کتابخوان/ بخشي از کتايب آدم‌کش کور نوشته مارگارت آتوود

  X  

تاریخ خبر : دوشنبه 1394.08.11 - 12:59

کتابخوان/ بخشي از کتايب آدم‌کش کور نوشته مارگارت آتوود

آخرين خبر/ چند سال بعد روزي که فکرش را هم نمي کنيم
توي خيابان با هم روبرو مي شويم.
تو از روبرو مي آيي. هنوز با همان پرستيژ مخصوص به خودت قدم بر مي داري فقط کمي جا افتاده تر شده اي...
قدم هايم آهسته تر مي شود...
به يک قدمي ام مي رسي و با چشمان نافذت مرا کامل برانداز مي کني!
درد کهنه اي از اعماق قلبم تير مي کشد...
و رعشه اي مي اندازد بر استخوان فقراتم.
هنوز بوي عطر فرانسوي ات را کامل استنشاق نکرده ام که از کنارم رد شده اي...
تمام خطوط چهره ات را در يک لحظه کوتاه در ذهنم ثبت مي کنم...
مي ايستم و برمي گردم و مي بينم تو هم ايستاده اي!
مي دانم به چه فکر مي کني!
من اما به اين فکر مي کنم که چقدر دير ايستاده اي!
چقدر دير کرده اي!
چقدر دير ايستاده ام!
چقدر به اين ايستادن ها سال ها پيش نياز داشتم
قدم هاي سستم را دوباره از سر مي گيرم...
تو اما هنوز ايستاده اي...
خداحافظي‌ها ممکن است بسيار ناراحت کننده باشند اما مطمئناً بازگشت‌ها بدترند.
حضور عيني انسان نمي‌تواند با سايه‌ درخشاني که در نبودش ايجاد شده برابري کند!

نظر شما

ویدیو مرتبط :
آدم کور و دستشویی رفتن !!