عشق، دروغ و جدایی در «جامه دران»


وب سایت سوره سینما - محمدرضا تاجداری: وقتی حرف از کارگردانان «فیلم‌اولی» به میان می‌آید، ناخوآدگاه ذهن‌ها به سمت یک کارگردان جوان می‌رود و باور اینکه کارگردانی در سن ۵۳ سالگی، اولین فیلمش را جلوی دوربین برده باشد کمی سخت و دور از ذهن است و نامانوس.

اما «حمیدرضا قطبی» در ۵۳ سالگی برای اولین‌بار پشت دوربین ساخت یک فیلم بلند قرار گرفته و «جامه‌دران» را ساخته که این روزها توانسته مخاطبان نسبتا خوبی را به سینما بکشاند و برایشان قصه‌ تعریف کند. فروش نسبتا خوب «جامه‌دران» و استقبال نسبی رسانه‌ها نشان می‌دهد که قطبی شروعی هرچند دیر، اما نسبتا قابل قبول در سینمای کشور داشته و حالا با او در «سوره سینما» درباره‌ی حاشیه‌های فیلمش، بازخوردهایش و همچنین ورود به فیلمسازی در این سن گفتگو کرده‌ایم:

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel= ساخت اولین فیلم در ۵۳ سالگی!

آقای قطبی شما شما متولد سال ۱۳۴۰ هستید؟

بله.

۵۳ سالگی برای ساخت فیلم اول کمی دیر نیست؟

خیلی دیر است.چرا این اتفاق افتاد؟

قسمت! مسیر زندگی برای همه به یک صورت اتفاق نمی‌افتد. اخیراً مطلبی را خواندم که گفتگوی بین «برگمن» و «کوروساوا» بود. کمی امیدوار شدم. آنها در مکاتبه‌شان از این صحبت می‌کنند که هر چه به سمت سن بالاتر می‌روند، پختگی بیشتر و درک بهتری از جهان هستی پیدا می‌کنند که یک مقدار امیدوارکننده است، یعنی در ۸۰ سالگی که فیلم می‌سازد و تشویق می‌شود، احساس خوبی دارد. البته باید این را هم اضافه کرد که کوروساوا وقتی جوان بود «هفت سامورایی» را ساخت.

مهم‌ترین ویژگی «جامه‌دران» قصه‌ی جذاب آن بود

به فیلم «جامه‌دران» بپردازیم. فیلمنامه‌ را با اقتباس از کتابی با همین عنوان نوشته‌اید. این قصه چه ویژگی‌ای داشت که شما را بعد از این همه سال واداشت تا یک فیلم سینمایی بسازید؟

مهم‌ترین ویژگی «جامه‌دران» قصه‌ی جذاب آن بود. قصه‌ای بود که روند غافلگیرانه‌ای داشت و می‌توانست مخاطب را با خودش همراه کند و این جذابیت‌ها در قصه‌ای که بر تحلیل درست از بسترهای اجتماعی ساخته می‌شود، قادر است تأثیرگذار و برای مخاطب جذاب باشد. به این دلیل به سمت این قصه رفتم و البته در فیلمنامه به جذابیت‌ها و تعلیق‌های‌اش دامن زدیم، چون در رمان اطلاعات ذهنی داده می‌شوند که در ادبیات جذاب‌اند، ولی در سینما به خاطر اینکه مخاطب را برای ساعتی به سینما می‌کشانید، باید حتماً دقایق و لحظات‌اش را ملاحظه کنید و او را نگه دارید که بتواند با قصه همراه شود.

اصلاً نمی‌توانم سینما را بدون مخاطب تصور کنم

اهمیت مخاطب عام برای شما چقدر است؟ الان آنچه که در سینمای ما مد شده این است که عده‌ای برای اینکه پز روشنفکری بدهند فیلم‌هایی می‌سازند که کثلا در گروه «هنر و تجربه» پخش شود و اساسا دغدغه مخاطبی وجود ندارد

اصلاً نمی‌توانم سینما را بدون مخاطب تصور کنم. برای من مردم در درجه‌ی اول اهمیت هستند. یعنی اگر فیلمی ساخته می‌شود، برای مردم ساخته می‌شود و هنرمند باید یک گام جلوتر از مردم باشد و نه صد گام. هنرمند باید بتواند با مردم ارتباط داشته باشد. البته با هنر خاص هم مخالف نیستم و با آن بخش هم موافق‌ام، به‌خصوص با بخش هنر و تجربه. این بخش مثل آزمایشگاهی است که برای علوم وجود دارد. سینمای هنر و تجربه در واقع آزمایشگاه هنر سینماست. باید تجربه کرد و جسارت به خرج داد و سینما و هنر را به بالندگی دعوت کرد.

