درباره فیلم «بادیگارد» و سبک زندگی آرمان‌خواهانه


درباره فیلم «بادیگارد» و سبک زندگی آرمان‌خواهانهخراسان/ حالا که فیلم سینمایی «بادیگارد» تازه‌ترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا، آخرین روزهای اکران خود را می‌گذراند و بیشتر سینماروهای ایرانی، فیلم را در سینما تماشا کرده‌اند، به سراغش رفتیم. در «بادیگارد» یک بار دیگر زندگی یک فرد آرمان‌خواه به نام حیدر در ایران امروز به تصویر کشیده شده است. این تصویر بیش از همه، در تقابل دو واژه «محافظ» و «بادیگارد» نهفته است. در اولین برخورد محافظ و دانشمند هسته‌ای، حیدر در پاسخ به اعتراض میثم که می‌گوید: «تکلیف من چیه که دوست ندارم بادیگارد داشته باشم؟» به صراحت اعلام می‌کند: «منم دوست ندارم بادیگارد باشم» این فراز، شاید مهم‌ترین دیالوگ فیلم باشد؛ حیدر حتی در لحظاتی که تازه با میثم مواجه شده، این تفاوت میان «بادیگارد» و «محافظ» را فراموش نمی کند و آن را اعلام می‌کند. برخی از محافظان تیم‌های حفاظت شخصیت‌ها، «بادیگارد» را کسی می‌دانند که مانند هر فرد دیگری، برای دستمزد، کار می‌کند؛ اما طبق دیدگاه حیدر قهرمان فیلم، «محافظ» کسی است که از سرِ اعتقاد به حفاظت می‌پردازد و معتقد است اگر جانش را در این راه از دست بدهد، «شهید» خواهد بود. تقابل مفهوم «محافظ» و «بادیگارد»، مهم‌ترین تقابل میان «آرمان‌خواهی» و «بوروکراسی» در این فیلم است.
در پرونده امروز «زندگی سلام» به مناسبت تولد علمدار کربلا، حضرت عباس(ع) و روز جانباز، سعی کرده‌ایم به فیلم «بادیگارد» و نسبت شخصیت های فیلم که هر کدام نماینده قشر و تفکری از جامعه هستند با آرمان‌خواهی بپردازیم. ناگفته نماند که در این پرونده، هر مطلبی که اتفاقات فیلم را لو می‌دهد، با علامتی مشخص شده است. بنابراین اگر فیلم را ندیده‌اید، آن‌ را نخوانید.
کندوکاوی در شخصیت‌های بادیگارد و نسبت شان با آرمان خواهی
10 شخصیت و 10 نگاه متفاوت
«بادیگارد» به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سینمایی ایرانی طی سال‌های اخیر، 2 شخصیت اصلی دارد و 8 شخصیت فرعی. اما آن‌ها از کجا آمده‌اند، چه دغدغه‌هایی دارند و نسبتشان با آرمان‌خواهی چیست؟ برای این که بدانیم شخصیت‌های بادیگارد، چه کسانی هستند، به دنبال نقاط عطف حضورشان در فیلم و همچنین تصمیماتی که گرفتند، رفتیم. علاوه بر آن سعی کردیم آخرین ساخته حاتمی‌کیا را با فیلم‌های مهم قبلی کارنامه کاری‌اش به خصوص «آژانس شیشه‌ای» مقایسه کنیم و رد پای شخصیت‌های آن‌ها را در بادیگارد پیدا کنیم:
حیدر
قهرمان فیلم بادیگارد؛ یک آدم از جنس مردم اما منحصربه‌فرد. حیــــدر خــــودش را محافـــظی می‌داند که با اعتقاد، از شخص حفاظت می‌کند نه بادیگاردی که صرفاً برای حقوق کار می‌کند. فیلمنامه بر پایه شکی که برای حفاظت از شخصیت های سیاسی به جان حاج حیدر می افتد، شکل می گیرد. حیدر ذبیحی را می‌توان همان «حاج‌کاظم» قهرمان «آژانس شیشه‌ای» دانست. هر دو شخصیت‌هایی آرمان‌گرا و سرسخت دارند و به اصول اعتقادی‌شان پایبندند. هر دو خودشان را در قبال جان جوان‌هایی مسئول می‌دانند که مرگ تهدیدشان می‌کند: «عباس» و «میثم». با این تفاوت که عباس در آغوش حاج‌کاظم جان می‌دهد و میثم در آغوش حاج‌حیدر، جانی دوباره می‌گیرد. حیدر همان مربی است که انگار باز هم به او گفته شده دهه‌اش گذشته؛ به همین دلیل، خشم و فریاد حاج‌کاظم، جای خودش را به صبر و سکوت و بغض حاج‌حیدر داده است.
