سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
چرا من بزرگ شدم ...
عکاس خونه/ ارسالی از کرمعلی
... دست خودم را میگیرم و میبرم سراغ عروسک هایم ، از میان تعداد انگشت شمارشان دوست داشتنی ترین را انتخاب میکنم و در آغوش میگیرم ... چشمانش انگار پر از خواب های ندیده ایست که وقتی بزرگ شدم برای مدت طولانی از دستشان داد ، موهایم را شبیه اسطوره ی کودکی أم ، آنشرلی میبندم و چادر گل گلی مادر را ناشیانه روی سر میگذارم ، به خودم توی آینه نگاه میکنم ، به چادری که قدش از من کوتاه تر است و مثل آن روزها مرا در خود غرق نمیکند ، از ظرف و ظروف اسباب بازی أم همان چند تای رنگ و رو رفته را یک گوشه میچینم ، رختخواب عروسک آبی أم را می آورم ، میخواهم " مادر " باشم ، مثل آن روز ها پایم را دراز میکنم و رختخواب کوچک خاطره انگیز را رویش میگذارم ... عروسک کوچولویم با تمام کهنگی أش هنوز هم مرا سر ذوق می آورد ، پایم را تکان میدهم و فکر میکنم چشم های عروسک خواب گمشده أش را بعد از سالها پیدا کرده و خیالم راحت میشود ... حالا باید بروم سراغ کارهایم ، خیال میکنم عید است و باید خانه تکانی کنم ، باید برای عروسک های دیگرم مثل خاله ای مهربان لباس نو بخرم ، چند لباس دوخته شده را از جعبه ی بزرگ خاطره هایم جدا میکنم با تمام کج و کولگی شان سلیقه و حوصله ی کودکی أم را به رویم می آورند و یادم می آید حالا کمتر مثل آن روزها باحوصله أم ، لباس های جدید خود را از کمد بیرون میکشم ، بوی آن روزها را نمیدهد ... بوی عطر تازه ای را به رخم میکشد که برای سال نو خریده أم ، دلم بوی واقعی لباس هایم را میخواهد ، بوی تازگی و ذوق کودکانه که مجبورم میکرد بارها لباس های عیدم را بپوشم ، به خود بنازم و نقشه های عجیب بکشم که چطور دل دخترخاله هایم را بسوزانم ، کفش پاشنه دارم را از جاکفشی بیرون می آورم ، چقدر عیدها دلم کفشی میخواست که صدای تق تق پاشنه أش از سمفونی بتهوون هم گوش نواز تر باشد و با هر قدم دلم را بلرزاند ... کفش را میپوشم و با چادر برای خودم دامن دنباله دار درست میکنم ، از آنهایی که خاله جان وقتی عروس شد پوشید و ما دنباله أش را گرفته بودیم ... کم کم خیال میکنم عروسکم از خواب بیدار شده و دارد گریه میکند ، اشک های شورم را با چادر مادر پاک میکنم و میروم که در آغوش بگیرمش ... چقدر برای آغوشم کوچک و نحیف شده است ... چرا من بزرگ شدم و عروسک هایم سالهای سال با چشم خواب آلود منتظرم ماندند ... چرا هم بازی هایم بجای اینکه خاله ی عروسک هایم باشند ، مادر شده اند ... چرا مادرم میگوید بزرگ شده ای ... چرا دعا میکنند عروس مردی باشم که نمیتواند برای عروسک هایم پدری کند ... چرا !! چرا!! چرا !! ( نازنین عابدین پور )"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."
منبع: عکاس خونه
ویدیو مرتبط :
وقتی که بزرگ شدم ...