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel=قرار نیست در سینما بیانیه‌ی سیاسی، فلسفی و اجتماعی صادر کنیم

«جامه‌دران» قصه‌ی سرگرم‌کننده‌ای دارد و مخاطب عام هم می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند، اما انتقادی که به آن وارد است این است که صرفاً یک قصه را تعریف کرده، بدون اینکه به مضمون خاصی بپردازد و دست روی مسئله‌ای خاص بگذارد. خودتان قبول دارید که می‌خواستید فقط قصه‌ی جذابی را تعریف کنید یا در پس این قصه چیزهای مهم‌تری هم وجود داشته‌؟

همیشه باید یک قصه‌ی جذاب گفت. حتماً در پس یک قصه جذاب، پند، عبرت، نصایح، اندیشه‌ها و افکاری هم وجود دارند. در قدیم هم همین‌طور بوده است. وقتی مادربزرگ‌ها قصه‌ای را می‌گفتند، ته آن می‌گفتند نتیجه می‌گیریم که مثلاً این… . ما الآن دنبال چه چیزی می‌گردیم؟ مشکل از جایی درست شده است که همه فکر می‌کنند یک هنرمند باید یک فعال اجتماعی تحول‌ساز و متحول‌کننده باشد. و به همین دلیل سینمای ما از قصه دور شده است. قرار نیست در سینما بیانیه‌ی سیاسی، فلسفی و اجتماعی صادر کنیم. اینها هر کدام جایگاه و آثار خودشان را دارند. فلسفه دارد کار خودش را می‌کند، سیاست هم همین‌طور. سرگرمی وجه اول سینما و اهمیت آن است.

توقع دارم مخاطب‌ام در درجه‌ی اول حال‌اش عوض شودبا توجه به حرف شما، «نتیجه می‌گیریم که…» فیلم شما چه بود؟

برای فیلم‌ام «نتیجه می‌گیریم که…» معنی نمی‌کنم، چون نمی‌توانم این کار را بکنم. فیلم ساخته‌ام و توقع دارم مخاطب‌ام وقتی آن را می‌بیند، در درجه‌ی اول حال‌اش عوض شود. حتماً چیزی در فیلم‌ام وجود دارد که حال او را عوض می‌کند که این کار را کرده است. آنهایی که نقد می‌کنند، فقط نقد می‌کنند. رفته‌اند که نقد کنند. نرفته‌اند که به آن کار دل بسپرند و ببینند آیا دل‌شان با آن کار می‌رود یا نمی‌رود. مخاطب خود را در سینما زیاد پیدا کردم. این احساس را در چشم‌ها، بیان و زبان‌شان دیدم.«تولستوی» می‌گوید که وظیفه‌ی هنر، دادن آرامش به مخاطب است

مخاطبان شما در سینما چه تأثیری گرفته بودند؟

حال‌شان عوض شده بود، یعنی چیزهایی دیدند که لذت بردند. آیا شما برای کاتارسیسم یا آرامش می‌توانید چیزی را معنی کنید؟ حداقل «تولستوی» این را می‌گوید که وظیفه‌ی هنر دادن آرامش به مخاطب است. وقتی می‌گویم حال‌شان را عوض کرده بود یعنی همین. یعنی وقتی از سالن سینما بیرون آمده بود به من جور دیگری نگاه می‌کرد. یک جورهایی «حوّل حالنا» شده بود. بازخوردها خیلی زیاد بود. یکی دو تا نیستند و نمی‌توانم و نمی‌خواهم اشاره کنم. وقتی تصویر درستی از یک چالش یا یک واقعیت را نشان می‌دهید، آدم سوم به آن نگاه می‌کند و وقتی به چیزی می‌رسد، یا آرامش است یا درک یا شناخت.در نقدهایی که خوانده‌ام، بعضی‌ها می‌گفتند ممکن است این فیلم در محکومیت ظلم‌هایی باشد که در طول تاریخ به زنان شده است. یکی می‌گفت شاید نقد به سیستم خان‌سالاری و امثال اینها باشد. خودتان کدام را قبول دارید؟ آیا همه‌ی اینها با هم است یا هیچ‌کدام‌شان نیست؟

