سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
مشکل اصلی جهان عرب نابودی مفهوم «وطن» و نادیده گرفتن «حق شهروندی» و «حاکمیت ملی» است
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس، «صبحی غندور»، رئیس مرکز مطالعات «الحوار» که مقر آن در واشنگتن است، طی یادداشتی تحت عنوان «چه کسی از نتایج جنگهای داخلی عربی بهره میبرد؟» به بررسی تحولات سالهای اخیر جهان عرب و نتایج به دست آمده از این تحولات و طرف بهره برنده از آنها میپردازد.
غندور در یادداشت خود که مرکز مطالعات خاورمیانه بیروت آن را منتشر کرده است، مینویسد: استفاده از اصطلاح «بهار عربی» بر تحولاتی که از سال 2011 میلادی در منطقه شاهد آن بودیم، ابهامات بسیاری دارد، چون به تحولات کشورهای منطقه در یک شکل و قالب و از یک منظر نگاه میکند، گویی همه یک انقلاب بودهاند که از خط مشی، هدف و رهبری واحد و در یک منطقه جغرافیایی و کشوری واحد رخ دادهاند که نادرست است.
جهان عرب متشکل از 22 کشور و نظام و حکومت مستقل و مختلف است و به همین دلیل امکان یکپارچگی این جهان در دو بُعد سیاسی و عملی غیر ممکن است، لذا تنها ویژگی مشترک در این جهان انقلابهای مردمی، اما با نیروهای مختلف و شرایط متفاوت و در مواردی خط مشیهای متناقض است، به همین دلیل آنچه در تونس و مصر رخ داد، در لیبی و یمن و بحرین به دست نیامد، به همین ترتیب تعامل دستگاههای نظامی و اطلاعاتی این کشورها با انقلابهایشان نیز به یک شکل نبود.
همچنین باید از فقدان معیار مشترک برای ارزیابی این انقلابهای مردمی نام برد، به عنوان مثال در حالیکه در کشوری معیار تغییر عامل سیاسی در نظر گرفته شده بود و براساس آن نظامی سرنگون میشد و مسئولان حکومتی تغییر میکردند، در کشور دیگر، معیار حفظ استقلال و جلوگیری از دخالتهای خارجی در نظر گرفته میشد.
افزون بر اینکه باید به تفاوت معیارهای عربی با معیارهای جهانی هم توجه داشت، به گونهای که بسیاری به آنچه در منطقه رخ داده نگاهی عقیدتی و دینی دارند، نگرشی که بر تصمیم گیریها و موضع گیریها آنها نیز حاکم است، لذا حمایت یا رد تغییر و تحولات از این معیارها و منافع گروهی و طایفهای آنها نشات میگیرد.
درست است که تحولات 5 سال اخیر جهان عرب، دیوار ترس ملل عرب را فرو ریخت و به آنها جرأت داد، حقوق شهروندی خویش را مطالبه کنند و نقش آنها در روند تغییر و تحول جوامعشان که در انحصار دستگاههای نظامی و حکومتی بود، را احیا کرد، اما تحولات در فضایی رخ میدادند که هر روز بر اختلافات و شکافهای طایفهای و مذهبی میافزود و این جوامع عربی را در تناقض و تعارض شدیدی قرار میداد، از یک سو حکومت فاسد و ظالمی که سادهترین حقوق شهروندی را نادیده میگرفتند و از سوی دیگر، شهروندان مورد ستم قرار گرفته از گروهها و طایفهها و ادیان مختلف که با خود در کشمکش بودند.
لذا باید گفت، آنچه در کشورهای عربی به طور عام شاهد آن هستیم، تنها تجسم و نمود اشتباهات و خطاهای حکومتها و رژیمهای عربی نیست، بلکه بازتاب و نماد درک و فهم نادرست ملل عربی از دین و هویت عربی و هویت ملی است، رهاورد این برداشت نابودی هویت ملی به دست حکومتها و افتادن معارضان در ورطه اندیشههای مذهبی و طایفهای است که همسو با اهداف و خواستههای خارجی است.
