محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
داستان های واقعی/ اسارت عجیب خبرنگارها
خراسان/علیاصغر گرجیزاده رزمنده دفاع مقدس خاطرهای عجیب از دوران اسارتش در زندان «محجر» عراق نقل کرده است: ...نگهبان دو نفر را وارد زندان کرد و در سلول سابق اکبر زندانی کرد و رفت. دوباره همان سؤال مطرح شد که اینها که هستند؟ وقتی نگهبان شیفت شب شام ما را داد و رفت و مطمئن شدم از در اصلی خارج شده، از بالای در صدا زدم: «سلام برادرها. شما که هستید؟» ... [یکیشان گفت:] «ما خبرنگاران صداوسیمای مرکز کرمانشاه هستیم. دو نفریم. روزی یک هیئت رسمی از سازمان ملل متحد به ایران آمدند و قرار شد از مرز ایران و عراق بازدید کنند. رئیس مرکز به ما دو نفر مأموریت داد برای تهیه خبر همراه آنها برویم... آن هیئت آمده بود تا بر اجرای آتشبس نظارت کند. ما از ورود هیئت به مرز عراق مشغول فیلمبرداری بودیم و کاری به کسی نداشتیم... تعدادی از نیروهای نظامی عراقی به طرف هیئت آمدند و به کمک مترجم عراقی با آنها صحبت کردند. هر سؤالی که هیئت میپرسیدند، جواب میدادند. یکی از نیروهای نظامی با دیدن ما به طرفمان آمد و بعد از دست دادن و احوالپرسی با خنده گفت: «اهلاً و مرحباً. شما برادران ما هستید و میتوانید همراه هیئت به سلیمانیه بیایید و برگردید.» با خودم گفتم دیگر جنگ تمام شده و ما در صلح هستیم. امکان ندارد اینها نارو بزنند... حدود سی کیلومتری از مرز مشترک دور شدیم و در یکی از مقرهای عراق استراحت کردیم. یک افسر عراقی با نظامیهای همراه ما به اتاق دیگر رفتند و بعد از پنج دقیقه برگشتند. هیئت سازمان در یک اتاق مشغول استراحت شدند و ما هم روی مبلهایی که در هال قرار داشت ولو شدیم. یکمرتبه افسر عراقی از اتاق بیرون آمد و نگاهی از سر عصبانیت به ما کرد و گفت: «همه وسایلتان را تحویل بدهید... شما غیرقانونی وارد عراق شدهاید!» ...باورمان نمیشد به این راحتی به ما نارو بزنند. رگمان را میزدی، خونمان درنمیآمد ...ساعت حدود چهار عصر بود که هیئت از اتاقی که استراحت میکردند بیرون آمدند و درحالیکه ما را میدیدند، هیچ توجهی نکردند و حرفی نزدند. آنها دقیقاً میدانستند ما از ایران به عنوان فیلمبردار و خبرنگار همراهشان شدیم... [وقتی به دخالت نکردنشان اعتراض کردم،] یکی از آنها درحالیکه عینک دستهطلاییاش را روی چشمش جابهجا میکرد، با خنده حرفی زد. مترجم گفت: « او میگوید ما در امور داخلی کشورها دخالت نمیکنیم. این مسائل به ما مربوط نیست!»
«زندان الرشید» اثر محمدمهدی بهداروند
با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید
منبع: خراسان
ویدیو مرتبط :
رودان و مانلا - یک داستان واقعی و عجیب