میثم
دانشمند هسته‌ای و فرزند دوست و همرزم قدیمی حاج‌حیدر؛ که در ابتدای فیلم به دلیل این‌که برای داشتن محافظ شخصی مقاومت می‌کند، چالش‌های زیادی را برای حیدر و تیم حفاظتش به وجود می‌آورد؛ اما به مرور تا انتهای فیلم کم‌کم با او همراه می‌شود. نکته جالب توجه این است که حتی میثم، ارزش واقعی حیدر را در ابتدا نمی‌شناسد. آخرین مأموریت حاج‌حیدر قبل از بازنشستگی، حفاظت از نابغه جوانی است که می‌تواند نمادی از آینده‌ای روشن باشد. میثم را می‌توان از دید حاتمی‌کیا، تا حدودی جوانِ تراز انقلاب اسلامی دانست؛ جوانی که به کشورش تعهد دارد.
راضیه
همسر حیدر که در سراسر فیلم، رابطه‌ای پرمهر و صمیمی با او دارد. راضیه، مدیر مدرسه‌ای اســـت کـــه حتـــی بیـــرون از مدرسه هم خودش را در قبال شاگردانش مسئول می‌داند. با این که راضیه نسبت به «فاطمه» همسر حاج‌کاظم در آژانس شیشه‌ای، حضور بیشتر و ملموس‌تری دارد، اما شخصیت مؤثری نیست. علاوه بر آن گرچه راضیه نزدیک‌ترین شخصیت به قهرمان است، اما برخلاف فاطمه آژانس شیشه‌ای، کاملاً با همسرش همراه نیست. فاطمه برای حاج‌کاظم چفیه فرستاده بود ولی راضیه درباره موضوعی مهم مانند خروج الیاس از کارش، نظری متفاوت با حیدر دارد.
الیاس
یکی از جوانان تیم حفاظت حیدر که خواستگار مریم دختر حاج‌حیدر هم است؛ اما شرط مریم برای ازدواج با او، به دلیل سختی‌هایی که در شغل پدرش می‌بیند، خارج شدن الیاس از حفاظت است. او تصمیم می‌گیرد که از شغل حفاظت بیرون بیاید و با این تصمیم از چشم حیدر و حاتمی‌کیا می‌افتد. او سعی می‌کند پا جا پای حیدر بگذارد اما سرانجام بر سر دوراهی تصمیمی می‌گیرد که او را از مسیر حاج‌حیدر جدا می‌کند. حتی از همان لحظه‌ای که الیاس متوجه مفهوم واقعی شرط مریم می‌شود، می‌توان شک را در نگاه‌ها و صحبت‌هایش دید. تردید الیاس در حالی است که از دیدگاه حاج‌حیدر، تصمیم گرفتن بر سر این دوراهی، بسیار آسان است.
دکتر صولتی
بلندپایه‌ترین شخصیت سیاسی فیلم که معـــــاون رئیس‌جمهور اســــــت و در ابتـــــــدای فیلــــم، حاج‌حیــــدر ســـــرتیـــم حفاظت اوست. شخصیــــت صــــولتی در فیلم، خاکستری محسوب می‌شود، زیرا با وجود این که کارگزار نظام است، اما در ابتدای فیلم با نادیده گرفتن هشدارهای حیدر و برای جلب توجه مردم برای پیروزی در انتخابات، جان خودش و مردم را به خطر می‌اندازد. از آن طرف فرزندش هم آقازاده‌ای است که لااقل از لحاظ ظاهری، چندان سنخیتی با خودش ندارد. در واقع صولتی کمی بیشتر از حد تحمل حیدر در سیاست فرو رفته است. در فیلم کدهایی وجود دارد که می فهمیم حیدر دقیقاً به همین دلیل، ناخودآگاه در لحظه ترور، بدن دکتر صولتی را سپر خودش می‌کند و بعد هم نمی‌خواهد به حفاظتش ادامه دهد.