«جامه‌دران» قصه زندگی است که در آن عشق هست، دروغ و جدایی هم هست. وجه جدایی آن برای‌ام خیلی مهم است، یعنی از بطن، مادر و خانواده جدا ماندن برای‌ام بسیار اهمیت دارد، منتهی این در یک مسیر اتفاق می‌افتد. مسیر زندگی که در آن عشق هست و به خاطر عشق یا اهداف شخصی دروغ می‌گویی و بعد از آن باعث جدایی هم می‌شوی. این جدایی خودش موضوع هویت را مطرح می‌کند. نمی‌خواهم زیاد وارد چنین مقولاتی شوم و به لایه‌های زیرین اثر بپردازم، چون اساساً به این نوع رویکرد اعتقاد ندارم و فکر می‌کنم اگر کارت را درست انجام داده باشی، مخاطب این نوع مضامین را بدون اینکه تحلیل کنی دریافت خواهد کرد. تحلیل فقط مال منتقدهاست. اگر کارت را درست انجام بدهی، بدون اینکه تحلیل کنی، اثرش را در مخاطب‌ات می‌گذارد. اگر درست نگاه کرده باشی، حتماً اثرش را گذاشته است. به نظرم ما خیلی در این کار موفق بوده‌ایم. در فضاسازی‌ها، فیلمبرداری‌ها، انتخاب بازیگرها، شخصیت‌ها و… این کار را کرده‌ایم.

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel=مخاطبان به شما نخواهند گفت که از فیلم چه گرفته‌اند

اگر با مخاطبان صحبت کنیم، همه می‌گویند قصه‌ی جذابی بود، ولی فکر نمی‌کنم که بگویند نکته یا مطلبی خاصی را دریافت کرده‌ایم.

به شما نخواهند گفت که از فیلم چه گرفته‌اند، ولی چند تا دعوا شروع می‌شود. مثلاً یک عده می‌گویند کار آن مرد خیلی زشت و آدم بد فیلم بود. یک عده می گویند نه، خیلی آدم خوبی بود. منِ کارگردان این حرف‌ها را دوست دارم. اینها نتیجه کار است. چرا این حرف‌ها را می‌زنند؟ برای اینکه دارند ارزیابی می‌کنند و در این صورت یک عده با استدلال‌هایی این طرف می‌نشینند و عده‌ای طرف دیگر. یک عده او را مظلوم می‌دانند، یک عده مدیر و برخی ظالم و بعد بحث پیش می‌آید. در سالن‌های مختلف فیلم را با مردم دیدم و هر وقت حرف و حدیثی شد، در این زمینه بود که مثلاً می‌گویند کار آن آدم خوب نبود. این بحث‌ها وقتی اتفاق می‌افتند که شما یکسویه نگاه نکرده‌اید، یعنی زندگی را به تصویر کشیده‌اید، چون این زندگی است که در انتخاب‌های ما سئوال ایجاد می‌کند. آن مخاطب سوم هست که قضاوت می‌کند و می‌گوید این کار درست بود یا غلط؟

قصه «جامه‌دران» تکراریست، الان در ماهواره‌ها هم همین قصه تعریف می‌شود!

انتقاد دیگری که به «جامه‌دران» وارد است، این است که فیلمنامه‌ی شما بسیار به فیلمنامه‌ی «پس از باران» شبیه است. آن سریال را دیده‌اید؟

یکی دو قسمت آن را به‌ شکل گذرا دیدم. آن خانه‌ی بزرگ را یادم هست که عده‌ای در آن آمد و شد داشتند و در شمال هم بود. چیز بیشتری خاطرم نیست، ولی این اولین بار نیست که این را می‌شنوم. البته قصه «جامه‌دران» تکراری است. الان در ماهواره‌ها هم همین قصه تعریف می‌شود، برای اینکه یک ایده جهانی است.

