سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



هیکل؛ روزنامه‌نگاری همیشه در صحنه


هیکل؛ روزنامه‌نگاری همیشه در صحنهشرق/ متن پیش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.

نوشتن درباره روزنامه‌نگاری همچون «محمد حسنین هیکل» که چهارشنبه گذشته در ٩٣ سالگی درگذشت، به غایت دشوار است. نه به این جهت که برای مثال، او شخصیت پیچیده یا افکار و اندیشه‌های بغرنجی داشت. بلکه بیشتر به دلیل عمر طولانی و پرماجرا و رفت و برگشت‌های مکرر او در کنار کارنامه‌ای قطور از آثار مطبوعاتی و رسانه‌ای کتبی و شفاهی که از خود برجای گذاشته است. هیکل چنان‌که خودش می‌گوید به غیر از صدها یادداشت، مقاله و گفت‌وگو به‌طور مشخص ١١ کتاب به زبان انگلیسی و ٧٠ کتاب به زبان عربی نوشته است. همچنین به گفته منابع اینترنتی او بر ده‌ها کتاب از نویسندگان نامدار جهان عرب (یکی از آنها «ادوارد سعید») مقدمه نوشت و تاکنون نیز چندین کتاب از سوی نویسندگان عرب و غربی درباره شخصیت و آثار او منتشر شده است. بااین‌حال عجیب این است که در ایران به‌سختی می‌توان حتی یک مقاله دقیق و روشن درباره زندگینامه و شخصیت یا آثار او پیدا کرد. این در حالی است که به‌کرات در خبرگزاری‌های ایران از او اخباری یا نقل‌قولی یا اظهارنظری می‌خوانیم که معلوم نیست از کجا می‌آید. به‌هرحال پرداختن به این همه، مجالی وسیع‌تر می‌خواهد و در این گزارش کوتاه تنها می‌شود نگاهی شتابزده به کارنامه او انداخت. اجازه بدهید برای تسهیل در این کار نیز آن را به سه محور تقسیم کنیم که در واقع ابعاد سه‌گانه شخصیت او بود یعنی؛ روزنامه‌نگار، سیاست‌مدار و تاریخ‌نگار.
روزنامه‌نگار
مهم‌ترین وجه شخصیت هیکل روزنامه‌نگاری او بود، آن ‌هم در کشوری جهان‌سومی با همه مشکلاتی که دارد و طبعا روزنامه‌نگاران بهتر از هرکس دیگری آن را با گوشت و پوست خود لمس می‌کنند. اگر روزنامه‌نگاری در عرف جهانی، یکی از «مشاغل سخت» تعریف شده است، آن را باید در کشورهای جهان سوم یکی از «مشاغل ناممکن» تعریف کرد. زیرا هرکس به این وادی پای گذاشت، باید بسیار پوست‌کلفت و سرسخت باشد و بالاتر از همه اینکه به قول آن شاعر «در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب» باشد تا بتواند برای چندسالی دوام بیاورد؛ چنان‌که مانند هیکل چندین دهه. او دقیقا تا سال ٢٠٠٣ یعنی پایان ٨٠ سالگی خود قلم می‌زد و در آن سال بود که به صورت رسمی قلم را زمین گذاشت هرچند تا آخر عمر از حرف‌زدن و مصاحبه‌کردن و ابراز نظر و تحلیل دست نکشید.
