سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



محمدمهدی عسگرپور: کار کردن با دولت احمدی‌نژاد نقطه ننگی در کارنامه‌ام بود


محمدمهدی عسگرپور کارگردان که این روزها با سریال «نفس گرم» در تلویزیون حضور دارد در گفت‌وگوی خود با روزنامه اعتماد درباره این سریال و البته خانه سینما و مدیریت سینمایی کشور سخن گفته است.

او که در دوره‌ای پرآشوب مدیریت خانه سینما را برعهده داشت و شاهد پلمپ خانه سینما بود حالا از روزهایی می‌گوید که گذشت، اما سخت گذشت.

بخش‌هایی از گفت‌وگوی عسگرپور را می‌خوانید:

ــ در سال ۸۸ حال كاركردن در من از بین رفته بود تا سال ٩٢. البته فیلم «میهمان داریم» در انتهای دولت دهم كلید زده شد، چون برای من این اطمینان به وجود آمده بود كه این دولت ادامه منطقی نخواهد داشت و تركیب دیگری اداره مملكت را در دست می‌گیرند. در این دوره من مسائل دیگری داشتم و البته یك فیلم سینمایی هم ساختم. اوضاع به همین شكل ادامه داشت تا زمانی كه طرح «نفس گرم» را خواستم كار كنم. این طرح از چند سال قبل در ذهنم بود و شرایطی شد كه من آن را البته با تغییراتی بنویسم. طرح اولیه چیز دیگری بود كه من آن را باز نمی‌كنم چون دوست دارم آن را هم بسازم، البته در سینما. چون آن طرح جزو چیزهایی است كه فكر نمی‌كنم تلویزیون پای آن بایستد. در حقیقت حالا در «نفس گرم» ما تلطیف شده و مهار شده همان فكر را می‌بینیم.

ــ برای نقش ملیحه (نقش اول سریال «نفس گرم») ما در مسیر و كاری كه انجام دادیم به این نتیجه رسیدیم كه از خانم گلچین استفاده كنیم. البته گزینه‌های دیگری هم از همان ابتدا وجود داشت ولی با آنها به نتیجه نرسیدیم. البته مواردی هم بود مثل اینكه بازیگری گفته باشد من این طرح را دوست ندارم و تنها به خاطر پول ممكن است حاضر باشم در این مجموعه بازی كنم. در این مورد باید بگویم من در سابقه كاری‌ام این نوع روابط را نمی‌توانم هضم كنم اما مثل اینكه این روابط در تلویزیون عادی است و حتی اگر تلویزیون هم بخواهد به چنین افرادی دستمزد چند برابر بدهد، من اصلا نمی‌توانم با چنین تفكری كار كنم. برای من در قدم اول مهم است كسی كه می‌خواهد در نقشی حاضر شود، خود نقش را دوست داشته باشد. در مواردی هم این موضوع وجود داشت كه مثلا بازیگری معتقد بود كه نباید سنش را بالا ببریم. اینچنین محدودیت‌ها به شكلی است كه به نظر من این فرد بهتر است به جای اینكه بازی كند، خودش كارگردانی هم بكند. اینچنین افراد را در همان ابتدای راه كنار گذاشتم.