نمایشنامه‌های جدید بی‌مغزند

چرا یک موضوع تکراری را ساختید؟

کار خطرناکی است که یک قصه تکراری را بسازید، ولی چرا این قصه تکراری مرا تکان داده است؟ برای اینکه نوشته و اجرای‌اش متفاوت بود و سعی کردم این اجرای متفاوت را در فیلم‌‌ام بیاورم. خیلی چیزها تکراری هستند. بعضی‌ها می‌گویند داستان «جامه‌دران» قصه‌ی روز نیست. مگر «هملت» و «شکسپیر» و ادبیات غنی کهن ما قصه‌ی روزند؟ این همه نمایشنامه روی صحنه‌های تئاتر می‌روند که همه قدیمی هستند. اتفاقاً نمایشنامه‌های جدید بی‌مغزند و یک ظاهر و ادا بیشتر نیستند، ولی نمایشنامه‌های «برشت»، «چخوف»، «شکسپیر» و… را که می‌خوانید، مغز دارند، چون حرف‌های ابدی و ازلی می‌زنند. اینها که کهنه نمی‌شوند. بله، ما یک داستان کهنه را تعریف کردیم، اما به‌گونه‌ای که مخاطب آمد، نشست، دید و لذت برد.

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel=انتقاد دیگر این است که در اپیزود اول تصویر «مصطفی زمانی» را در قاب عکسی می‌بینیم که نشان می‌دهد مرده است. بعد تصویری از جوانی نشان داده می‌شود که باز هم مصطفی زمانی است و در مراسم ختم حضور دارد. تقریباً قصه لو می‌رود. یعنی معلوم می‌شود، این جوانی که قیافه‌اش شبیه آن فرد مرده است، قطعاً پسر اوست.

یعنی شما اپیزود اول متوجه می‌شوید این پسر اوست؟

وقتی دو نفر شبیه هم هستند دیگر چه می‌تواند باشد؟

در پایان قصه معلوم شود اشکالی ندارد. حتی شک هم بکنید مهم نیست و اشکالی ندارد، ولی قطعی که نیست. مثل شیرین که یک نفر را می‌بیند. اگر این فیلم را برای یک خارجی بگذارید که اصلاً مصطفی زمانی را نمی‌شناسد و نمی‌گوید که این قهرمان فیلم است. می‌گوید این دارد او را می‌بیند و به او مشکوک است که او کیست؟ ولی مردم ما با ستاره‌های سینما آشنا هستند. مثلاً می‌گوید خانم کرامتی را دیدم، خانم آهنگرانی را هم دیدم، حالا خانم کوثری را می‌بینم، پس خانم کوثری باید قهرمان سوم باشد.

اگر بازیگر دیگری جای مصطفی زمانی (حسین) انتخاب می‌کردید بهتر نبود؟

ما به این شباهت اهمیت می‌دادیم. شیرین می‌گوید چقدر شبیه بابا بود و شبیه بابا هم هست.

مصطفی زمانی هم به شیرین می‌گوید خیلی شبیه توست!

شبیه تو به معنی این است که روحیه‌اش شبیه به تو بود. کم‌لطفی است بگوییم چون این حرف را زد یعنی نقاشی شبیه توست. بلکه یعنی تو برای‌ام یادآور پدر هستی. این به خاطر حسرت برادری است که همیشه از دور به خواهر نگاه کرده است.

 دانستن آخر داستان اصلا مهم نیست

بنابراین این را هم قبول ندارید که اپیزود دوم هم تا حدی اپیزود سوم را لو می‌دهد.

