سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



قصه شب/ دزیره- قسمت سی و هشتم


 قصه شب/ دزیره- قسمت سی و هشتمآخرین خبر/در این شب های بهاری می خواهیم باز هم با کتاب های خوب در کنار شما مخاطبان فرهیخته و کتابخوان آخرین خبر باشیم. این شب ها با داستان جذاب و خواندنی " دزیره" با شما هستیم. رمان دزیره یک رمان عاشقانه و تاریخی جذاب است، همانطور که حتما می دانید دزیره تاثیر زیادی روی ناپلئون بناپارت معروف داشته است و در این داستان با حقایق زیادی روبرو خواهید شد. کتابخوان و شاداب باشید.

لینک قسمت قبل

- متشکرم مادام لافلوت ، ایوت ، سرخابم را نمی توانم پیدا کنم .
- در کشو گنجه لباس ها است . شاهزاده خانم کمتر سرخاب مصرف می کنند .
- بله برای آن که گونه هایم خیلی سرخ و برای شاهزاده خانم ها مناسب نیست .
شاهزاده خانم ها همیشه رنگ پریده هسند این سفیدی و رنگ پریدگی یک نوع رعنایی است ولی الان خیلی رنگ پریده هستم . هوا خیلی گرم است . نمی دانم این هوا این طور است یا من گرم شده ام .
با بی میلی از پله ها به زیر رفتم ، فوشه یک نفر او را مرد بد قلب ملت می خواند . مردم از او می ترسند زیرا خیلی چیزها می داند . در دوران انقلاب نام «فوشه خونخوار» به او دادند . زیرا هیچ نماینده ای به اندازه او حکم اعدام امضا نکرد و بالاخره به خون روبسپیر هم تشنه شد .
فوشه افکار و عقاید مخصوص خود را درباره مسئولیت های رئیس پلیس به کار می برد . دفاتر و وزارت خانه ها ، کارمندان و وزرا ، افسران و غیر نظامیان ، همه و همه تحت نظارت او قرار می گیرند . البته اگر یک نفر جوانمرد و دست و دل باز باشد این کار چندان مشکل نیست . رئیس پلیس بودجه مخفیانه ای در اختیار دارد که به جاسوسان خود می پردازد .
چه اشخاصی از او پول می گیرند ؟ یا تقریبا باید گفت چه اشخاصی از او پول نمی گیرند . در آخرین لحظه که در کنار در سالن ایستادم از خود پرسیدم «ازمن چه می خواهد ؟»
اتیین برادرم ، فوشه رئیس پلیس را مسئول قتل عام لیون می داند . هنگام انقلاب با اتیین در این مورد بحث می کردیم و راستی اندیشیدن به وقایع گذشته نوعی جنون نیست ؟
فوشه هیچ شباهتی به جانیان ندارد . غالبا او را در مهمانی های تویلری دیده ام ، خیلی رنگ پریده است شاید به علت ضعف و کم خونی باشد . همیشه با ادب و نرمی درحالی که چشمانش نیمه بسته است صحبت می کند . روزنامه چیزی درباره ژان باتیست ننوشته بود . من کاملا می دانم چه حادثه ای رخ داده ولی به قلبم بد نمی آورم . آقای فوشه فقط نگرانم . بسیار نگرانم .
وقتی که وارد شدیم از جای خود پرید و گفت :
- شاهزاده خانم آمدم به شما تبریک بگویم و فتح بزرگی نصیب ما شده ، خواندم که شاهزاده پونت کوروو و هنگ های ساکسون او اولین واحدهایی بودند که در واگرام حمله کردند و همچنین خواندم که شاهزاده با هفت و نزدیک به هشت هزار نفر ، چهل هزار نفر سرباز را به عقب رانده و شکست داده است .
- بله ولی در روزنامه به چیزی اشاره نشده بود .
کلمه به کلمه و به طور وضوح صحبت نموده و از او مجددا درخواست کردم که بنشیند . فوشه جواب داد :
