درباره فیلم «سیانور» بهروز شعیبی، تعقیب و گریز مجاهدین خلق با سیانور


درباره فیلم «سیانور» بهروز شعیبی، تعقیب و گریز مجاهدین خلق با سیانورفرهنگ نیوز/ بهروز شعیبی در مقام فیلمساز کارنامه چندان پر و پیمانی ندارد. یک «دهلیز» دارد که اولین تجربه سینمایی شعیبی به عنوان کارگردان بود و جایزه بهترین کارگردانی را در جشنواره فجر برای او به ارمغان آورد. به اضافه سریال «پرده نشین» که از شبکه 1 پخش شد. البته شعیبی سابقه حضورش در سینما به پیش از اینها باز می گردد. او بازیگر نقش سلمان «آژانس شیشه ای» حاتمی کیا و طلبه جوان فیلم «طلا و مس» است. به اضافه اینکه او دستیار محمدحسین لطیفی در فیلم «خوابگاه دختران» هم بوده است. شعیبی امسال با فیلم سینمایی «سیانور» در جشنواره فجر حضور دارد که دومین تجربه سینمایی او محسوب می شود.
سیانور یک درام تاریخی است که با کشته شدن مستشاران آمریکایی توسط گروهک مجاهدین خلق در دهه 50 آغاز می شود. قصه فیلم حول تلاش ساواک برای پیدا کردن این گروهک می چرخد. در این بین فیلمساز با فلاش بک به مرور قصه شخصیت های فیلم و رابطه آنها با هم می پردازد. تمهیدی که بخشی از فرم فیلم است و به وفور از آن استفاده می شود.
سیانور پیش از هر چیز یک بازسازی موفق تاریخی است. این بازسازی خصوصا در محیط و صحنه آرایی و طراحی لباس شخصیت های فیلم خوب از آب در آمده است. نوع پوشش و لباس و رنگ های خاص آن دوران، همه اینها جوری است که مخاطب را به فضای دهه 50 و تهران آن روزگار نزدیک می کند. چرا که قصه تاریخی در بستر و فضای تاریخی مناسب شکل می گیرد. و سیانور از این جهت نمره قبولی می گیرد.
نوع مواجهه شعیبی با تاریخ بازنمایی خشک و خالی و صرف نیست. او تفاوت مدیوم سینما و تاریخ –به مثابه دانش نظری- را لحاظ کرده است. برای همین در سیانور تاریخ، ضمن یک روایت دراماتیزه شده نمایش داده می شود. شعیبی در روایت سینمایی خود از دهه 50 به انشعاب نیروهای مجاهدین در آن دوره می پردازد و البته را خشک و خالی و غیرسینمایی نشان نمی دهد. خوشبختانه برخورد شعیبی با نیروهای گروهک مجاهدین جوری نیست که همه را به یک چوب براند. بین آنها فرق می گذارد. بین آنها که تعلقات مذهبی و دینی تر داشته و مخالف برخوردهای مسلحانه و خشن بودند، با آنها که گرایشات مارکسیستی قوی داشته و دست به ترورهای مختلف می زدند. شخصیت مرتضی با بازی خود شعیبی نمونه نیروهای با تعلق مذهبی بود که به همین دلیل هم از مجاهدین جدا شدند. البته به همین خاطر هم توسط هم تیمی های سابق ترور می شوند.
به اضافه اینکه روایت فیلم به صورتی است که بدمن های فیلم را پخمه و ضعیف نشان نمی دهد. شاخه اصلی گروهک مجاهدین به سرکردگی تقی شهرام شبیه سربازهای عراقی خیلی از این فیلم های جنگی نیستند که با یک گلوله 10 تای شان می میرد! آنها قدرت دارند و ایدئولوژی. مستشاران آمریکایی را به راحتی می کشند. ساواک در به در دنبال آنهاست. و اگر به صورت اتفاقی لو نمی رفتند احتمالا کاری از ساواک هم برنمی آمد.
