درباره فیلم «ابد و یک روز»، دیالکتیک ماندن یا رفتن


درباره فیلم «ابد و یک روز»، دیالکتیک ماندن یا رفتناعتماد/  در این مطلب نقدی درباره فیلم «ابد و یک روز» آورده شده است.
با فیلمی ناتورالیستی مواجهیم که در آن نه آدم‌ها بلکه موقعیت‌ آنهاست که اهمیت دارد. موقعیتی که زیر سلطه و ساطورِ خشن و بی‌رحم طبیعت است. طبیعتی که موقعیت‌های تحمیلی‌اش چنان بر کلیت روایی و فرم بصری آن چنبره زده که گویی موقعیت‌ کاراکترهای فیلم بازنمایی معقولی از واقعیت و «امر نمادین» است که تجسدش بر پرده دوبعدی سینما می‌شود: شماتیک تلاش و تقلاهایی که همگی بی‌فرجامند. تابلویی نمادین و صریح از واقعیت. جبر و چهره خشنی از طبیعت که گویی هر کنشی در آن فضا مقدور و محتوم است به تباهی. درواقع تم اصلی و کنه محوری فیلم «دیالکتیک دوری و وابستگی» اعضای خانواده است. تم ماندن یا رفتن. همچنین کاراکتر خانه امری نمادین است از پناهگاه همه خانواده. به نوعی در غیاب پدر و جایگاه نمادینش باقی کاراکترها هیچ کدام نه می‌خواهند و نه می‌توانند جایگاه پدر را در خانه پر کنند. از همین روی خانه تنها المانی است که مانع گسستگی روابط خانواده می‌شود. هرچند که «سگ‌دانی» قلمداد شود اما به گونه‌ای ابدی، ازلی تنها مامن همگی‌شان است و تنها مستمسکی برای نزدیکی در دوگانه دوری- نزدیکی. شاید فیلم به لحاظ ظاهری و بصری در نشان دادن خانواده‌ای غیرمتداول با مناسبات رفتاری که در فرهنگ عامیانه ما غالب نیست برای تعداد کم یا بسیاری اگزوتیک به‌نظر برسد. اما سوال این است اساسا طبقاتی که از مرکز شهر پایین‌تر نمی‌روند چگونه و با چه مدیومی می‌شود به آنها واقعیت تلخ حاشیه‌نشین‌ها را نشان داد. مهم‌ترین کارکرد و وظیفه‌ اجتماعی که بر ذمه سینماست همین امر است. یعنی سینمایی که برآیند دغدغه یا دغدغه‌های جامعه‌اش باشد. فیلمسازی که از دل جامعه و متکی بر فیلمنامه‌ای چفت و بست‌دار و ملموس فیلمی می‌سازد با طراحی جسورانه میزانسن که هم نمادین است و هم باورپذیر و اندازه-که غالبا مدیوم‌شات است- و زاویه نمایی که مطلقا خود را به رخ نمی‌کشد تا داستانش را روایت کند و از هر امری که موجب اخلال در روند بسط داستان شود حذر می‌کند. البته زمان‌هایی از فیلم، فیلمساز عامدانه دوز احساسی و سانتی‌مانتال فیلم را بالا می‌برد. غلظت احساسی صحنه‌هایی مانند بردن اجباری محسن یا صحنه‌ای که محسن را ماموران گرفتند و از نوید التماس می‌کند. برخلاف غالب منتقدانی که در فقدان دستاویزی مستدل «سیاه‌نمایی» یا «میزان اغراق» را دلیل بد بودن فیلم می‌انگارند حسب کلیت متن مذکور تکرار می‌کنم مطلقا انگ سیاه‌نمایی به فیلم نمی‌چسبد. فیلم جهانی باورپذیر دارد و «اغراق» هم وجهی دوگانه دارد هم خوب است و هم بد. میزان و دوز اغراق در فیلم برای متاثر کردن مخاطبش اندازه است و مناسب. نه زیاد است و نه کم. اعتدالی بین رویکرد‌های نمادین و نشانه‌گذاری شده‌ توسط سعید روستایی در فیلم قابل شناسایی است که اندازه ظرفش است و تلخی و سیاهی