ــ بعضی از دوستان و همكاران نزدیك توصیه می‌كردند كه از مشورت خانم‌ها استفاده كنم. درست است كه من مرد هستم اما فضای خانم‌ها را خیلی خوب می‌شناسم. از تمام قشرها، به دلیل مشاغلی كه داشتم مشكلات و مسائلی را كه با آنها روبه‌رو هستند می‌دانم و متوجه هستم. چه كسانی كه كارمند هستند، چه كسانی كه هنرمند هستند و چه كسانی كه جزو قشر سنتی هستند. نكته‌ای كه وجود دارد این است كه من اعتقاد ندارم در حق خانم‌ها ظلم می‌شود، ولی این اعتقاد را دارم كه در بسیاری موارد حقوق‌شان پایمال می‌شود. این موضوع هم برمی‌گردد به مقدراتی كه در كشور و دنیا وجود دارد. چون در دنیا هم این طور است، اما شكل‌شان با هم فرق می‌كند. اساسا جایگاه خانم‌ها در مسائل اجتماعی ما مخدوش شده. برای مثال یك دفتری هست كه من گاهی به آن سر می‌زنم و خانمی را می‌بینم كه شاغل است و برای اینكه بتواند جای پارك برای ماشینش پیدا كند، از ساعت شش  بیرون می‌آید و در ماشین می‌خوابد كه ساعت هشت هم سركار برود و لابد هم شش بعدازظهر كارش تمام می‌شود و تازه می‌خواهد برود خانه؛ در این اوضاع این خانم چطور می‌خواهد یك خانه را اداره كند؟ چون واقعیت این است كه مدیریت خانواده و بعد هم جامعه در ضمام خانم‌هاست. اما در چنین شرایطی این اتفاق نمی‌افتد. البته منظور من هم این نیست كه خانم‌ها بروند و در خانه بنشینند، ولی وقتی جایگاه‌ها و هویت‌ها در جامعه مخدوش باشد، ما با یك خانم عصبی و پرخاشگر روبه‌رو می‌شویم. حتی همین الان خانم‌ها مجموعا عصبی‌تر از آقایان رفتار می‌كنند. همه اینها را توضیح دادم كه بگویم من در ضمن اینكه با كار كردن‌شان موافقم اما می‌دانم كه كار كردن برای‌شان سخت است. راحت‌طلبی در فیلمسازی ما باعث شده كمتر به سراغ این موضوعات برویم، چون وقتی شما در این مسیر به ممیزی بخورید و سنگ‌اندازی بشود، به این فكر می‌كنید كه چرا باید روی این موضوع كار كنید؟ و اصلا به سراغ چیزی می‌روید كه راحت‌تر است و حتی مسوولان هم دست بزنند و هورا بكشند. اصلا به این فكر نمی‌شود كه مردم با اثر چقدر ارتباط برقرار می‌كنند یا اساسا در جامعه چه كاربردی دارد. این اتفاق زیاد می‌افتد.

ــدر سریال گل‌های گرمسیری سكانس‌هایی حذف شد و من مانند آدم‌هایی بودم كه در كوچه تاریك هستند و نمی‌دانستم با چه كسی طرف هستم. اصلا نمی‌دانستم چه كسی دارد این بلا را سر سریال من می‌آورد. به هركسی كه سر می‌زدم با لبخند برخورد می‌كرد و من را به سمت فرد دیگری هدایت می‌كرد. آخر سر هم مجبور شدم كه برخورد جدی كنم و سر و صدای زیادی راه بیندازم تا ببینم اگر كسی سرخ شد، بدانم كار خودش است.