محمدحسنین هیکل در نوشتن، زبانی ساده و صریح داشت. نگاه تحلیلی او خواننده را اقناع می‌کرد. همواره به دلیل رویکردهای فکری‌اش از ناسیونالیسم عربی و گرایش‌های شبه‌سوسیالیستی آن دفاع می‌کرد و در مقابل به سران دولت‌ها به‌خصوص سران مرتجع عرب می‌تاخت. لحنی انتقادی، گزنده و افشاگرانه داشت. هرچند بارها نیز دیده شد که با لحنی محافظه‌کارانه از شخصیت‌های مسئله‌دار سیاسی در داخل یا خارج از مصر دفاع می‌کرد. ازاین‌رو، از سوی روزنامه‌نگاران چپ به مماشات با حاکمان متهم شد و حتی کسانی او را توجیه‌گر «نظام حاکم» می‌دانستند. اما در نظر هیکل اینها همه به «اقتضای حال» بود و شاید مهم‌ترین رمز ماندگاری‌اش نیز عمل‌کردن به همین فرمول «اقتضای حال» باشد. او دقیقا می‌دانست چه حرفی را کجا باید زد و کجا باید دم فرو بست. او هرچند نوشتن را از دوران نوجوانی شروع کرد اما بعدها برای ١٧ سال سردبیری روزنامه «الاهرام» را برعهده گرفت؛ روزنامه‌ای که می‌گویند همین الان بیش از یک ‌میلیون نسخه تیراژ دارد و همین چند ماه پیش صد و چهلمین سال انتشارش را جشن گرفتند (راستی اطلاعات ما چند سال دارد؟). این ثبات مؤسسه الاهرام و پایداری فردی چون هیکل در عرصه روزنامه‌نگاری مصر، باید بیانگر یک وضعیت سیاسی-اجتماعی خاص در این کشور باشد؛ وضعیتی که باوجود همه کودتاها و انقلابات متعدد مصر پایدار مانده است، اتفاقی که در کمتر جای دیگری می‌شود آن را مشاهده کرد. برای همین است که هیکل غیرقابل‌تکرار می‌شود. همان‌طورکه الاهرام غیرقابل تکرار می‌شود. او در سال‌های مدیریتش بر این روزنامه دو مرکز مهم را دایر کرد. یکی مرکز مطالعات استراتژیک که همچنان فعال است و مقالات و کتاب‌های قابل‌توجهی منتشر می‌کند و دیگری مرکز اسناد تاریخ معاصر مصر. هیکل از ابتدای کار روزنامه‌نگاری‌اش در مطبوعات زیادی قلم زد، از «آخرساعه»، «اخبار الیوم»، «روز الیوسف»، «مصری الیوم» گرفته تا نشریات خارجی مثل «تایمز» و «اکونومیست». با این حال حرفه اصلی‌اش روزنامه‌نگاری بود و از همین راه نان می‌خورد، آن‌هم چه نانی! خانه‌ای ویلایی مانند قصر پادشاهان با خدم و حشم و رفت‌وآمدهای بسیار داشت و کاملا مرفه بود. «صادق خرازی» که به خانه‌اش رفته و طبق معمول با او عکس یادگاری گرفته است، آن را چنین توصیف می‌کند: «در سرای زیبای او، باغ بهشتی است که آن را با گل‌ها و درخت‌های زیبایی آراسته‌اند، نمایندگان همه نحله‌های فکری مصر از چپ‌ها و اسلامی‌ها و اخوانی‌ها؛ از حکومتی‌ها تا منتقدان و اپوزیسیون و طرفداران دولت از عربیست‌ها و ناسیونالیست‌ها تا انقلابیونی که مهجور مانده‌اند، حضور داشتند. شخصیت او برای من خیلی جالب بود. دوستان زیادی از سیاست‌مداران، روزنامه‌نگاران و شخصیت‌های فرهنگی غربی مانند «ژاک شیراک»، «دومینیک دویلپن»، «بیل کلینتون»، «کوزیرومی» تا «نلسون ماندلا» و دیگران در حلقه آشنایان او قرار می‌گیرند. هیکل با اینکه دو سرطان را پشت‌سر گذاشت، از همه خوش‌ذوق‌تر، باحوصله‌تر و صبورتر به نظر می‌رسید و قدرت بیانی مثال‌زدنی توأم با ذهنی نافذ داشت. در مصر همه نحله‌های فکری برای حسنین‌هیکل احترام ویژه‌ای قائل هستند. کتابخانه چند‌هزارجلدی و به‌روز او نشان می‌دهد، اهل مطالعه جدی است و می‌خواهد همواره از صحنه سیاسی اطلاع داشته باشد».