اصلاً به لو دادن اعتقاد ندارم، چون تلاش کردم قصه‌ام را خیلی ساده روایت کنم. مخاطب‌ها هم هیچ‌وقت این را نمی‌گویند. آقایی که اساساً به قصد نقد کردن آمده، آن بالا نشسته است و دل‌اش می‌خواهد میکروفون را دست بگیرد و صحبت کند و می‌گوید از وسط اپیزود دوم فهمیدم این‌طور است. حرف‌ام این است که فیلمی را می‌بینم و از اول‌اش می‌فهمم آخرش چیست. اینکه دلیل نمی‌شود، به‌خصوص فیلم‌های خارجی که شما قهرمان را می‌شناسید و از اول‌اش می‌دانید آخرش چه می‌شود. این اصلاً اهمیت ندارد. بعضی فیلم‌ها از همان اول می‌گویند آخرش چه می‌شود، اما مهم این است که چگونه این می‌شود.کارگردان‌ها به اپیزود سوم نمره‌ی ۲۰ داده‌اند!

در خیلی از فیلم‌ها آخر فیلم را اول فیلم نشان می‌دهند.

بله. چگونه می‌شود مهم است. در اواسط اپیزود سوم از وقتی که باران عق می‌زند می‌فهمیم باید بچه‌ی اینها باشد. بعد می‌آییم و دقیق‌تر می‌شویم تا وقتی که اسم‌اش را می‌گوید که سهیلاست. پس قصه‌ی گوهر تمام شد؟ نه، حالا مخاطب فکر می‌کند این بچه را چگونه از این گرفتند و بردند؟ خودش بچه را داد یا نداد؟ این چگونگی را به شکل مبسوط و طی صحنه‌های تکان‌دهنده به مخاطب نشان می‌دهیم. بعضی‌ها می‌گویند قسمت اول کش‌داراست، ولی حتی یک نفر درباره‌ی قسمت سوم نقدی نداشته است و کارگردان‌هایی که فیلم را دیده‌اند به قسمت سوم نمره‌ی ۲۰ داده‌اند.

شاید خیلی‌ها منتظر بودند که در صحنه‌ی آخر دیدار مادر و فرزند بعد از این همه سال اتفاق بیفتد.

چنین پایانی نداریم. اگر کسی بخواهد می‌تواند چنین پایانی برای‌اش بگذارد.

فکر نمی‌کنید به آن شکل تأثیرگذارتر بود؟

نمی‌توانستیم این کار را بکنیم. اصلاً از اول نمی‌توانستم چهره گوهر را نشان بدهم. وقتی جوانی گوهر را به آن وضعیت و با بازی خوب بازیگر تماشا کرده‌ایم، آیا می‌توان کسی را آورد و گریم کرد و گفت که این گوهر است؟ چگونه می‌توان آن احساسات را در صورت او، وقتی که دخترش را پیدا می‌کند نشان داد؟ از هر چیزی که بیان‌اش سخت باشد پرهیز می‌کنم، چون وقتی نتوانم نشان بدهم، به آن کار لطمه می‌زنم. یا باید چیزی را عالی نشان بدهی یا نباید نشان بدهی.

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel=پایان فیلم، بسیار شرافتمندانه‌ است

پس به‌نوعی محافظه‌کاری کردید.

محافظه‌کاری نیست. البته این ایده را دوست دارم، چون شرافتمندانه است. این ایده می‌گوید این خانواده با اینکه متعلق به طبقات فرودست جامعه هستند، اما عزت نفس‌شان فرادست است. می‌گوید: «ننه! چرا نمی‌گذاری به او بگویم مادرش هستم؟» می‌گوید: «برای اینکه مه‌لقاخانم و شیرین نمی‌دانند.» یعنی اینها وقتی با چنین واقعیتی روبه‌رو شوند، ممکن است واکنش قابل پیش‌بینی‌ای نداشته باشند، بنابراین بگذار «تا مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من». از ترس اینکه آن چینی نازک ترک بردارد عزت‌ نفس‌ نشان می‌دهند. مادری که دل‌اش می‌خواهد بچه‌اش را بغل کند، ولی باز هم خودداری می‌کند. حالا این برخورد را با برخورد خانواده مه‌لقا مقایسه کنید موقعی که شیرین می‌گوید پدرم یک پسر داشت و نگذاشت که… آنها می‌گویند این به دنبال ارث و میراث آمده است. ببینید برخورد آنها چیست و برخورد اینها چگونه است. این پایان را می‌پسندم. پایان بسیار شرافتمندانه‌ای است.