ــ سكانس‌هایی از سریال حذف شد كه رابطه عاشقانه اشكان خطیبی كه رزمنده‌ای بود و داشت حرف‌هایش را به كسی كه قرار بود با او ازدواج كند و حالا در كما بود، به تصور می‌كشید. سكانس‌هایی شبیه همین سكانس‌ها كه ملیحه بالای سر آقا مرتضی در كما صحبت می‌كند، و می‌بینید بالاخره توانستم شبیه آن سكانس را بسازم. در آن زمان اما شبیه این سكانس‌ها در آن سریال حذف شد. گفته‌های عاشقانه این جوان رزمنده سال ۵۹ با دختری كه می‌خواست ازدواج كند حذف شد. آن هم در شرایطی كه وقتی شروع می‌كند به حرف زدن می‌بیند اصلا بلد نیست عاشقانه صحبت كند و باز هم از توپ و تانك و خشونت صحبت می‌كند. وقتی نخستین سكانس را حذف كردند من اعلام كردم كه اگر این موضوع ادامه پیدا كند، من از فردا شب راش‌ها (فیلم‌های خام فیلمبرداری شده) را به شما می‌دهم و خودتان مونتاژ كنید و نام مرا هم از تیتراژ بگذارید بیرون و نام مدیر شبكه و ناظر كیفی و مدیر بخش را بگذارید. در آن زمان دوستان و همكاران من می‌گفتند كه تو می‌خواهی دوباره با تلویزیون كار كنی و راه خودت را خراب نكن كه من می‌گفتم اصلا معلوم نیست من بخواهم چه كنم و شاید اصلا بخواهم بعد از این مجموعه بروم و كشاورز بشوم و اصلا معلوم نیست بخواهم باز در همین شرایط باشم و حاضر نیستم این كار را به خاطر كاری كه شاید در دوره بعدی بخواهم انجام دهم، فدا كنم. من اصلا چنین شرایطی را قبول ندارم و كارم را فدا نمی‌كنم ولو اینكه دیگر نتوانم كار كنم. این نوع ایستادگی را هم می‌فهمم و هم امیدوارم همه همكاران ما در این موقعیت قرار بگیرند. ما خودمان این روزها در حال توسعه بیابان محافظه‌كاری و كج‌فهمی هستیم و به خاطر ترس از اینكه ممكن است چه اتفاقی بیفتد، سكانسی را خارج می‌كنیم و دفعه بعدی حتی از قبل اصلا آن را نمی‌نویسیم. این موضوع خیلی گسترش پیدا كرده است و وقتی با همین دوستان صحبت می‌كنیم كه مشكل شما با این سكانس چیست، می‌گویند من كه مشكلی ندارم دستور از بالاست و این بالا را تا هركجا كه بروی نمی‌توانی پیدا كنی و معلوم نیست این دستور ِ از بالا، كجاست!

ــ همان‌هایی كه این روزها باعنوان جریان سوم دوباره پیدا شده‌اند و كم‌كم تاریخ به شكلی دستخوش تغییر شده است و جریان‌ها را به شكلی نشان می‌دهند كه انگار من دوست آقای فلانی بودم كه در آن زمان متصدی سازمان سینمایی بود. یادشان رفته خودشان چطور وارد شدند و همان كسی كه از روی دیوار پریده بود اصلا یادش رفته چنین كاری كرده بود. قلابش را حراست ارشاد گرفته بود و او پریده بود، الان یادش رفته چنین كاری كرده بود. البته یادش هم نرفته برگشته و صحبت از جریان سوم می‌كند.