آخرین شغل رسمی روزنامه‌نگاری او سردبیری مجله وزین «وجهات نظر» بود که در دوران «حسنی مبارک»، رئیس‌جمهوری سابق مصر، درمی‌آمد و بعد به دلایلی متوقف شد. یکی دیگر از کارهای شاخص او برنامه «مع هیکل» در شبکه «الجزیره» بود که در آن به شرح زندگانی خود و تحولات سیاسی خاورمیانه می‌پرداخت، اما به دلیل اختلاف نظری که با قطری‌ها پیدا کرد، آن برنامه نیز متوقف شد. او در طول زندگی حرفه‌ای‌اش با شخصیت‌های سیاسی هم‌عصر خود نشست و برخاست داشت و مصاحبه‌هایی جنجالی می‌کرد. یکی از آنها مصاحبه با شاه ایران پیش از انقلاب اسلامی است. هیکل همچنین در کسوت یک روزنامه‌نگار، به شرق آسیا سفر کرد و رهاوردش کتاب «وعده با خورشید» بود که به سرگذشت کشورهایی مانند چین، ژاپن، کره، هند و پاکستان پرداخت. او پیش‌کسوت و استاد بی‌بدیل روزنامه‌نگاری نوین عرب بود و ازهمین‌رو سبکی را بنیان گذاشت که از سوی دیگران نیز تعقیب شد. به‌همین‌دلیل او را «پدر روزنامه‌نگاری عرب» می‌نامند. بسیاری از روزنامه‌نگاران عرب با او حشرونشر داشته و این روزها خاطرات‌شان را از او روایت می‌کنند. شاید با تسامح زیاد بشود او را در عرصه روزنامه‌نگاری با «اوریانا فالاچی» ایتالیایی مقایسه کرد، با این تفاوت که هیکل دو وجه دیگری داشت که فالاچی فاقد آنها بود و در مقابل فالاچی وجه خاص روزنامه‌نگاری یعنی بی‌پروایی انتقادی و شفاف و روشنگرانه داشت که هیکل به‌شدت فاقد آن بود.
سیاست‌مدار
حضور در بخشی از تاریخ معاصر مصر از هیکل یک سیاست‌مدار ساخت. هرچه بود او عمر چند رئیس‌جمهور و پادشاه (ملک‌فاروق، ناصر، سادات، مبارک، مرسی و السیسی) را به چشم دیده بود. هیکل دوست گرمابه و گلستان «جمال عبدالناصر»، رئیس‌جمهوری فقید مصر، بود. حتی برخی بارها این پرسش را به میان کشیدند که هیکل ناصر را پروراند یا برعکس؟ زیرا از همان دوران نوجوانی، آن دو با هم بودند و بعد‌ها نیز هیکل نقش الهام بخش فکری ناصر را بازی می‌کرد. ازاین‌رو در کودتای سال ١٩٥٢ ناصر علیه فاروق و تحولات بعدی آن نقشی جدی داشت و در دوران ناصر به «صدای انقلاب او» یا به تعبیر برخی دیگر، به «بلندگوی نظام او» تبدیل شد. مصری‌ها همواره یادداشت‌های هفتگی او در الاهرام با عنوان «بصراحه» دنبال می‌کردند و می‌دانستند همین یادداشت‌هاست که سیاست‌های فردای کشورشان را تعیین می‌کند. هیکل جنگ‌های مهم اعراب و اسرائیل (جنگ شش‌روزه ١٩٦٧ یا همان جنگ رمضان در دوران ناصر و جنگ اکتبر ١٩٧٣ در دوران ناصر) را زندگی کرد و بعدها وقایع‌نگاری او از همین جنگ‌ها به اسناد مهم تاریخ معاصر مصر و خاورمیانه تبدیل شد. در دوران ناصر برای مدت شش‌ماهه به مقام وزارت ارشاد و در یک دوره دوهفته‌ای به مقام وزارت خارجه رسید. اما حضور او در پشت‌صحنه سیاست مصر بسیار قوی‌تر از این مناصب رسمی بود. رفتن هیکل به وزارت رسانه‌های مصر، این کشور را وارد دوران نوینی از رشد مطبوعات و رسانه‌ای کرد.
