نقطه قوت «ایستاده در غبار»، در بازسازی صحنه‌های داستان است


نقطه قوت «ایستاده در غبار»، در بازسازی صحنه‌های داستان استفارس/ «ایستاده در غبار» جایی در حوالی مرزِ سینمای مستند و داستانی قرار گرفته است اما آن فوت کوزه‌گری که موجب شده در عین روایت مستندگونه، وجه غالب اثر به سمت سینمای داستانی حرکت کند، داستان منسجم و قصه‌گو بودن فیلم است.

«ایستاده در غبار» به عنوان یکی از سه فیلم اول برگزیده جزو آخرین فیلم‌هایی بود که برای شرکت در بخش مسابقه سینمای ایران یا همان سودای سیمرغ انتخاب شد. اولین ساخته سینمایی محمدحسین مهدویان که پیش از این مستند بازسازیِ تحسین شده «آخرین روزهای زمستان» را بر مبنای زندگی شهید «غلامحسین افشردی» با نام مستعارِ شناخته شده‌تر «حسن باقری» ساخته بود را می‌توان دفاع مقدسی‌ترین فیلم جشنواره سی‌وچهارم نامید. فیلمی که برش‌هایی از زندگی جاوید الاثر «احمد متوسلیان» را از دوران کودکی تا سال‌های فرماندهی در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل به تصویر کشیده است و همانطور که پیش از آغاز جشنواره پیش‌بینی می‌شد، توانسته خود را به عنوان پدیده جشنواره سی‌وچهار معرفی کند. در این مطلب سعی شده از شش زاویه به این اثرِ ایستاده در مرز مستند و سینمای داستانی نگاه شود. شش نگاهی که سه‌تای آن‌ وجوه مثبت اثر را نگریسته و سه‌تای دیگر، ضعف‌ها و کمبودهای آن را به نظاره نشسته است.

نگاه اول: کپی برابر اصل

بدون شک بزرگترین نقطه قوت «ایستاده در غبار»، در بازسازی صحنه‌هایی است که داستان فیلم در آن‌ها روایت می‌شود. در «ایستاده در غبار» علاوه بر بازسازی تصاویری از دهه پنجاه و جنگ تحمیلی، صحنه‌هایی وجود دارد که با توجه به صداهای واقعیِ استفاده شده در طول فیلم، می‌بایست موبه‌مو مطابق آن‌چه که در واقعیت رخ داده اجرا می‌شدند و البته این چالشِ دشوار، به خوبی توسط سازندگان اثر به سرانجام رسیده و به همین دلیل می‌توان از این تصاویر بازسازی شده به عنوان درخشان‌ترین لحظات اثر نام برد. صحنه‌هایی که در اجرای آن‌ها، می‌توان دقت کارگردان در ریزترین نکات دکوپاژ را به وضوح مشاهده کرد که موجب شده علاوه بر اجرای درست این صحنه‌های بازسازی شده، شکل مستندگونه آن‌ها نیز حفظ شود و همین موضوع مخاطب را به نحوی درگیر با این لحظات می‌کند که تمایز دادن میان مستند و یا واقعیت بودن آن را برای او دشوار می‌سازد.

نگاه دوم: بی‌قضاوت!

یکی دیگر از وجوه مثبت «ایستاده در غبار» را می‌توان نگاهِ بدون قضاوت سازنده اثر به شخصیت «احمد متوسلیان» دانست جایی که به وضوح فیلمساز آگاهانه از دادن شعار و ساختن قهرمانی دست نیافتنی و بدون عیب و نقص از این فرمانده بزرگ دوران دفاع مقدس، اجتناب کرده و تمام تلاش خود را به خرج داده تا در اثر مستندگونه‌اش، چهره‌ای واقعی از «احمد متوسلیان» را به تصویر بکشد. فرماندهی که در عین مهربانی و گذشتش نسبت به اسیرِ مجروح دشمن، در صورت خطای سربازانش به آن‌ها خشم گرفته و از تنبیه بدنی آن‌ها هم ابایی ندارد و همین نگاه بی‌طرفانه نسبت به شخصیت حاج احمد است که می‌تواند از همان ابتدا حتی مخاطبی را که هیچ نسبتی با قصه این فرمانده ندارد را به خود جذب کرده و اجازه هیچ‌گونه جبهه‌گیری پیش از تماشای کامل اثر را به وی ندهد.

