سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



ماجرای شهیدی که دوبار تشییع شد


ماجرای شهیدی که دوبار تشییع شدمیزان/ فردا صبح مراسم تشییع جنازه شهدا در حالی‌که پیکر مطهر شهید شفیع زاده به تبریز نرسیده بود، برگزار شد. چون عقبۀ معراج شهدا، کرمانشاه بود به آنجا منتقل شده بود. کسی هم از این موضوع خبر نداشت. شمخانی سخنرانی را کرد و رفت. در حالی‌که نمی‌دانست پیکر شفیع زاده در داخل شهدای تشییع شده نیست.

سردار "یعقوب زهدی" فرمانده توپخانه سپاه در دوران دفاع مقدس و از دوستان "شهید حسن شفیع زاده" فرمانده توپخانه سپاه پاسداران به تشریح آخرین دیدار و روایتی از تشییع شهید پرداخت.

بعد از پایان عملیات کربلای 5، اوایل فروردین ماه 1366 جلسه‌ای با شهید شفیع زاده داشتیم تا ادامه کار را برنامه ریزی کنیم. قرار شد به تبریز بروم و خانواده را بردارم و به اصفهان بروم وچند ماهی در دانشکده توپخانه مستقر شویم تا ببینیم وضعیت ادامه جنگ و عملیاتها چگونه است.

به کرمانشاه که رسیدم برای نماز و ناهار به قرارگاه نجف رفتم. در نمازخانه بچه‌های مخابرات گفتند شفیع زاده با شما کار دارد. با ایشان تماس گرفتم، گفت: سریع برو سنندج آقا محسن در محل سپاه منتظر شما است.

وقتی رسیدم به ستاد فرماندهی سپاه کردستان آقا محسن را در حالی دیدم که در اتاق فرماندهی قدم می‌زند و فقط آقا رشید پیش ایشان است. گفتند پس شما کجائید سریع بروید بانه و قرارگاه حمزه را کمک کنید. توپخانه را منتقل و سازماندهی کنید. چند روز دیگر عملیات داریم. بعد از یک توجیه کلی، تنهایی و با یک تویوتا وانت به طرف منطقه حرکت کردم. رفتم در گیر کار شدم و عملیات کربلای 10 در منطقۀ مائوت انجام شد.

در جنوب پس از عملیات کربلای 8 وضعیت پدافندی شده بود. شفیع زاده گفت خودم میام بانه و تو را آزاد می‌کنم که به اصفهان بروید. به سنندج آمد قرارمان آنجا بود. وقتی دیدمش حس و حال عجیبی داشت یک غم سنگینی از شهادت حبیب الله کریمی روی دلش نشسته بود. از طرف دیگر بی تاب شهادت بود و اینکه دیرآمدگان رفتند و ما ماندیم. او در کربلای 5 دنبال شهادت می‌‌گشت و چند بار هم تا مرز شهادت پیش رفت ولی نصیبش نشد.

با هم رفتیم بانه چند روز با هم بودیم که ایشان منطقه و وضعیت را توجیه شود. یک روز در مقر امام سجاد (ع) قرارگاه تاکتیکی زیر چادر مشغول نماز جماعت ظهر بودیم که مقر هدف بمباران خوشه‌ای قرار گرفت و بمب خوشه‌ای زیادی اطراف چادر اصابت کرد. ترکش ها در چادر آمد. برخی افراد زخمی شدند. جا داشت ما دو تا هم همانجا شهید می‌شدیم ولی قسمت نبود و آسیبی ندیدیم.

برادر شمخانی هم در آن مقر در سنگر بود. وقتی بیرون آمد و ما را دید گفت "چرا یکی از شما دو نفر شهید نمی‌شوید که من بیایم تبریز برایتان سخنران کنم!"

جلسه‌ای در بانه با حضور آقا محسن و کلیه فرماندهان برای جمع بندی عملیات و تصمیم گیری ادامه کار تشکیل شد.پس از اتمام جلسه با شفیع زاده به بیرون آمدیم و چند دقیقه‌ای کنار خیابان با هم صحبت کردیم. او گفت "شما به تبریز بروید و همان برنامه را در انتقال به اصفهان انجام بدهید و من خودم اینجا هستم." روبوسی و خداحافظی کردیم در حالی‌که نمی دانستم که دیگر او را نخواهم دید و این آخرین دیدار ما است.

دومین روزی که در تبریز مشغول آمادگی برای عزیمت به اصفهان بودم. حاج آقا رهبری یک نفر را فرستاد دنبالم که از منطقه زنگ زدند و با شما کار فوری دارند. آن زمان ما در خانه تلفن نداشتیم، بلافاصله تماس گرفتم. برادر محتاج فرمانده قرارگاه نجف خبر شهادت شفیع زاده را داد. با اینکه حالات چند ماه اخیر حسن موجب شده بود که مدام منتظر چنین لحظه‌ای باشم ولی باز تحملش برایم سخت بود چون ما خیلی از نظر روحی به هم نزدیک بودیم و شاید بشود گفت که عزیزترین و نزدیک ترین کس همدیگر بودیم. گیج شده بودم یک لحظه انگار حسن بهم نهیب زد: "یعقوب خودت را نباز، تو نباید بشکنی، توپخانه سپاه امانت من به توست باید چون کوه محکم باشی تا بقیه به تو تکیه کنند و دلشان خالی نشود."

آمدیم با بچه‌های تبریز و همکاران 40 رسالت، برنامه‌ریزی تشییع پیکر برای صبح فردا را کردیم. چند شهید دیگر هم بودند. یاد حرف برادر شمخانی افتادم زنگ زدم به ایشان گفتم قولی که دادید یادتان هست؟ شفیع زاده شهید شده برای سخنرانی به تبریز بیایید. پشت تلفن نتوانست جلوی گریۀ خود را بگیرد و های‌های گریه می‌کرد.

فردا صبح مراسم تشییع جنازه شهدا در حالی‌که پیکر مطهر شهید شفیع زاده به تبریز نرسیده بود، برگزار شد. چون عقبۀ معراج شهدا، کرمانشاه بود به آنجا منتقل شده بود. کسی هم از این موضوع خبر نداشت. آقای شمخانی سخنرانی را کرد و رفت. در حالی‌که نمی دانست پیکر شفیع زاده در داخل شهدای تشییع شده نیست. ما پس از پرس و جو و جستجوی فراوان پیکر شهید شفیع زاده را در کرمانشاه پیدا کردیم و سه روز پس از شهادت در 11 اردیبهشت مجددا تشییع و در گلزار شهدای وادی رحمت آرام گرفت.



با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: میزان


ویدیو مرتبط :
ماجرای شهیدی که خود را مجازات می کرد؟!! جالب