جاری در فیلم بر محملی منطقی و باورپذیر بنا شده است و درست برخلاف فیلم‌هایی است که گرداب ملونی از بدبختی و بیچارگی برپا می‌کنند و در نهایت لبان خشک‌زده مخاطب را تشنه و نیمه باز رها می‌کنند. یکی از اصلی‌ترین ستون‌های سینما «درام» است و درام یعنی اغراق. درام از نظر بیلی وایلدر وارد شدن یک مرد از پنجره است به جای وارد شدن از در. همچنین نباید فیلم را در زمره آثار رئالیست‌ها گنجاند. چون نه «درام‌زدایی» دارد و نه شخصیت‌هایش بر محیط پیرامون‌شان اهمیت دارند.
از نظر ساختاری فیلم بسیار شبیه به نمونه‌هایی از «سینمای عامه پسند ایتالیا» است. فیلم‌های فیلمسازان مشهوری چون «جرمی»، «ریزی»، «مونیچلی». ساختار روایی فیلم همچون زورق خرد شده‌ای در نوسان و تلاطم بین دوری یا وابستگی و ماندن یا رفتن اعضای خانواده است و این ماهیت و فرم سینوسی کمدی و تراژدی اثر متناسب است با وجود و کالبد از ریخت افتاده شخصیت‌هایش و موقعیت حاشیه‌نشینی‌شان که در پایین‌ترین طبقه‌ اقتصادی هستند و به نوعی سقوط از جایگاه فعلی‌شان فاجعه‌ای است که حتی تصورش برای مخاطب و ما امری ناممکن و هم دشوار است. شماتیک ناتورالیستی فیلم در جهانی با مختصاتی از مخمصه‌ها و تنگناهای زندگی ترسیم شده که این مختصات همواره بر شخصیت‌ها و جهان فردی‌شان سیطره دارد‌ ساختار روایی فیلم متکی بر دیالوگ و میزانسن است. همواره دیالوگ‌ تنش ابتدایی را می‌سازد که اغلب منتهی به بحران می‌شود و میزانسن که بعضا نمادین هم است عوامل محرک و توسعه فیلم هستند. برآیند میزانسن و دیالوگ، فضا و اتمسفر را می‌سازد و فضا و اتمسفر هاله‌ای می‌سازد که شخصیت‌ها را در برمی‌گیرد. در تمام نماهای فیلم نه شخصیت‌ها بلکه موقعیت آنان است که اهمیت دارد. موقعیتی که انتخابی نیست و جبری است. هژمونی فضاسازی با دیالوگ و ضرباهنگ تند فیلم برمخاطب خود چنبره می‌زند و فضای یکنواختی می‌سازد که در آن همه‌چیز از جبر طبیعی تبعیت می‌کند. بیشترین بارگذاری فیلم روی سمیه است و به نوعی سرنوشت تمام برادرانش به تصمیم او بستگی دارد و سمیه نمادین‌ترین شخصیت در غیاب پدر است. سمیه است که به خانه و تمام اعضایش می‌رسد و فیلمساز به نوعی دارد از شخصیتی که خلق کرده تمجیدی شکوهمندانه‌ می‌کند با ارایه تصویری کاملا سفید و معصوم که حاضر است خود را فدای دیگران کند. آنچه در پایان می‌بینیم می‌تواند آغاز سیکلی تکراری باشد و عینیت تقلای جمعی گروهی کوچک که کوش‌شان برای تغییر فردی و جمعی موقعیت‌شان به نتیجه‌ای نمی‌رسد. نمای پایانی با امید و روشن کردن چراغی در خانه به پایان می‌رسد. خانه‌ای که همچنان قرار است پابرجا بماند و آدم‌های داخلش به جنگی نابرابر با طبیعت و روزگار ادامه دهند تا بلکه همین اندک امید به تغییر با خود خوشبختی بیاورد. هرچند که طبیعت به آنها تنها رویا یا حباب خوشبختی می‌بخشد نه خود خوشبختی را.
حسام نصیری


با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: اعتماد


ویدیو مرتبط :
دوبله طنز فیلم ابد و یک روز