محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
نگاهی به فیلم «هدیه» ؛ گذشته ای که هنوز تمام نشده
نگاهی به فیلم «هدیه» ؛ گذشته ای که هنوز تمام نشده
بانی فیلم/ به قدری حضورش در دو قسمت پایانی مجموعه جنگ ستارگان کوتاه و بدون دیالوگ بود، که اصلا فرصتی برای به خاطر سپردن چهرهاش به وجود نمیآمد. حالا بیش از یک دهه از ساخت آن فیلمها سپری شده و بعد از حضور در فیلمهای کوتاه و بلند نهچندان با اهمیت، بالاخره در سه سال اخیر توانسته تواناییهایش را نشان دهد و از آن بازیگر همیشه در سایه، به چهرهای کلیدی در فیلمهای اخیرش تبدیل شود. «گتسبی بزرگ» و «هجرت: خدایان و پادشاهان» دو فیلم مهمی هستند که برای سینمادوستان، جوئل ادگرتون را به نامی آشنا تبدیل کرده است. البته شاید چهرهاش کمی خنثی به نظر برسد و ممکن است مثل بازیگران هم نسلاش، در نگاه اول خیلی آینده هیجانانگیزی را در کارنامهاش در ذهن تماشاگران فیلمها به وجود نیاورد، ولی در تازهترین قدماش، نه فقط به عنوان یک بازیگر تصویر جدیدی از خودش ارائه داده که قلمرواش را در سینما تا حوزههای کارگردانی و فیلمنامهنویسی هم گسترش داده است.ادگرتون در تازهترین حضور سینماییاش اینبار، هم مقابل دوربین ظاهر شده و هم در مرحله ساخت آن نقش اساسی به عهده داشته است. «هدیه» اولین تجربه او در مقام کارگردانی و فیلمنامهنویسی به حساب میآید. یک تریلر روانشناسانه که شاید نتوان آن را در کنار نمونههای درخشان دیگر فیلمهای این ژانر قرار داد، ولی با این حال نمیتوان به سادگی از کنارش عبور کرد. ادگرتون با اولین تجربه فیلمسازیاش، نشان داده که قواعد بازی را خیلی خوب بلد است.
«هدیه» یک فیلم کمهزینه و خلوت است که محوریتاش را روی سه شخصیت قرار داده. فیلم، با موقعیتی آشنا داستاناش را آغاز میکند. یک زوج خوشبخت، سایمون (با بازی جیسون بیتمن) و روبین (ربکا هال) به خاطر پیدا کردن یک شغل جدید برای سایمون از شیکاگو به کالیفرنیای جنوبی نقل مکان کردهاند. بدون وقت تلف کردن و مقدمهچینی، مهمان ناخوانده وارد گود میشود. زمانی که سایمون و روبین مشغول خرید هستند، مرد غریبهای سایمون را میشناسد و برای معرفی خودش، جلو میرود. او، گوردو (جوئل ادگرتون) یکی از همکلاسیهای دوران دبیرستان سایمون است که اتفاقی او را در فروشگاه میبیند. مردی خجالتی، با صورتی رنگ پریده و با نگاهی خنثی که در ابتدا بیشتر از اینکه مرموز باشد، صرفا به عنوان یک رهگذر ساده به نظر میرسد. سایمون او را در نگاه نخست نمیشناسد، اما رفتهرفته گوردو را به خاطر میآورد. در ادامه گوردو به شکل ناشیانهای سعی در نزدیک شدن به این زوج عاشق پیشه دارد؛ برای آنها هدیه میفرستد، حوض خانهشان را پر از ماهی میکند و... همه چیز آماده است برای احساس ترحم داشتن نسبت به این شخصیت که این طور به نظر می رسد که در برقراری روابط اجتماعی دچار مشکل است، اما ادگرتون خیلی خوب بازی را پیش میبرد و پس از گذشت تقریبا سی دقیقه از فیلم و نشانهگذاریهای کافی برای گمراه کردن تماشاگر، به تدریج روایتاش را از کل به سوی جز پیش میبرد.