مریم
دختــــر بـــزرگ حـــاج حیـــــدر؛ بزرگ‌ترین نگرانی اش، شغل پدرش و هم‌چنین شغل آینده همســـرش است. نقطـــه عطف این شخصیـــت، بعـــد از حـــادثه تروریستی ابتدای فیلم اتفاق می‌افتد؛ او که از مدت‌ها قبل، اندیشه‌ای متفاوت از پدرش دارد و در جایی از فیلم با جمله «به نظر من هیچی ارزش مردن نداره» بیان می‌کند، بالاخره با وقوع ترور، تصمیمش را می‌گیرد و شرط تغییر شغل را برای ازدواج با الیاس می‌گذارد. حاتمی‌کیا پیش‌تر تفاوت بین قهرمان آرمان‌خواه و فرزندش را در «موج مرده» هم نشان داده بود.
سحر
نامزد میثم، دانشمند هسته‌ای فیلم است و بعد از این‌که متوجه می‌شود جان میثم در معرض خطر است و باید محافظ داشته باشد، سعی می‌کند او را برای رفتن از ایران ترغیب کند. وقتی در قانع کردن میثم ناموفق است، مدتی او را ترک می‌کند، اما در انتهای فیلم دوباره با هم دیده می‌شوند. سحر نماینده طبقه جدیدی است که پیش از این در سینمای حاتمی‌کیا ظهور خاصی نداشته‌اند. او که نسبتی با آرمان‌ها و دنیای حاج‌حیدر ندارد و این موضوع را در کافی‌شاپ اعلام می‌کند، تنها به واسطه میثم به زنجیره شخصیت‌های فیلم متصل است.
اشرفی
افسر مافوق و فرمانده حاج‌حیدر که از او جوان‌تر است. اشرفی نماد بوروکراسی نظام است؛ از یک طرف بر سر حیدر فریاد می‌زند تا او را قانع کند که دهه 60 گذشته است و ما در دهه 90 به بادیگارد و نه محافظ نیاز داریم و از طرفی دیگر او را شایسته مراسم تقدیر می‌داند. رفتار اشرفی به هیچ عنوان با آرمان‌خواهی حیدر نمی‌سازد. شخصیت او، شبیه به «احمد کوهی» در «آژانس شیشه‌ای» است اشرفی به خاطر آشنایی‌اش با حیدر، رفتارهایش را درک می‌کند ولی آن‌قدر بوروکرات است که نمی‌تواند به او حق بدهد. اشرفی، به حیدر کمک می‌کند تا از شخصیت‌های سیاسی دور شود، به خاطر حیدر در برابر قیصری هم می‌ایستد اما در نهایت حیدر را دوباره پیش صولتی می‌فرستد.
قیصری
بازرس ویژه شورای امنیت، که بر خلاف تصور برخی، ضدقهرمان فیلم نیست بلکه ویلچرنشین بودنش، نشان از خودی بودن او دارد. قیصری را می‌توان به نوعی تداوم حضور «سلحشور» آژانس شیشه‌ای در بادیگارد دانست
جلیل قوامی
مشاور دکتر صولتی که در همه جای فیلم همراه اوست. دکتر صولتی از او حرف‌شنوی زیادی دارد. حاتمی‌کیا شاید می‌خواهد به وسیله حضور قوامی به شخصیت‌های سیاسی گوشزد کند که بیشتر مراقب اطرافیانشان باشند؛ مخصوصاً با اشاره‌ای که از زبان «کامران نجف‌زاده» به پرونده باز و جنجالی قضایی‌اش د


ویدیو مرتبط :
دعوای بادیگارد با مزاحم به سبک کشتی کج!!!