باشد بازی كنم اما الان شرایط من این‌طوری است كه می‌گویم نشد هم نشد. قبلا چنگ می‌زدم و احساس می‌كنم یك وقتی آن چنگ‌زدن‌ها من را از جریانی كه مسیر اصلی‌ام بوده عقب انداخته شاید.

روحیه الان را اگر هشت سال پیش داشتم امروز وقتی با شما مصاحبه می‌كردم اتفاقا فكر می‌كردم آره در سینماهم رسیده‌ام به آن نقطه كه می‌خواهم. نقدم نسبت به خودم در این است كه چرا اینقدر بچگانه نگاه كردم؟

عاشقانه مثل دختر‌های نوجوان نگاه كردم و اصلا به سختی‌های آن فكر نكرده بودم. بنابراین می‌گویم چه روزهایی را در افسردگی و سرخوردگی گذراندی اما آن روزها، روزهای عمرت بوده است و تو می‌توانستی بهره‌وری بیشتری داشته باشی. الان می‌خوانم، می‌نویسم آن موقع‌ها مدام اشك می‌ریختم.

 همیشه می‌گویم من چقدر ضعیف بودم اما از كل ماجرا راضی هستم برای اینكه نقد به هرحال یك سمت خوب هم دارد، قسمت خوب نقدم این است كه من هرگز در زندگی حرفه‌ای‌ام برای بازیگری كم نگذاشتم و نسبت به این موضوع به خودم می‌بالم.

سینمای ایران كمبود اندیشه داردجمله‌های كلیدی

بین مطبوعات و جامعه منتقدان كم‌كم یك استحاله‌ای اتفاق افتاد كه آدم‌ها به دسته‌های جدا جدا و تیم‌های جدا ‌تبدیل شدند، گنگ درست شد، باند درست شد و همدیگر را تایید كردند، یعنی شمای مطبوعاتچی آمده‌اید و من ستاره اسكندری را تایید كردید. در حالی كه ایشان به عنوان منتقد می‌توانستند كارشناسانه من را زیر سوال ببرند.

وجود سینمای هنر و تجربه اتفاق میمون و مباركی است، می‌دانید چندتا خبرنگار در نكوهش این سینما نوشته‌اند و حرف زده‌اند و خواسته‌اند از زبان من بازیگر هم مطرح شود؟

من بازیگر گیشه به آن مفهوم نیستم، فكر می‌كنم، نقشم را مهندسی می‌كنم و در نقشم پی یك چیز دیگری هستم، در حال حاضر دوتا از فیلم‌های من در سینمای هنر و تجربه است كه اتفاقا روی صحنه می‌رود و من خوشحالم كه چهارتا دانشجو، چهارتا مثل خودم می‌روند و فیلم می‌بینند، پس چرا به آن حمله می‌كنند؟ چرا سیستم حذف؟ چرا؟ من با اصلاحات موافق هستم.

جمله‌های كلیدی

نقدی كه به خودم وارد می‌دانم، مشخصا این است كه چرا من زمان‌هایی ترس داشتم كه ممكن است دیده نشوم؟ و به‌خاطرش رفتم كارهایی را بازی كردم. امروز به عنوان ستاره اسكندری احساس می‌كنم كه حتی پس از این، دیگر بازی نكنم.

یعنی من كار خودم را كرده‌ام و از راهی كه رفته‌ام راضی هستم. یعنی احساس می‌كنم چه خوب است كه ١٢ كار در كارنامه تئاتری‌ام دارم كه یكی از یكی درخشان‌تر است، دوتا جایزه بازیگری تئاتر دارم؛ «هم‌هوایی» و «سعادت لرزان».

در سینما هنوز پیش نیامده است نقشی را كه دلم می‌خواهد و احساس كنم باید برایم اتفاق باشد بازی كنم اما الان شرایط من این‌طوری است كه می‌گویم نشد هم نشد.

ما اما سیستم تاریخی‌مان این‌گونه است كه جلو می‌رویم، می‌پاشد، صفر می‌شود و از سر شروع می‌كنیم. ما هیچ‌وقت راه‌مان را ادامه نمی‌دهیم، ما همیشه راه‌مان را عوض می‌كنیم. این در جامعه ما یك كلیت است، برای همین هیچ‌وقت ما از تاریخ‌مان درس نمی‌گیریم ما همه‌اش می‌گوییم كات، از سر.


ویدیو مرتبط :
لاله اسکندری، ازدواج خواهرش ستاره اسکندری را تبریک گفت