بااین‌حال، سیاست ورطه خوفناک و بی‌رحمی است که به هیچ‌کس وفا نمی‌کند. ازهمین‌رو، هیکل نیز بعد از دوره‌ای با ناصر اختلاف نظر پیدا کرد و حتی کسانی او را متهم به دخالت‌داشتن در پایان کار ناصر کردند. با آمدن سادات، هیکل در کنار او قرار گرفت. گویی می‌خواست همان نقشی را داشته باشد که در دوران ناصر داشت. می‌گویند سخنرانی مهم سادات برای شروع جنگ اکتبر ١٩٧٣ را هیکل نوشت. تا پیش از جنگ اکتبر، تقریبا این رابطه ادامه پیدا کرد اما تحولات بعدی و به‌ویژه معاهده کمپ‌دیوید به انتقاد هیکل از سادات و طرد او از جهان سیاست منجر شد. او در نقد این معاهده کتابی نوشت و در آن به‌شدت به سادات تاخت. به‌همین‌دلیل از سردبیری الاهرام کنار گذاشته شد و حتی برای مدتی به زندان افتاد. جمله معروف او بعد از این اتفاق زبانزد است که گفت «رئیس‌جمهور می‌تواند مرا از الاهرام بیرون کند، اما نمی‌تواند بگوید کجا بروم یا نروم. این دیگر به اختیار خودم است». بعد برای اینکه اوضاع آرام شود سال‌هایی را در خارج از مصر به‌سر برد، اما برای همیشه از عرصه سیاست مصر کنار کشید یا کنار گذاشته شد و به حضور مستقیم خود در سیاست خاتمه داد؛ هرچند هرگز از داشتن رابطه آشکار و پنهان با سیاست‌مداران دست برنداشت. همواره به بسیاری از کشورهای جهان سفر می‌کرد و با شخصیت‌های مطرح بین‌المللی از شرق گرفته تا غرب نشست‌وبرخاست داشت. به آنها مشورت می‌داد و از آنها اطلاعات به دست می‌آورد. شاید همین ارتباط مستمر بود که نگرش سیاسی او را «به‌روز» می‌کرد. فراموش نکنیم «به‌روزماندن» به‌ویژه در عرصه روزنامه‌نگاری، مانند آب حیات است و نگه‌داشتن چنین خصلتی آن‌هم برای نزدیک به یک قرن کار آسانی نبوده است.
تاریخ‌نگار
به‌نوعی می‌توان هیکل را یک تاریخ‌نگار نیز دانست. البته نه تاریخ‌نگار به آن معنای علمی و دقیق کلمه، بلکه بیشتر به‌عنوان وقایع‌نگار یک دوران تاریخی مشخص. بااین‌حال، در ایران کتابی از او سال‌ها پیش ترجمه شد به نام «حیات محمد» که درواقع یک سیره نبوی به سبک جدید است. برخی از مورخان به این کتاب ایرادهای متعددی گرفتند اما کتاب زبانی ساده و گیرا دارد و به سبکی امروزی زندگی پیامبر اسلام را شرح می‌دهد. همین کتاب الگویی شد برای تعدادی از روشنفکران دینی در کشورهای خاورمیانه که به سبکی جدید در تاریخ اسلام بیوگرافی‌نویسی کنند. از این اثر که بگذریم، باید مهم‌ترین وجه تاریخ‌نگاری هیکل را حضورش در تحولات بزرگ و مهم تاریخ معاصر خاورمیانه و وقایع‌نگاری‌های مربوط به آن دانست که بسیار فراوان هم است؛ از مطالب مهم مربوط به جنگ‌های اعراب و اسرائیل گرفته تا مذاکرات مخفی اعراب و اسرائیل و توافق‌نامه‌های سرنوشت‌ساز «کمپ‌دیوید» و «اسلو». هیکل درباره برخی کشورهای دیگر عربی ازجمله یمن و عراق نیز کتاب‌هایی تألیف کرد؛ برخی کتاب‌های مهم او عبارت‌اند از «سلاح و سیاست»، «توافق غزه اریحا»، «قبطی‌های مصر»، «مصر و قرن بیست‌ویکم»، «بحران اعراب و آینده‌شان»، «گفت‌وگوهای سری بین اعراب و اسراییل»، «مقالات ژاپنی»، «تخت‌ها و ارتش‌ها»، «چرا انقلاب ٥٢» و «آمریکا و یورش به عراق». درباره این وقایع‌نگاری‌ها هم حرف و حدیث‌های بسیاری هست. برخی بر او ایراد گرفتند که روایت‌هایش دقیق نیست یا مغرضانه است. بخشی از این انتقادها را باید به حساب زیاده‌گویی‌های مفرط و پرگویی‌های مکرر او گذاشت. زیرا هیکل بارها درباره این وقایع حرف زده یا مصاحبه کرده است و همین کثرت روایت موجب پراکندگی و بی‌دقتی شده است. از آن گذشته او چنان‌که اشاره شد شخصیتی محافظه‌کار داشت و به همین دلیل وقتی می‌خواست تاریخ عصر خود را روایت کند، درگیر ملاحظه‌کاری‌های سیاسی می‌شد. با این همه او تلاش می‌کرد به شیوه‌ای نقادانه و تحلیلی وقایع تاریخی را روایت کند و با شیوه‌ای عقلانی و امروزی به داوری درباره شخصیت‌ها بنشیند. او درعین حال یک تاریخ شفاهی مجسم مصر بود و در هرجایی می‌نشست، داستانی را از این سرگذشت طولانی حکایت می‌کرد.