ادگرتون با خساست ورزیدن کامل در ارائه اطلاعات، تقریبا هیچ نکتهای را از گذشته زندگی سه شخصیت اصلیاش بروز نمیدهد. او پس از گذشت نیم ساعت اول فیلم، رفتار گوردو را به سمت مرموز بودن پیش میبرد، ولی نهایت حدسی که میتوان زد، این است که شاید گوردو به روبین علاقهمند شده و به همین خاطر مدام به بهانههای مختلف سری به خانه آنها میزند. سایمون مدام از گوردو فرار میکند و حس خوبی به او ندارد، ولی در عوض گوردو به او خیلی ابراز احساسات میکند و سعی در اثبات میزان ارادات و احتراماش نسبت به سایمون و همسرش دارد. اما زمانی بازی عوض میشود و این بازی موش و گربهای که بین دو همکلاسی قدیمی قابل توجیهتر میشود که صحبت از خرده حسابی در گذشته بین سایمون و گوردو به میان میآید؛ که هیچ یک تلاشی برای بیان آن ندارند و از همینجا دافعه بین آنها پررنگتر و تبدیل به گره اصلی داستان میشود.
«تو کارت با گذشته تموم شده، ولی گذشته کارش با تو تموم نشده» این دیالوگ گوردو خطالب به سایمون، اعلام جنگ رسمی به اوست. اما در ادامه باز هم ادگرتون تا پایان فیلم سعی در گمراه کردن تماشاگر دارد که او را در قضاوت کردن درباره شخصیت گوردو در ابهام فرو میبرد. «هدیه» داستاناش را از زمان حال آغاز میکند، ولی هرچه قدر که جلوتر میرود، سایه سنگین «گذشته» بر روی زندگی حال آدمهای قصهاش سنگینی میکند. به جز چند مورد، مانند حضور سایمون و روبین در خانه گوردو و یا کابوس دیدن روبین، فیلم تلاشی برای ایجاد موقعیت وهمانگیز نمیکند. ادگرتون هوشمندانه از ایجاد موقعیتهای پر هراس و شوکآور، دوری کرده و به جای آن، از اعمال خود شخصیتها در گذشتهشان، برای ایجاد وحشت در بین خودشان استفاده کرده است. سایمون که مردی متشخص و خانوادهدوست به نظر میرسد و برای همسرش یک مرد ایدهآل، به تدریج زندگی واقعی گذشتهاش آشکار میشود و برای روبین همانقدر ترسناک به نظر میرسد که حضور مرموز گوردو در اطراف زندگیاش. گوردو یک انسان روانپریش نیست، او برای تفریح برای زوج اصلی داستان مزاحمت ایجاد نمیکند. در حقیقت گوردو، خودش هدیه اصلی از گذشته سایمون است و به خاطر تهمتی که به گوردو زده و زندگیاش را نابود کرده بود، حالا پس از سالها به دست صاحبش برگشته تا تسویه حساب کنند. تقابل سه ضلع سایمون، روبین و گوردو با یکدیگر بین حال و گذشته در جریان است و ادگرتون، در پایان، آینده پر از ابهام و نامعلوم و فروپاشیده شده زندگی زناشویی سایمون و روبین را مهمترین عامل ترسناک در فیلماش قرار میدهد. جوئل ادگرتون، در اولین ساخته سینماییاش، به شکل قابل توجهی خودش را یک فیلمساز دقیق و مسلط نشان داده است. او برای اینکه تمرکز بیشتری روی بازی گرفتن از دیگر بازیگران و بخشهای دیگر فیلم داشته باشد، در برنامهای فشرده تمام صحنههای مربوط به خودش را در ابتدای آغاز ساخت این فیلم در طول دو هفته فیلمبرداری کرده تا با خیال راحتتر به سراغ قسمتهای دیگر فیلمش برود. انتخاب درست بازیگران و بازیهای خوبی که از آنها گرفته، قابهای چشمنواز و استفاده درست از موسیقی و... از نقاط قوت اولین فیلم ادگرتون است و با این فیلم، باید نام او را در فهرست بازیگر/کارگردانان موفق سینمای هالیوود قرار داد که از حالا، میتوان منتظر قدمهای بعدی او در این عرصه ماند.
ویدیو مرتبط :
نگاهی به گذشته