کم هوشی که با عنایت امام حسین(ع) آیت الله شد


  X  

تاریخ خبر : دوشنبه 1394.08.18 - 20:15

کم هوشی که با عنایت امام حسین(ع) آیت الله شد

باشگاه خبرنگاران/سید جلیل القدر و عالم بزرگوار حضرت آیة اللّه حاج سید اسماعیل هاشمى طالخنچه‌اى اصفهان که از علماى فعلى اصفهان مى‌باشند نقل فرمود: از عالم نبیل حضرت آیة اللّه العظمى حاج سید شهاب الدین مرعشى نجفى که فرموده بودند:
سید جلیل القدر و عالم بزرگوار حضرت آیة اللّه حاج سید اسماعیل هاشمى طالخنچه‌اى اصفهان که از علماى فعلى اصفهان مى‌باشند نقل فرمود: از عالم نبیل حضرت آیة اللّه العظمى حاج سید شهاب الدین مرعشى نجفى که فرموده بودند:
من در دوران جوانى و اوائل طلبگى بسیار کم‌هوش و کند‌ذهن بودم و دیر درس را یاد مى‌گرفتم و زود فراموش مى‌کردم و دوم هم وسواس داشتم پشت سر هر کسى نماز نمى‌خواندم و سوم هم شخصى بود که هر وقت مرا می‌دید که کم‌هوش و کندذهن هستم مى‌گفت: تو که نمى‌توانى درس بخوانى برو کار کن و با حرف‌هایش مرا آزار مى‌داد و گوشه و طعنه زیاد مى‌زد. این سه مسئله عجیب مرا ناراحت مى‌کرد. این سه چیز باعث رنجش خاطرم بود.
یک روز تصمیم گرفتم که بیایم کربلا و حلّ این مشکلات را از آقا ابى عبداللّه الحسین(ع) بخواهم. آمدم کربلا، و یک راست رفتم خدمت کلیددار وقت آن زمان حرم آقا سید الشهداء(ع)، و گفتم شما پدر و جدم را مى‌شناسى از علماء بوده‌اند. یک حاجتى از تو دارم و آن اینکه امشب با حضرت خلوت کنم و حوائجم را از آقا حضرت سیّدالشّهداء ابا عبداللّه الحسین(ع) بگیرم.
کلیددار قبول کرد و من شب در حرم رفتم و خدام حرم درهاى حرم و صحن را بستند. وقتى که به حرم وارد شدم و خود را با حضرت خلوت دیدم، با خود فکر کردم که حضرت به چه کسى بیشتر علاقه دارد؟ در کتاب‌ها دیده بودم که حضرت سید الشهداء(ع) به آقا حضرت على‌اکبر خیلى علاقمند بوده لهذا آمدم مابین قبر حضرت سید‌الشهداء(ع) و حضرت على‌اکبر(ع) نشستم و مشغول توسل و دعا و تضرع و نماز شدم. ناگهان دیدم مرحوم پدرم در حرم نشسته و قرآن می‌خواند. رفتم خدمت مرحوم ابوى سلام کردم و احوال‌پرسى نمودم و حاجت خود را بیان کردم. مرحوم ابوى فرمود هرچه مى‌خواهى از آقا بگیر و اشاره به قبر حضرت سید‌الشهداء (ع) نمود.
نگاه کردم دیدم حضرت سیدالشهداء(ع) روى ضریح مقدس نشسته، آمدم نزد ضریح و به آقا عرض حاجت نمودم و توسل و گریه زیادى کردم. حضرت میوه‌اى(اسم آن میوه را مؤلف فراموش کرده) را از بالاى ضریح براى من انداخت من آن را خوردم، یک وقت دیدم کسى نیست و صبح شده و صداى اذان از گلدسته‌هاى حرم بلند است درب حرم باز شد. مردم جهت نماز جماعت به حرم جمع شدند. یکى از علماء امام جماعت ایستاد مردم هم ایستادند و من هم ایستادم و اقتداء نمودم بعد از نماز از حرم بیرون آمدم. آن شخص که همیشه به من زخم‌زبان مى‌زد و مى‌گفت برو کار کن! را دیدم تا به من رسید بعد از سلام و مصافحه گفت: دیشب در فکر بودم که اگر شما درس بخوانى بهتر است. بعد آمدم حجره کتاب را برداشتم دیدم هرچه مى‌خوانم در ذهنم ضبط مى‌شود. متوجه شدم که آقا حضرت سید الشهداء ابا عبداللّه الحسین(ع) تمام حوائجم را عنایت فرموده است.

نظر شما


ویدیو مرتبط :
تواضع کم نظیر آیت الله شاهرودی | حضرت آیت الله ناصری