علاقه به ایران
ما ایرانیان به رسم احترام و قدرشناسی باید به این وجوه سه‌گانه هیکل وجه چهارمی را هم اضافه کنیم که بسیار ارزنده بود. او مانند بسیاری از مصری‌های دیگر به شدت به ایران و ایرانی‌ها علاقه‌مند بود. می‌گویند در زمان تحولات ملی‌شدن صنعت نفت به مدت یک ماه به ایران سفر کرد و به دنبال آن کتاب «ایران بر فراز آتشفشان» را در سال ١٩٥٢ نوشت. طبق این روایت‌ها او به شدت شیفته دکتر «محمد مصدق» و جنبش ملی‌شدن صنعت نفت بود و از همین جنبش الهام گرفت و جمال عبدالناصر را به ملی‌کردن کانال سوئز ترغیب کرد و بعدها نیز تحولات ایران را دنبال می‌کرد. هیکل یکی از روزنامه‌نگارانی بود که در سال ٥٧ در نوفل لوشاتو با بنیان‌گذار کبیر انقلاب اسلامی ایران مصاحبه کرد. در همین مصاحبه بود که او از امام‌خمینی(ره) پرسید: قبول می‌کنم که این حرکت، حرکتی است مذهبی. برنامه شما بعد از رفتن شاه چیست؟ این برنامه باید یک برنامه سیاسی باشد. انتقال از یک حرکت خالص مذهبی به یک حالت سیاسی یا سیاسی- مذهبی چگونه انجام‌پذیر است؟ و امام‌خمینی(ره) در جواب او گفت: مذهب ما یک مذهب سیاسی است. علمای مذهب از سیاست اطلاع دارند. در مملکت ما قحط‌الرجال نیست؛ رجال دانشمندِ مسلمانِ مدیر، در همه رشته‌ها داریم. بعد از رفتن شاه، یک دسته دزد می‌روند و یک دسته امین و کاردان به جایشان خواهند نشست. بعد از انقلاب نیز بارها به ایران سفر کرد و کتابی جدید (یا تکمله‌ای بر همان کتاب) درباره انقلاب ایران نوشت. او باوجود مخالفت‌های شدیدی که با اسلام سیاسی، به‌خصوص نوع اخوانی آن داشت، نسبت به حکومت اسلامی در ایران خوش‌بین بود و آن را الگویی موفق برای سایر کشورهای خاورمیانه ارزیابی می‌کرد. یکی از آخرین شخصیت‌های ایرانی که او را تحت‌تأثیر قرار داد، رئیس‌جمهوری دوره اصلاحات ایران، بود. هیکل شیفته نظریه «گفت‌وگوی تمدن‌های» او بود و گوشه و کنار توصیه می‌کرد که این نظریه دنبال شود که اگر شده بود، خاورمیانه وضعیتی دیگر داشت و چنین آشوب‌زده نمی‌شد. او همچنین بارها در اظهارنظرها و مصاحبه‌هایش از ایران ستایش کرد. هرگز در نوشته‌ها یا اظهارنظرات او جایی مشاهده نشد که مانند سایر نویسندگان عرب نگرشی کینه‌توزانه و بغض‌آلود به ایران و ایرانی داشته باشد.
در پایان باید افزود، روزنامه‌نگاری بی‌شباهت به «هنرپیشگی» نیست. حرفه‌ای سخت که هر طور شده باید در صحنه آن بمانی وگرنه فراموش می‌شوی و خاکستر. هیکل نیز کسی بود که توانست تا آخر خود را در این صحنه حفظ کند. شاید مهم‌ترین رسالت او نیز همین بود. اما قضاوت درباره اینکه او در این صحنه چه نقشی یا نقش‌هایی را بازی کرد و کدام نقش یا نقش‌ها را بهتر یا بدتر بازی کرد، بر عهده نسل‌های پس از اوست.

با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید

منبع: شرق


ویدیو مرتبط :
مصاحبه با میرسراجی درباره تالیف و روزنامه نگاری