- شاهزاده خانم عزیز ، فقط گفتم که خوانده ام ، ولی نگفتم کجا ، بله خوانده ام ولی نه در روزنامه ، بله در حکم روزانه شوهر شما ، بله شوهر شما در دستور روزانه خود خطاب به سربازان ، آنها را به مناسبت ارزششان ستایش نموده است .
فوشه با دقت از جعبه شیرینی چینی که در «درسدن» ساخته شده یک قطعه شیرینی انتخاب کرد و با تفکر به جعبه نگریست .
- اتفاقا چیزهای دیگری نیز خوانده ام ، رونوشت نامه ای که اعلیحضرت به شاهزاده پونت کوروو نوشته اند دیده ام . در این نامه امپراتور مخالفت قطعی خود را با دستور روزانه شاهزاده بیان نموده اند . اعلیحضرت توضیح داده اند که این دستور روزانه شامل چیزهای زیادی است که برخلاف حقیقت است . مثلا مارشال اودینو واگرام را متصرف شده و با این ترتیب برای شاهزاده پونت کوروو امکان نداشته است که اولین نفری باشد که به واگرام حمله نموده باشد . مضافا هنگ های ساکسون تحت فرماندهی شوهر شما شاید به زحمت عملیات درخشانی نموده باشند زیرا حتی یک گلوله شلیک نکرده اند . در خاتمه اعلیحضرت اعلام داشته اند که به اطلاع شاهزاده پونت کوروو برسد که نامبرده به هیچ وجه عملیات درخشانی انجام نداده است .
با خاطری بسیار رنجیده سوال کردم :
- این ... امپراتور چنین چیزی به ژان باتیست نوشته اند ؟
فوشه با دقت ظرف شیرینی را روی میز گذارد :
- بدون شک این نامه به انضمام یادداشتی به من رسیده ، به علاوه دستور دیگری نیز به من داده شده .
باز همان سکوت کامل و مطلق حکمفرما شد . فوشه مستقیما در چشمان من نگریست . گمان می کنم که تصور می کرد نگاه او دوستانه است .
- دستور دارم حرکات شاهزاده را مراقبت نموده و مکاتبات او را سانسور کنم .
- جناب آقای رئیس این کار بسیار مشکل است زیرا شوهر من هنوز در اطریش با واحدهای خود می باشد .
- اشتباه می کنید پرنسس عزیز ، در پاریس هر لحظه در انتظار شاهزاده پونت کوروو هستند . همسر شما پس از دریافت نامه امپراتور از فرماندهی واحدها استعفا داده و به علت عدم سلامتی درخواست مرخصی کرده است . اعلیحضرت مرخصی نامحدود به ایشان عطا کرده اند . شاهزاده خانم تبریک می گویم شما همسر خود را مدتی است که ندیده اید . پس از مدت کوتاهی اینجا خواهد بود .
چرا دست از مسخره بازی برنمی دارید ؟
آهسته گفتم :
- ممکن است کمی فکر کنم .
- در چه مورد شاهزاده خانم ؟
دستم را روی پیشانی گذارده جواب دادم :
- درباره همه چیز ، من چندان باهوش نیستم ، جناب آقای رئیس خواهشمندم با من مخالفت نکنید . شما گفتید که شوهرم نوشته است که واحدهای ساکسون شجاعت به خرج داده اند آیا صحیح نیست ؟
- با جسارت با دشمن روبه رو شدند . لااقل این چیزی است که شاهزاده در حکم روزانه نوشته است .
- و چرا این امر باعث رنجش امپراتور است ؟
- امپراتور طی بخشنامه محرمانه ای به مارشال ها توضیح داده اند که ایشان شخصا واحدهای ارتش را فرماندهی می کنند و فقط ایشان حق و قدرت دارند که واحدها را ستایش و تشویق کنند . به علاوه واحدهای فرانسوی ما مسئول فتوحات ما هستند نه واحدهای خارجی ، خلاف این امر موافق سیاست و افتخارات ما نیست . به هر حال این دستوری بوده است که به وسیله امپراتور به مارشال ها صادر شده است .