جنبشهای سیاسی، دینی و لائیک میبایست اولویت را به اصلاحات در جوامع بشری بدهند، چون این اصلاحات و تحولات ضامن بقای آنها بهترین راه برای اجرای اصلاحات در حکومتها و نظام حاکم بر کشورهاست، چون وجود اصلاحات در جامعه و اجرای آن به معنای ساختار سالم عناصر تشکیل دهنده آن، چه حاکم و چه رعیت است و تنها در این جوامع است که صبغههای طایفهای و مذهبی و تمایلات و منافع شخصی رنگ میبازد.
در حالیکه بسیاری از محافل چالشهای جهان عرب در این برهه زمانی را در موضوعاتی چون دموکراسی و آزادی شهروندان از استبداد داخلی ملاحظه میکنند و علیرغم درستی این مقوله، اما مشکل اصلی این جهان، فروپاشی و از بین رفتن مفهوم «وطن» و «کشور» و نادیده گرفتن «حق شهروندی» و در زباله دان انداختن قضیه «حاکمیت ملی» است، به همین دلیل بیراهه نیست، اگر گفته شود، آنچه در جهان عرب تحت عنوان «گذار دموکراتیک» یا «تجارب دموکراتیک» در حال وقوع است، در حقیقت به نمایش گذاشتن ریشه این مشکل فراگیر در جوامع عربی از یک قرن گذشته تاکنون است.
ضعف و ناتوانی که برای چهار دهه متوالی گریبانگیر کشورهای عربی شده، موجب شکل گیری تدریجی جهان عربی شده که پایههای آن را محو مصر و جایگاه آن پس از امضای معاهده صلح با اسرائیل، افزایش و گسترش دخالتهای خارجی و فقدان اجماع نظر بر مفهوم «امت عربی» تشکیل میدهد تا راه را بر استعمارگران غربی جهت تقسیم و تجزیه منطقه براساس محو وفاداری متحد ملی و تبدیل آن به وفاداری در تعارض و کشمکش طایفهای و قبیلهای هموار کند، غافل از آنکه جوهرهای را از دست میدادند که در گرداب مشکلات و بحرانها تنها عامل نجات دهنده آنها بود، به همین دلیل وقتی کشوری عربی در ورطه بحرانی گرفتار میآمد که تنها راه نجات و رهایی از آن «هویت عربی» بود، نام و نشانی از آن نمییافت.
اکنون آشکار و مبرهن است که تلاشها بر تعمیم منطقهای بحرانهای داخلی کشورهای عربی متمرکز شده تا قیمومیت بیگانگان بر کشورهای عربی مشابه آنچه در نیمه اول قرن گذشته شاهد آن بودیم، را هموار کند.
به موازات این تلاشها، مجاهدتهای مستمر و پیگیریهای چند دههای رژیم صهیونیستی، منادی شعار «یهودیت» اسرائیل برای تقسیم مجدد منطقه نگاهها را به خود جلب میکند، منطقهای که در آن کشورها نه بر پایه هویت ملی بلکه بر اساس هویت طایفهای و دینی مانند شیعی، سنی، دروزی، علوی، مارونی، کردی و غیره شکل میگیرند که تماما تحت سیطره اسرائیل هستند.
در این راستا، برای برخی از کشورهای منطقه طرحهای تجدید ساختاری در چارچوبهای سیاسی و قانونی جدید ریخته شده تا امکان پیاده کردن الگوی نظام فدرالیته – دموکراتیک با هموار کردن زمینه تقسیم و تجزیه این کشورها با حمایت و پشتیباتی نیروهای خارجی فراهم گردد و این هدف اصلی جنگها و بحرانهایی است که در جهان عرب شاهد آن هستیم.
انتهای پیام/م
ویدیو مرتبط :
تولید ملی،علاج اصلی مشکل اقتصادی