ــفقط یك مصداق (درباره فعالیت سیاسی خانه سینما) بود كه می‌توانستند استفاده كنند و واقعا دیگر هیچ چیزی در این زمینه نبود. این یك موردی كه می‌گویم بحث بازداشت مستندسازها بود. ۵ نفر به جرم ارتباط با شبكه‌های بیگانه دستگیر شدند و فردای آن روز وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اعلام كرده بود اینها برانداز هستند! نخستین مساله من این بود كه اصلا پروسه تحقیق چطور انجام شده و یك روز بعد از دستگیری وزیر ارشاد و نه قوه قضایی اعلام كرده آنها برانداز هستند؟ با تحقیق كوچكی كه ما داشتیم فهمیدیم آش سختی را برای این افراد پخته‌اند و واقعیت این است كه من فكر می‌كردم اصلا انسانی نیست كه من جزء را فدای كل كنم و بگویم به این دلیل كه ممكن است كلیتی به خطر بیفتد بهتر است سكوت كنیم. من اتفاقا فكر كردم كه باید عكس‌العمل نشان دهیم. با دوستانی كه در حوزه امنیتی كار می‌كردند صحبت كردم كه وقتی شما می‌گویید كار كردن با شبكه‌های معاند بر اساس قانون جرم است، اولا بند قانونی را به ما نشان دهید و دوما به ما بگویید این شبكه‌های معاند را چطور می‌توانیم بشناسیم؟ تا اینكه بدانیم باید با هركدام چطور برخورد كنیم. واقعیت این است كه توضیح روشنی نداشتند. فكر كنید این موضوع كه تا این مقدار مبهم است و مثلا ما نمی‌دانیم موضع ما باید در مقابل كشوری كه در همسایگی ما است مانند روسیه چه باید باشد؟ این كه یك روز مرگ بر روسیه است و یك روز نیست، از كجا می‌توان تشخیص داد كه كار كردن با رسانه‌اش چه تكلیفی دارد. پس جاهایی باید وجود داشته باشد كه البته قانونی هم باشد و بگوید بر اساس شورای امنیت این شبكه‌ها معاند محسوب می‌شوند تا اطلاع ثانوی. در این صورت می‌توان درباره قانون صحبت كرد. ضمن اینكه ارتباط این مستندسازها با بی‌بی‌سی فارسی نبود و با بی‌بی‌سی خارجی بود كه در آن زمان مشكلی هم نداشت چون در ایران دفتر داشتند و فعالیت می‌كردند. سر این موضوع بود كه دفاع از این آدم‌ها را به مثابه فعالیت سیاسی خانه سینما تلقی ‌كردند. وقتی كه این جریانات تمام شد، سوال من این بود و هست از آقای وزیر كه چطور این افراد برانداز هستند وقتی همه‌شان امروز در حال فعالیت هستند و پاسپورت‌های‌شان را هم گرفته‌اند؟ پس برانداز نیستند یا شما با عنوان رافت اسلامی همه‌چیز را حل می‌كنید و تمام می‌شود؟ كاری كه ما در آن زمان انجام دادیم، دفاع صنفی بود، حداقل همان چند نفر می‌توانند امروز حرف بزنند كه این كار ما چقدر بار سیاسی داشت یا خیر. وگرنه از سوی دیگر هم مثلا یكی از بازیگرها در مجلسی بوده، چیزی استفاده كرده و بعدش با ماشین تصادف كرده بود و بعدها گله می‌كرد كه چرا خانه سینما از او دفاع نكرده است! خب خیلی مشخص است كه چرا این اتفاق نمی‌افتد. وقتی می‌گوییم دفاع ما داستان قبلی كه تعریف كردم صنفی بوده است شاهدش همین است. در واقع اگر آن آقا چیزی مصرف نكرده بود و تصادف می‌كرد ما باید از او دفاع می‌كردیم.

ــ فكر می‌كنم در بسیاری از این مدیریت‌ها، دارند دروازه‌های خالی را اوت می‌زنند. من به آقای ایوبی موضوعاتی را گوشزد كرده بودم و اوایل كمی مكدر می‌شدند و فكر می‌كردند كه من با همان دیدگاه‌ها با این دولت جدید هم برخورد می‌كنم. اتفاقا دوست داشتم و دوست دارم كه ایشان هم تجربه كنند. من قبلا تذكراتی را درباره برخی از دوستانی كه امروز خیلی بد به ایشان می‌پردازند، داده بودم ولی ایشان متاسفانه فكر كرد با دادن برخی امكانات و جایزه‌های مدیریتی و وام و خرید حقوق فیلم‌هایی كه حتی ممكن بود در تلویزیون نیز پخش شده باشند، می‌تواند اتفاقی بیفتد كه همه‌چیز خوب شود تا بعد از آن همه با هم درباره حافظ و مولانا صحبت كنیم و خبری هم از دعوا نیست. فكر می‌كنم بد نیست ایشان هم نتیجه این نوع تسامح را ببیند و بعد من بشینم و به خودشان بگویم كه كاش به كدهایی كه من گفته بودم بیشتر توجه می‌كردند و این فرصت‌ها از بین نمی‌رفت. تا ما با مجموعه‌ای روبه‌رو نمی‌شدیم كه هر كسی از سمت خودش ضربه‌ای به آن می‌زند. موقعیت كاریزماتیك این سازمان از بین رفته كه با آن موقعیت خیلی از امكانات می‌توانست به سمت سینما بیاید.