نگاه سوم: یک داستان منسجم

همانطور که در مقدمه مطلب اشاره شد، «ایستاده در غبار» جایی در حوالی مرزِ سینمای مستند و داستانی قرار گرفته است اما آن فوت کوزه‌گری که موجب شده در عین روایت مستندگونه، وجه غالب اثر به سمت سینمای داستانی حرکت کند، داستان منسجم و قصه‌گو بودن فیلم است. در این‌جا هم هوشمندی فیلمسازِ جوان به چشم می‌آید که توانسته با انتخاب برش‌های درستی از زندگی «احمد متوسلیان» شخصیت او را به درستی پردازش کرده و وجوه غالب شخصیت و زندگی او را البته با سبک و سیاقی جدید و با استفاده از نریشن‌ خانواده و همرزمان وی، به روایت بنشیند.

نگاه چهارم: یک جهانِ نیمه‌کاره!

اما همانقدر که شخصیت نخست داستان فیلم به درستی پرداخته شده و به مخاطب ارائه می‌شود، راویان اثر و نسبت دقیق‌ِ بیشتر آنان با قهرمان قصه، تا انتهای فیلم گنگ و مبهم باقی می‌ماند. به بیان دقیق‌تر فیلم در مدت زمان 110 دقیقه‌ای خود نمی‌تواند (و یا نمی‌خواهد) جهان پیرامون قهرمان خود را به درستی بسازد و به جز خواهر و برادر «احمد متوسلیان» و همچنین «محسن رضایی»، در تمام طول فیلم هویت مابقیِ راویان قصه ناشناخته باقی مانده و اطلاعات دقیقی از آن‌ها و نسبتشان با قهرمان قصه به مخاطب داده نمی‌شود. همین مسئله باعث می‌شود که مخاطب برای شناخت دقیق راویانِ زندگیِ حاج احمد و درک صحیحِ چگونگی رابطه شخصی و عاطفی آن‌ها با وی، ناچار به رجوع به منابعی فرایِ اثر باشد که همین موضوع می‌تواند مخاطب کمتر آگاه به فضای دوران دفاع مقدس را کمی نسبت به اثر، دلسرد کند.

نگاه پنجم: افتاده در زمان

«ایستاده در غبار» آغاز پرقدرت و یقه‌گیری دارد. آغازی که موجب می‌شود سی دقیقه نخست فیلم برای مخاطب جذاب باشد. همچنین فیلم به لطف بازسازی صحنه‌های واقعی از دوران دفاع مقدس و البته اجرای درخشان این صحنه‌ها، پایان درخشانی را هم در ذهن مخاطب رقم می‌زند اما در بینِ این آغاز و انجامِ درخشان، میانه‌های اثر به طور محسوسی قوت لازم را ندارند و در اصطلاح به قول سینمادوستان در زمان‌های میانیِ اثر، فیلم می‌افتد و کسل کننده می‌شود. البته این ایراد به سادگی قابل حل است اگر کمی از زمان فیلم به ضرر سازندگان و به نفع مخاطب، کوتاه شود.

نگاه ششم: جایِ خالیِ امام(ره)

«حاج احمد متوسلیان» و تمامیِ فرماندهان دوران دفاع مقدس، پرورش یافته مکتب استادی به نام «روح الله» بوده‌اند. استادی که دم مسیحایی او از آدم‌هایی شاید معمولی، همت‌ها و برونسی‌ها و متوسلیان‌ها ساخت و آن‌ها را در تاریخ این مرز و بوم جاودانه کرد و اگر نبود خمینیِ کبیر، عشق چه کسی می‌توانست چنین شور و شعوری در دل جوانان ایران بیندازد و آن‌ها را از آرش‌ها و سیاوش‌های افسانه‌ای هم افسانه‌ای‌تر کند. به دور از انصاف است که در روایت برش‌هایی از تاریخ، اصل و سرچشمه تاریخ‌ساز را به فراموشی بسپاریم و از او یاد نکنیم جز به عنوان کسی که فرمانِ بازگشت از سوریه را صادر کرد! بی‌شک بزرگترین نقص «ایستاده در غبار»، اشاره بسیار کمرنگ آن به نقش «امام خمینی(ره)» در زندگی و تعالی شخصیت «احمد متوسلیان» است که سازنده اثر باید در آثار بعدی‌اش آن را مدنظر قرار دهد.


منبع: فارس


ویدیو مرتبط :
ایستاده در غبار - قسمت اول سریال