معروف‌ترین آبدارچی ایران


کاظم عقلمند آبدارچی است؛ آبدارچی‌ای که در بچگی آرزو داشت دامپزشک شود و این روزها آرزو دارد فقط یک روز جایش با مهمان‌هایش عوض شود؛ یعنی او بنشیند و بدون اینکه بگوید، کسی برایش چای بیاورد؛ آرزوهایی که هنوز برآورده نشده‌اند.به گزارش همشهری، او ۳۱ساله است و تا سوم راهنمایی درس خوانده. ۲ سالی است كه ازدواج كرده و در عبدل‌آباد زندگی می‌كند؛«جایی كه مردمش زیاد نذری می‌دهند»... به‌نظرتان چیز عجیبی در این بیوگرافی وجود دارد؟ احتمالا پاسخ می‌دهید: نه. اما وقتی به صفحه آقای عقلمند در یكی از شبكه‌های اجتماعی سربزنید و ببینید ۸ هزار نفر دارند زندگی او را دنبال می‌كنند، حتما نظرتان عوض می‌شود.«یه دونه باشی كاكو كاظم.اینم از طرف یه شیرازی واسه شما (آیكون چای) تازه توش بهار نارنج هم هست...» در دنیای واقعی كه نه، اما در دنیای مجازی، آقا كاظم (این لفظی است كه اكثر مخاطبانش به او می‌دهند) با این كامنت زیر یكی از پست‌هایش، به یكی از آرزوهایش رسید؛ اینكه او بنشیند و بی‌آنكه بگوید، كسی برایش چای بیاورد. در صفحه او كه بچرخید از این دست كامنت‌های پرمحبت زیاد می‌بینید. یك نفر برایش نوشته:«امیدوارم به بالاترین سمت شركت‌تون برسید» دیگری نوشته: «ایشالله یه روز قسمت شه بیام تهران ببینمت. اونم روزی كه دربی سرخابی تهرانه. باهم بشینیم ببینیم» و یك نفر به شوخی گفته:«درد و بلات بخوره تو سر مردهای تنبلی كه هیچ كاری نمی‌كنن.». بعضی‌ها سرش قسم می‌خورند؛ بعضی پیجش را به دیگران معرفی می‌كنند و از انرژی مثبت صفحه‌اش می‌گویند و بعضی به طرز عجیبی در بین فالوئینگ‌هایشان فقط یك پیج وجود دارد: «روزمرگی‌های یك آبدارچی».كاظم در صفحه اینستاگرامش مثل خیلی‌های دیگر از اتفاق‌های روزانه زندگی و محل كارش می‌نویسد؛ از خانه‌اش كه در طبقه بالای خانه پدری است، از همسرش فریبا، از خانواده و خواهرزاده و برادرزاده‌هایش، از نان سنگكی‌ای كه ازش نان می‌گیرد، از همسایه‌هایی كه دائم نذری می‌آورند و از جایی كه در آن هر روز لااقل برای ۱۵نفر چای دم می‌كند. پس چه چیزی صفحه‌اش را اینقدر پرمخاطب كرده؟ شاید صداقت و توانایی‌اش در تعریف كردن اتفاقات و البته خلاقیت و دقتش در نوشتن. كاظم در نوشته‌هایش غلط املایی ندارد. او حتی «بگذار» را به عادت دوستان دنیای مجازی به غلط «بگزار» یا «بزار» نمی‌نویسد. جذاب می‌نویسد و درست می‌نویسد و همه اینها برای كسی كه تازه چند وقتی است تصمیم به ادامه تحصیل گرفته و سال اول دبیرستان است، حسابی عجیب به‌نظر می‌رسد. نوشته‌های او طوری است كه اگر كسی او را نشناسد حتما فكر می‌كند لااقل با یك لیسانسه آن هم با استعداد ادبی روبه‌رو است. همانطور كه یكی از مخاطب هایش نوشته: «اولین باری كه اومدم توی پیجتون و صحبتاتونو خوندم فكر كردم پزشكید».صفحه او البته چیز عجیب و غریبی ندارد. در اینجا حتی با عكس‌های رنگ و وارنگ و ژانگولر با چای و... مواجه نیستید. كسی هم هر روز با یك عكس شاد خوشمزه، بهتان صبح بخیر و عصر بخیر نمی‌گوید. منتها هنر او دقیقا همین است؛ اینكه بدون رنگ و لعاب و دوربین فلان و صحنه فلان، توانسته مخاطب جذب كند. آن هم فقط با قصه گفتن. البته از جایگاهی كه پیش از این تجربه نشده بود. این را ببینید: «هوا خوب و عالی بود. تصمیم گرفتیم بریم بیرون..... یك ساعته تو راه پله منتظرم تا فریبا ۵دقیقه‌ای آماده بشه». یا این یكی؛ « خدا بهم ۲ تا هنر داده؛ یكی چای دم كردن تو شركت كه واقعا خودم عاشق طعم چاییم هستم. یكی هم پختن نیمرو توی خونه. كه نصف طعم نیمرو به اینه كه لقمه‌ات رو مستقیم از توی ماهی تابه برداری و تو بشقاب نخوری.»كاظم ۴سال است كه با دنیای مجازی آشنا شده. او از وبلاگ‌نویسی آن هم با مطالب طنز و داستان و... به این دنیا آمده و حالا چند ماهی است به اینستاگرام پا گذاشته. اما ورود او به دنیای مجازی به‌خاطر عشق او به تكنولوژی و یاعلاقه‌اش به كشف دنیاهای تازه‌ترنبوده است. او به این خاطر كار در فضای مجازی را یاد گرفت تا بتواند غم از دست دادن خواهرش را تحمل كند. خواهری كه ۸-۷سال از او بزرگ‌تر بود و حكم الگو را برای كاظم داشت. وبلاگ‌های او هم («من، بی‌تو» و «این منم، بی‌تو») هر دو به یاد خواهرش نوشته می‌شدند. جالب اینكه كاظم حتی در وبلاگ نویسی‌اش هم خلاقیت داشت. فكرش را بكنید... او پست‌هایش را صلواتی كرده بود! یعنی از مخاطبینش خواسته بود كه اگر پستی را برداشتند برای خواهرش صلوات بفرستند؛ برای خواهری كه كاظم، ایستادگی و سر خم نكردن در مقابل مشكلات را از او یاد گرفت؛ شاید از همان روزهای ۲۴سالگی كه از سربازی برگشته بود و به جز آبدارچی شدن، كاری برایش وجود نداشت. خودش می‌گوید: «یه روز به این فكر كردم كه من ۳راه دارم؛ اول اینكه بی‌خیال كار بشم و دنبال یه كار جدید باشم كه با سوادی كه من داشتم كار بهتری نمی‌تونستم پیدا كنم. دوم اینكه با نفرت كار كنم و از زمین و زمان شاكی باشم. سوم اینكه قبول كنم كارم خیلی مناسب نیست ولی باهاش بسازم و با عشق كار كنم. من راه سوم را انتخاب كردم».


ویدیو مرتبط :
آبدارچی