ــ من به آقای ایوبی گفته بودم و ایشان می‌توانند شهادت بدهند. یكی از این موارد بحث شورای عالی سینما بود. من به ایشان گفتم كه این شورا حاصل یك جریان هیجان‌زده و ضدصنفی بود كه شكل گرفت. ارتباط آقای شمقدری با آقای احمدی‌نژاد فرق می‌كرد با ارتباط شما با آقای روحانی. آقای شمقدری در روز معارفه‌اش اعلام كرد كه من در راه كه داشتم می‌آمدم با آقای احمدی‌نژاد درباره شورای عالی سینما صحبت كردم و ان‌شاءالله آقای حسینی پیگیری كنند! یعنی آقای حسینی شد معاون آقای شمقدری. این شورا حاصل این تفكرات بود كه صنف نابود شود و رییس‌جمهور با نشان میتی‌كومون هر جایی كه سینما به مشكل خورد وارد شود و همه‌چیز را حل كند. كلی سالن ساخته شود و اتفاق‌های خوب بیفتد. حتی اعلام كرده بودند چرا ما سالی ٧٠، ٨٠ فیلم تولید می‌كنیم باید برسد به ۴۰۰ تا! كه بعد ما گفتیم ۴۰۰ تا؟! گفتند خب ۳۰۰ تا. كمی كه جلوتر رفتیم گفتند همان ۲۰۰ تا! یعنی به راحتی ۱۰۰ تا ۱۰۰ تا از آن كم كردند و به این شكل بود كه با اعداد بازی می‌كردند. من به ایشان (آقای ایوبی) گفتم شما به این موضوع فكر كنید كه اگر نتوانید شورای عالی سینما را راه بیندازید. چون من حدس می‌زدم كه آقای روحانی به دلایل روشنی كه همه می‌دانند وارد این موضوعات نمی‌شوند. اما ایشان همچنان امیدوارند كه این اتفاق می‌افتد. اصلا وصل كردن همه اینها به یكدیگر اشتباه است. من به آقای ایوبی می‌گفتم شما جنست با قبلی خودت فرق می‌كند و این موضوع اشتباه است كه شما فكر می‌كنید همه‌چیز با یك جلسه حل می‌شود. اشتباه دیگر خود سازمان سینمایی است. این سازمان آمده بود برای تجمیع بعضی سازمان‌ها و فعالیت‌ها، نه اینكه معاونت سینمایی داشته باشیم، فارابی داشته باشیم و الی آخر و سازمان بیاید كه اینها با هم همه باشند و سازمان هم بمانند. این سازمان معاون و مدیركل زیاد دارد، امروز برخی پست‌ها را حذف كرده‌اند ولی برخی از این سمت‌ها را من هم نمی‌دانستم به چه كاری می‌آیند.

ــ همان سال‌های مدیریتم در خانه سینما زمانی‌كه اعضای آكادمی اسكار می‌خواستند به ایران بیایند، به دلایل مختلف تا زمانی‌كه آنها سوار هواپیما نشدند، حتی به هیات‌مدیره هم نگفتم! خیلی كار سختی بود و شاید برخی هم ناراحت بشوند، اما می‌دانستم كه اگر این موضوع علنی شود، قطعا برخورد می‌شود و جلوی این كار را می‌گیرند. وقتی مطمئن شدم بقیه را مطلع كردم. همه اینها به مدیریت و تصمیم‌گیری برمی‌گردد كه من باید تشخیص می‌دادم چه كاری درست است. به نظر من هنوز زود است و لازم است كه بدانیم چه مسیری را طی كردیم و دوستانی كه در آن زمان نقش به‌شدت مخربی داشتند و امروز فعالیت‌شان بیشتر شده همچنان حرف‌های‌شان را بزنند. چون وقتی سكوت می‌كنند، خطرناك‌تر هستند. اتفاقا بیشتر صحبت كنند مشخص می‌شود كه دلایل برخی حرف‌ها چه بوده است. البته نوع زیست ما به شكلی است كه ممكن است درگیر كارهای اجرایی شویم و حرف هم بزنیم. ولی فعلا ترجیح می‌دهم سكوت كنم.