- شخصی به من گفت که شوهرم به امپراتور شکایت نموده که به فرماندهی واحدهای غیر فرانسوی منسوب گردیده . ژان باتیست همیشه می خواسته است فرماندهی واحدهای فرانسوی را داشته باشد نه این ساکسون های بد بخت .
- چرا بدبخت .
- پادشاه ساکسون آنها را به جنگ می فرستد و این سربازان به هیچ چیز اهمیت نمی دهند . راستی چرا ساکسون ها در واگرام جنگیدند ؟
- شاهزاده خانم آنها با فرانسه متحد هستند . شما خودتان متوجه نیستید که امپراتور چقدر عاقل و عاقبت اندیش بوده که شاهزاده پونت کوروو را به فرماندهی آنها منصوب کرده .
جواب ندادم . فوشه به صحبت ادامه داد :
- ساکسون ها مانند فولاد ایستادگی و مقاومت کردند ، منظورم این است که تحت فرماندهی شوهر شما ایستادگی کردند ، شاهزاده خانم یا لااقل بگوییم تحت فرماندهی عالی شاهزاده پونت کوروو این وظیفه را انجام دادند .
- ولی امپراتور می گوید که واحدهای ساکسون عملی انجام نداده اند .
- خیر ، امپراتور مطلقا می گوید که ستایش و تمجید واحد ها جزو حقوق مطلقه ایشان است و ستایش واحدهای غیر فرانسوی موافق سیاست و افتخارات ما نبوده و غیر عاقلانه است . شاهزاده خانم شما کاملا توجه نکردید .
فکر کردم که شوهرم باز می گردد و باید اتاق او را حاضر کنم . برخاستم .
- معذرت می خواهم جناب آقای رئیس ، می خواهم برای مراجعت و پذیرایی شوهرم همه چیز مهیا باشد و بسیار متشکرم که به دیدنم آمدید . من کاملا نمی دانم .....
کاملا به من نزدیک شده بود . فوشه مردی کوتاه قد است و شانه های باریک دارد . دماغ کشیده او حالتی دارد که گویی هر لحظه مهیای عطسه است .
- چه چیزی را نمی دانید شاهزاده خانم عزیز ؟
- نمی دانم چرا اصولا به دیدن من آمدید . می خواستید بگویید که شوهرم را تحت نظر دارید ؟ البته من قادر به جلوگیری شما از این کار نیستم . به هرحال مهم نیست ولی چرا همه چیز را به من گفتید ؟
- حقیقتا نمی توانید تصور کنید شاهزاده خانم عزیز؟
فکر کردم ، گمان می کنم رنگم از شدت خشم و غضب سرخ شد . ولی صدایم بلند و واضح بود .
- عالیجناب اگر تصور کرده اید که ممکن است من با جاسوسی شوهرم به شما کمک کنم اشتباه می کنید .
می خواستم با تمسخر و تکبر و غرور دستم را بلند کنم و فریاد بزنم «برو گمشو » ولی این کار را نکردم . در کمال آرامش جواب داد :
- اگر این طور فکر کردم حقیقتا اشتباه نموده ام . شاید این طور فکر کردم ، شاید هم این طور ندیدمش . در این لحظه هنوز مطمئن نیستم که اشتباه کرده ام یا خیر .
متعجب بودم منظور او چیست ، چرا اینجا آمده ؟ اگر امپراتور بخواهد ما را تبعید کند تبعید می کند ، اگر بخواهد ژان باتیست را تسلیم محاکمات نماید تسلیم می کند . اگر اطلاعی بخواهد کسب نماید رئیس پلیس این اطلاعات را در اختیار او می گذارد . فوشه به آرامی گفت :
- غالب زنان به خیاط های خود مقروض&am


ویدیو مرتبط :
قصه شب قسمت هشتم