حکایت/ مهمانی که هدیه نیاورده بود


حکایت/ مهمانی که هدیه نیاورده بودداستانک/ مجلس عروسی یکی از بزرگان بود و نصرالدین را نیز دعوت کرده بودند .
وقتی می خواست وارد شود، در مقابل او دو درب وجود داشت با اعلانی بدین مضمون: از این درب عروس و داماد وارد می شوند و ازدرب دیگر دعوت شدگان.
جحا از درب دعوت شدگان وارد شد.
در انجا هم دو درب وجود داشت و اعلانی دیگر : از این درب دعوت شدگانی وارد می شوند که هدیه آورده اند و از درب دیگر دعوت شدگانی که هدیه نیاورده اند.
جحا طبعا از درب دومی وارد شد.
ناگهان خود را در کوچه دید،همان جایی که وارد شده بود.

منبع:


ویدیو مرتبط :
آیا اهل سنت روایات فحش و لعن را در کتبشان نیاورده اند؟!