ــ خود آقای شمقدری این موضع را اعلام كرده است و خوب است كه شفاف شود موضوع. بله به من هم در همان مقطع گفته شده بود اما چیزی كه برایم جالب است و از اظهارنظر آقای شمقدری تعجب كردم. این است كه برای من مثل روز روشن بود كه من نمی‌توانم با دولت دهم كار كنم! بهتر است مثال هم نزنم! البته به نظر من آقای حسینی یك مرد شریف و غیرمسلطی می‌آمد كه یكی دو جلسه با هم صحبت كرده بودیم و معلوم بود كه نمی‌تواند اداره كند كه در ادامه هم این موضوع را دیدیم. اساسا اختلاف ما با آقای شمقدری به این موضوع برنمی‌گردد. زمانی می‌توان این حرف را زد كه من علاقه داشته باشم در سیستمی باشم، آن‌هم در دولت دهم كه اصلا این طور نبود. اگر چنین شرایطی بود مطمئنا من ترجیح می‌دادم چهار سال خارج از ایران زندگی كنم، اما چنین اتفاقی برایم نیفتاد. واقعیت این است كه من الان با صراحت می‌گویم، چون آن زمان نمی‌توانستم. كار در آن دولت می‌توانست لكه ننگی برای فعالیت حرفه‌ای من باشد. آقای شمقدری این حرف‌ها را از این جهت زدند كه دعوا را بكشند به این سمت كه كسی می‌خواست در این سمت باشد، اما چون نشد، حالا دلخور و ناراحت است و چنین می‌كند. همان زمان این را گفتم كه آقای حسینی در بسیاری از جاها عدالت را زیر پا گذاشت و من به عنوان كسی كه هنوز با هم سلام و علیكی داریم، از ایشان درخواستی داشتم؛ آن هم اینكه كپسولی و خلاصه دو جلسه خودتان را با ما بگویید. یعنی همان جلسه‌ای كه آقای حسینی هنوز از مجلس رای اعتماد نگرفته بود و پیش از قطعی شدن وزارتش جلسات مختلفی را در دانشگاه پیام نور برگزار می‌كرد. روزی كه با ما قرار صحبت داشت، من تقاضا كردم اعضای هیات‌مدیره و رییس سه صنف هم حضور داشته باشند و می‌توانند شهادت بدهند. پیش از جلسه دوستان به من گفتند كه اگر ایشان پیشنهادی به شما دادند، رد نكنید، همانجا من گفتم كه در این جلسه مطلقا درباره گزینه معاونت سینمایی حالا هركسی كه می‌خواهد باشد ما صحبت نمی‌كنیم. ما اینجا آمده‌ایم كه درباره برنامه‌ها حرف بزنیم. اینكه ما برنامه‌ای داریم و این برنامه مورد علاقه ما است اگر خواستید از این برنامه استفاده كنید و اگر هم نخواستید عیبی ندارد، برنامه‌تان را اعلام كنید كه به نقطه‌ای برسیم و مطلقا وارد مصداق نشویم. آن جلسه همچنین شد و فقط درباره برنامه‌ها صحبت كردیم. شب بعد جلسه دیگری ایشان با دوستان دیگری داشتند كه اخباری كه به من رسید مبنی بر این بود كه تنها چیزی كه درباره آن صحبت نشده بود برنامه بوده است و در آن جلسه فقط درباره مصداق‌ها صحبت شده است كه چه كسی بیاید و چه كسی برود بهتر است؛ نتیجه همان جلسه شده بود آقای شمقدری. بعدتر هم خود آقای شمقدری اعلام كرد كه من فهمیدم آقای حسینی می‌خواهد این كار را بكند (عسگرپور را انتخاب كند) و این گونه انحراف بزرگی در سینما ایجاد می‌شد و برای همین هم من گفتم كه من از خودم می‌گذرم حالا كه این طور است و این سمت را قبول می‌كنم.

البته واقعا بعضی وقت‌ها به خدا دلم می‌سوزد برای این بنده خدا (آقای شمقدری) . بعضی از همكاران ما نه می‌توانند فیلمساز موفقی باشند و نه مدیر موفقی، هم دوست دارند این باشند و هم دوست دارند آن باشند، ولی نه این می‌شوند و نه آن. گاهی اوقات بیشتر آدم دلش به رحم می‌آید تا اینكه بخواهد اینها را یك موجود جدی در نظر بگیرد. هرچند كه رفتارهای جدی و غیرمترقبه هم از خودشان بروز می‌دهند ولی به نظرم واقعیت این است كه آنقدر جدی نیستند كه ما تلقی می‌كنیم.