یک‌مقدار به حواشی کار هم بپردازیم. در جایی مصاحبه کرده و گفته بودید که پروانه ساخت این اثر خیلی دیر صادر شد. ظاهرا در وزارت ارشاد دولت قبل گفته بودند این فیلمنامه ضد امنیت ملی است. کجای این قصه ضد امنیت ملی است.

من هم نفهمیدم.

پروژه‌ی «لاله» هیچ ربطی به مرکز گسترش سینما مستند و تجربی نداشت

به شما نگفتند کجای فیلم ضد امنیت ملی است؟

در سال ۱۳۹۰ پروانه ساخت را به نام آقای «جهانگیر کوثری» گرفتیم. مرکز گسترش سینمای تجربی علی‌القاعده به عنوان فیلم اول باید به این فیلم کمک می‌کرد. من و آقای کوثری به آنجا رفتیم و خواستیم به ما کمک کنند، ولی نکردند. درگیر پروژه‌ی «لاله» بودند، در حالی که آن پروژه هیچ ربطی به آنها نداشت. برای مرکز گسترش چند فیلم ساخته بودم و باید به من کمک می‌کردند. گفتند ما درگیر پروژه‌ی «لاله» هستیم و پول نداریم. آن پروژه چه ربطی به شما داشت؟ آقای کوثری نمی‌توانست به تنهایی از پس این کار برآید و کار را به آقای «ساداتیان» سپرد و ایشان هم درخواست تغییر نام تهیه‌کننده را کرد و باید مجوز به نام ایشان صادر می‌شد. ما بارها پیش‌تولید کردیم، اما هر بار که می‌رفتیم مجوز را تمدید کنیم، نمی‌کردند. دو بار پیش‌تولید نهایی کردیم، یعنی حتی دورخوانی هم شروع شد. آن موقع بازیگران دیگری بودند و دور میز نشستیم و دورخوانی کردیم.

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel=این فیلم چه ربطی به امنیت کشور دارد؟

چه بازیگرانی بودند؟

خانم حاتمی، آقای فروتن، خانم بیتا فرهی، خانم هانیه توسلی و… . ما با آن‌ها دورخوانی کردیم و آماده بودیم که کار را کلید بزنیم، ولی مجوز را به نام آقای ساداتیان صادر نکردند و گفتند با این قصه مشکل داریم. پرسیدیم: «مشکل‌تان چیست؟» گفتند: «همه‌ی آنچه که به عنوان دفاع از حقوق بشر علیه جمهوری اسلامی صادر می‌شود، توسط شما فیلمسازها درست شده است.» این حرفی بود که به من زدند. گفتند «ما با اینکه شما امنیت کشور را به این صورت به خطر بیندازید موافق نیستیم.» اما این فیلم چه ربطی به امنیت کشور دارد؟ قصه‌ای در زمان شاه و در دوره‌ی ارباب و رعیتی اتفاق افتاده است. نقد رفتار فردی یک مرد است. درست است زن‌ها محورند و در این فیلم حرف می‌زنند، ولی هیچ ربطی به امنیت ملی ندارد.ضد امنیت ملی بودن به کجای فیلمنامه شما ربط پیدا می‌کند؟

خب بروید و از خودشان بپرسید، چون من هم نمی‌فهمم.

از چه کسی بپرسیم؟

آن موقع آقای «سجادپور» مدیر وقت و آقای «عظیمی میرآبادی» دستیار و مشاور ایشان بودند.

این فیلم دقیقاً بر اساس همان فیلمنامه‌ای است که آن موقع ارائه دادید؟

بله.

تغییری ندادید؟

ابداً. به آنها بگویید آقایان! بروید فیلم را ببینید و بگویید کجای این فیلم ربطی به حرف‌هایی که شما زدید دارد؟

فکر می‌کردند که می‌خواهم بگویم زنان ما تحت ستم‌ هستندقطعاً به شما گفتند که کجای فیلم منظورشان است.