تصویری که فیلم از ساواک و سرکرده های آن نشان می دهد هم کلیشه ای و باسمه ای نیست. آنها را قدرتمند نشان می دهد و تا حدی خشن. به اضافه اینکه در نهایت این ساواک است که همه اعضای گروهک را شکار می کند و وقتی آخرین عضو آنها را در حالیکه سیانور خورده پیدا می کنند، سرکرده شان می گوید: «حالا پرونده بسته شد». و واقعا هم پرونده با خوبی و خوشی و قدرتمندانه توسط ساواک بسته شد!
به هر حال فیلم خالی از اشکال نیست. مهمترین نقطه ضعف فیلم شخصیت اصلی آن است. پسر جوانی که به تازگی پایان نامه اش –درباره مارکسیست ها- را در دانشکده نظامی تمام کرده و برای پیدا کردن گروه مجاهدین وارد این پرونده می شود. او پیش از این عاشق دختر هم دانشگاهی اش بوده. دختری که به خاطر پیوستن به مجاهدین او را ترک می کند و بعدتر که ازدواج سازمانی کرده و دختردار هم شده، در حال تعقیب و گریز گلوله خورده و پیش او برمی گردد. رابطه عاشقانه آنها، دلخوری پسر از او و بعد بخشیدن و دوباره عاشق شدنش به هیچ وجه در نمی آید و ساخته نمی شود. نوع کنش ها و رفتارهای این پسر جوان به هیچ وجه معرف یک دانشجوی نظامی درجه یک نیست. او بیشتر در حاشیه است. کاری نمی کند و فقط نظاره گر است. برای همین وقتی همکارش به او می گوید امروز خیلی کارت را خوب انجام دادی ما آن را باور نمی کنیم. برای اینکه معادل تصویری این حرف را ندیده ایم. اساس سینما تصویر است. ما در سینما آنچه را می بینیم باور می کنیم. در سینما کلام در خدمت تصویر است، نه بر عکس. برای همین قبل از استفاده از کلام و موسیقی در فیلم ها هم سینما وجود داشته و مخاطب محصور تصاویر این پرده نقره ای می شده است.
اشکال دیگر فیلم نوع پیدا کردن کارکتر «افراخته» با بازی حامد کمیلی است که یکی از اعضای گروهک مجاهدین است و بعد از لو رفتن به امید نجات خودش همه هم تیمی هایش را لو می دهد. مأموران ساواک او را در خیابان بدون اینکه کار خاصی بکند و درحالیکه فقط راه می رفت به بهانه اینکه مشکوک است، دستگیر می کنند. میزان باورپذیری این صحنه از فیلم که نقطه کلیدی هم در روایت فیلم است، پایین است. مخاطب متوجه نمی شود چرا مأموران ساواک به این نتیجه رسیده اند که اینها مشکوک هستند. شاید اشکال این صحنه بیشتر معطوف به فیلمنامه باشد، ولی در این صورت هم دردی را دوا نمی کند. شعیبی باید توجه بیشتری به خرج می داد و منطق روایی و رابطه علی معلولی را پخته تر درمی آورد.
البته سیانور با همه ضعف ها و قوت هایش یک قدم رو به جلو در مسیر فیلم سازی شعیبی است و همین طور برای سینمای ایران در روی آوردن به قصه ها و درام های تاریخی. سینمایی که فضای حاکم بر آن معطوف به قصه های آپارتمانی و خنثی است و کسی حوصله ورود به چنین فضاهایی را ندارد. برای همین باید تلاش و همت شعیبی را در سیانور ارج نهاد و به آن خدا قوت گفت و امیدوار بود که تجربه ساخت چنین فیلم هایی ادامه یابد.


منبع: فرهنگ نیوز


ویدیو مرتبط :
‫آخرین دفاعیات بهروز شعیبی از فیلم سیانور قبل از نقد برنامه توسط مسعود فراستی‬‎