ــ هیچ استراتژی برای اداره تلویزیون وجود ندارد، این به معنی نفی مدیریت آقای ضرغامی یا سرافراز نیست اتفاقا این آدم‌ها زحمت‌شان را می‌كشند و بهترین آدم‌های موجود هم هستند برای مسوولیتی كه فعلا باید به عهده بگیرند. اما اینها به معنی استراتژی داشتن در این سازمان است؟ آمدن من از سینما به تلویزیون دلیل دارد؛ آیا این سازمان را تا كی می‌خواهیم این شكلی اداره كنیم كه تبدیل شده است به یك سازمان فرسوده و فرتوت. شما نگاه كنید ببینید از این سازمان نشاط و طراوت می‌بینید اصلا؟ یعنی ساختارش این را به شما می‌گوید. حالا شما فرض كن این ساختار را دارید، تئاتر هم جور دیگر دارد اداره می‌شود، تجسمی هم به نوعی، موسیقی هم كه به طور كل شده زیرزمینی و روی زمینی و حالا سینمای‌مان هم می‌خواهد مستقل و خصوصی بشود! اصلا مگر می‌شود؟ اینها ظروف مرتبط  به یكدیگر است.

ــ ٰما با فقدان استرتژی در حال حركت هستیم و در این مسیر با مدیران خوش‌سلیقه و بد‌سلیقه روبه‌رو هستیم و شرایط خوب‌تر و بدتر می‌شود. این طور نیست كه خوش‌سلیقه روی كار باشد، اكران‌ها خوب شود، فیلم‌ها خوب شود. مادامی كه برای اتفاقی كه در فیلم می‌افتد، وزیر را به جای فیلمساز استیضاح می‌كنند، وضعیت همین است. چون وزیر می‌گوید من باید پاسخگو باشم پس باید از همه‌چیز خبر داشته باشم و آره و نه بگویم. حالا وزیری هست كه می‌گوید من باید تا فیلمنامه را خبر داشته باشم، چون من باید پاسخگو باشم، وزیری هم پیدا می‌شود كه می‌گوید اشكال ندارد و من جواب می‌دهم. یك دوره‌ای هم مثل دوستانی كه الان سر كار هستند، با نظارت روی تولیدی كه امروز هم زیاد از آن صحبت می‌كنند، می‌خواهند همه‌چیز را دست كنند. حرفی كه خیلی هم درست نیست و فقط در جواب مجلس این حرف‌ها را می‌زنند. واقعی هم نیست. نظارت روی تولید یعنی چه؟ كسی مانند آقای نوش‌آبادی را بگذارند كه سر فیلم‌ها برود؟ این اصلا یعنی چه؟ من این را در پلان كلی‌تر می‌بینم كه كشف هفت و هشت نیست! یك پدیده رایج در دنیاست. ما امریكا و هالیوودی را می‌بینیم كه اصلا وزارت فرهنگ ندارد! پس ببینید ساختار از كجا شكل می‌گیرد از بالا و راس وزارت فرهنگ برداشته می‌شود و حالا همه وزارتخانه‌ها باید كار فرهنگی انجام دهند. ما می‌توانیم چنین كاری كنیم؟ اگر كشوری مانند فرانسه را الگو قرار می‌دهیم، باید ببینیم در مجموعه قوانین‌شان آنها چه كرده‌اند؛ نه اینكه آقای ایوبی سوپرمن بشود و با عصایش بخش خصوصی را احیا كند و كار كنند. این كارها در سال اول و دوم جواب می‌دهد اما سال سوم دیگر خبری نیست و شكست می‌خورد. این گونه طرح‌ها و فكرها به نظرم كمی طنز است. جایی هم طنز تلخ است ولی باز هم به نظرم باید این حرف‌ها زده شود تا بدانیم با چه چیزی طرف هستیم.


ویدیو مرتبط :
کار شکنی صداوسیما در مبارزه با فساد دولت احمدی نژاد