موضوع زن. همان لحظه که پیش آقای میرآبادی نشسته بودم، موبایل ایشان زنگ خورد. گفت: «ببین! این همسر من است که دارد به من زنگ می‌زند. ما در اینجا مردهایی هستیم که «زن به زور» هستیم، یعنی درست برعکس آنچه که می‌خواهی در فیلم‌ات بگویی.» تعبیر ایشان از قصه‌ام این بود که می‌خواهی بگویی زن‌ها تحت ستم هستند. تصویری که ایشان از فیلم‌ام قبل از ساخته شدن دید این بود که می‌خواهم بگویم زنان ما تحت ستم‌ هستند، در حالی که در جامعه‌ی ما برعکس است و ما مردهایی هستیم که باید جواب تلفن خانم‌مان را بدهیم و آدم‌های مرتب و منظمی باشیم.

من فمینیست نیستم

بعنی فکر می‌کردند که می خواهید این تصویر را نشان بدهید که در ایران به زن‌ها ظلم می‌شود؟

البته معتقدم که در فیلم به زنان ظلم می‌شود، ولی این ربطی به ضد امنیتی بودن این قصه ندارد. من که فمینیست نیستم. اگر چهار مرد قهرمان قصه‌ام بودند، قصه را از زبان آنها نقل می‌کردم. در اینجا قصه دارد توسط سه زن نقل می‌شود. بماند که بعضی‌ها می‌گویند مرد قصه‌ی ما مرد خوبی بود. بارها این را در سالن‌ها دیده‌ام.

در بیشتر فیلم‌ها قصه نداریمآقای قطبی به سراغ جشنواره‌ی فجر سال گذشته برویم. فیلم شما نسبت به اکثر قریب به اتفاق آثار بخش «نگاه نو» جشنواره‌ی گذشته، قصه‌گوتر است. بسیاری از فیلم‌ها قصه تعریف نمی‌کنند و انسان واقعاً نمی‌تواند با آنها ارتباط برقرار کند. این را قبول دارید؟

صد در صد. ما در بیشتر فیلم‌ها قصه نداریم. فقط یک‌سری اتفاقات روزمره را می‌نویسیم. این یکی معتاد و دیگری گرفتار است. انگار اینها تعریف‌هایی هستند که داریم از اتفاقات پیرامون‌مان می‌کنیم. اصلاً اینها را به عنوان قصه قبول ندارم. قصه باید تو را با خودش ببرد. قصه باید تخیل تو را تکان بدهد.

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel=در جشنواره‌ی «ونکوور» کانادا آن‌قدر برای فیلم کف زدند که دلگرم شدم

«جامه‌دران» در جشنواره‌ی شانگهای و کانادا هم حضور داشت. بازخوردها در خارج از کشور چگونه بود؟

بسیار عالی. با ونکوور کانادا از طریق Skype ارتباط داشتم. در یک سالن ۵۰۰ نفره نمایش فیلم بود. بعد از اینکه چند سئوال پرسیدند، گفتم در تهران مخاطب‌های فیلم‌ام را چشم در چشم و رو در رو دیدم، در جشنواره خودمان و در شانگهای هم همین‌طور، اما اینجا دارم در صفحه سیاه نگاه می‌کنم، ولی آن‌قدر کف زدند که دلگرم شدم که وقتی قصه، قصه باشد جهانی است و فرق نمی‌کند آن را در کجا نشان بدهی. در چین هم واکنش‌های خوبی داشتم. می‌دانید چین چه بازار بزرگی است؟ حتی استان‌های مسلمان‌نشین هم زیاد دارد. این جمعیت یک میلیارد و نیمی می‌تواند در صنعت فیلمسازی و فروش فیلم به سینمای ما کمک کند. نمی‌دانم چرا این ارتباط این‌قدر کم است، در حالی که آنها دوست دارند.

در چین این دوست داشتن را دیدید؟

بله، کاملاً دیدم و حتی سئوالاتی را مطرح می‌کردند که در اینجا نشنیدم. مثلاً می‌گفتند ما هم مثل شما پسرها را بیشتر قبول داریم و آنها را بالاتر می‌بینیم. پسر را ارجح می‌دانیم. چرا آن مرد پسرش را نبرد و دخترش را برد؟ سئوالات جالبی می‌پرسیدند. خیلی خوب وجوه مختلف فرهنگی را می‌بینند.

آمار فروش فیلم رضایت‌بخش است

از آمار فروش رضایت داشتید؟

نسبت به زمانه‌ی بد ما و زمان بدی که برای اکران فیلم ما در نظر گرفتند و نسبت به تعداد زیاد فیلم‌ها خیلی عالی بود. ما در چنین شرایطی نزدیک به یک میلیارد و ۷۰۰ هزار تومان فروخته‌ایم. این را با فیلم‌هایی مقایسه کنید که اول سال و بدون هیچ دغدغه‌ای اکران شدند و سالن داشتند و تا ۲ میلیارد فروختند. این‌جوری که قیاس کنید، اگر آن شرایط را داشتیم، به ۳، ۴ میلیارد هم می‌رسید.

 منتقدین شهامت نداشتند بگویند «جامه‌دران» فیلم خوبی است!پیرامون نظر مخاطبان عام در سینما صحبت کردیم. نظر منتقدان در مورد «جامه‌دران» چه بود؟منتقدین کلاً محافظه‌کارانه برخورد کردند. البته این را حسن فیلم‌ام می‌دانم. محافظه‌کارانه برخورد کردند، چون نتوانستند برخورد کنند. شهامت این را هم نداشتند بگویند فیلم خوبی است. از کنارش گذشتند، یعنی نه تعریف کردند و نه عصبانی شدند. بعضی‌ها مثل آقای «فراستی» هم که از اول تا آخر قصه، تدوین و کارگردانی را به هم مالاند و رفت، آن هم با لحن بی‌ادبانه. تأکید می‌کنم حتماً این را بنویسید. آقای طوسی که نمی‌خواهم در باره نقدهای‌اش قضاوتی کنم، در ابتدای صحبت‌اش همراه با کلمه «احمقانه» واژه دیگری را به کار برد و نشان داد این طرز نقد کردن متأسفانه به غلط در سینمای ما باب شده است و ما هم چیزی نمی‌گوییم که ۲۰ دقیقه نیم ساعت از همین رسانه ملی در اختیار آقایان قرار می‌گیرد که یک‌طرفه بتازند و از این جنس حرف‌ها بزنند. اشکال هم ندارد. ما همواره با مخاطب روبه‌رو بوده‌ و هرگز با منتقد مواجه نبوده‌ایم. مردم هم ننشسته‌اند ببینند فلان آقا چه می‌گوید که به سینما بروند یا نروند. خودشان دارند خودشان را بی‌اعتبار می‌کنند.

قطبی: قرار نیست در a class='linktokey1' href='/Keywords/?q=سینما' rel= الان همه‌ی فیلم‌ها تبلیغ‌شان را به ماهواره‌ها می‌دهند

یک عده معتقدند تبلیغات ماهواره‌ای هم در فروش فیلم‌تان تأثیر داشته است.

الان همه‌ی فیلم‌ها تبلیغ‌شان را به ماهواره‌ها می‌دهند. مکانیسم کار را نمی‌دانم، چون این مسائل به تهیه‌کننده مربوط می‌شود، ولی می‌بینم دارند همه فیلم‌ها را تبلیغ می‌کنند.

این تبلیغ روی فروش فیلم‌تان تأثیر گذاشته است؟

ببینید ماهواره دارد کار می‌کند. از طرف دیگر ضعف رسانه ملی ما را نشان می‌دهد. رسانه ملی ما با سینما چگونه برخورد می‌کند؟ مگر سینما تولید ملی نیست؟ اگر هست، باید به سینما کمک کرد یا نباید کمک کرد؟

اشاره کردید وقتی فیلم اول موفق می‌شود، راه برای کارهای بعدی باز می‌شود. آیا فیلمنامه‌ای دارید؟

دو قصه آماده دارم و مایل‌ام اینها را بسازم.

می‌خواهم دو بار دیگر داستان «جامه‌دران» را بسازم

هر دو اجتماعی هستند؟

خواهرخوانده‌های «جامه‌دران» و تکرار همان هستند. تصورش را بکنید. می‌خواهم دو بار دیگر این تکرار را انجام بدهم و به شما قول می‌دهم همان قصه را جور دیگری بگویم که به نظرم قشنگ است و این چالش را دوست دارم.‌


ویدیو مرتبط :
جامه دران